[[Imageپرونده:Work bakery.jpg|thumb|450px|ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند// تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری - سعدی]]
'''[[W:کار|کار]]'''
== [[گفتاورد]] ==
* «اشتغال به هر کاری بهتر از تنبلی و بیکاری است.»
** ''[[ساموئل اسمایلز]]''
* «اشخاص جدی و فعال طوری به کار عادت میکنند که بیکاری باعث صدمه و عذاب آنان میگردد و اگر برحسب اتفاق از شغل و رشته مخصوص به خود باز بمانند، به حکم اجبار ، مشغلهای دیگر برای خود تدارک میبینند.»
** ''[[ساموئل اسمایلز]]''
* «بی وزیر کار راست نیاید.»
** ''[[ابوالفضل بیهقی]]''
* «خدایان در راه فضیلت سدهایی از درد و رنج برپا کردهاند اما از طرف دیگر وقتی آدمی بر این مشکلات فائق آمد و از سدها گذشت، فضیلت بهدست آمده کار آسانی به نظر میرسد.»
** ''[[افلاطون]]''
* «خون ریختن کار بازی نیست.»
** ''[[ابوالفضل بیهقی]]''
* «در آئینه نگاه کن، اگر صورت زیبا داری کاری مناسب جمالت انجام ده و اگر قیافهات نامتناسب است، زشتی کردار را بهزشتی صورت میفزا.»
** ''[[افلاطون]]''
* «سرعت و تندی کار را مجوی، بلکه خوبی و برگزیدگی آن را سعی کن زیرا که مردم از تو نپرسند در چه مدت کار را انجام دادی بلکه خوبی و بی نقصی آن را میجویند.»
** ''[[افلاطون]]''
* «طعام و [[شراب]] تنها مخورید که این شیوه کار قاضیان و جهودان باشد.»
** ''[[عبید زاکانی]]''
* «طوری [[زندگی]] كن، انگاری فردا خواهی مرد؛ طوری كار كن، انگاری هیچگاه نخواهی مرد.»
** ''[[هراس]]''
* «كار امروز به فردا افكندن از كاهلی تن است.»
** ''[[ابوالفضل بیهقی]]''
* «کار و کوشش ما را از سه شر بزرگ میرهاند: ملالت و دلسردی، رذیلت و تباهی و فقر و نیازمندی. در هر جامعهای که کارها بر اساس استعدادها تقسیم نشود، درواقع همه بیکارند.»
** ''[[فرانسوا ولتر]]''
* «کار هرچه سخت و مشکل باشد صدمه و اذیتی به شخص نمیرساند، لیکن وقتی که یکنواخت و خستهکننده و خالی از امیدواری بود آنوقت به منزله بدترین شکنجهٔ روح و جسم میشود.»
** ''[[ساموئل اسمایلز]]''
* «کاری که بخواهد بُوَد، بوده گیر.»
** ''[[کیمیای سعادت]]''
* «کسانی که کار امروز را به فردا موکول میکنند آنهایی هستند که کار فردا را هم به پسفردا موکول خواهند کرد.»
** ''[[ساموئل اسمایلز]]''
* «کسیکه با دستش کار میکند کارگر است، کسیکه با عقل و دستش کار میکند پیشهور است، کسی که با دست و عقل و احساسش کار میکند [[هنر|هنرمند]] است.»
** ''[[شوپن]]''
* «ممارست و عادت در کار از یکدیگر پدید میآید و عادت در آغاز چون تار عنکبوت سست است اما سرانجام چون زنجیر آهنین سخت میگردد.»
** ''[[ساموئل اسمایلز]]''
* «نغمه و وزن [[موسیقی]] تأثیر فوقالعادهای در روح انسان دارد و اگر درست به کار رود میتواند زیبائی را در رؤیاهای روح جایگزین کند.»
** ''[[افلاطون]]''
* «نگر تا کار امروز به فردا نیفکنی که هر روزی که میآید کار خویش میآورد.»
** ''[[ابوالفضل بیهقی]]''
* «هروقت احساس میکنم که درد و رنج و بیماری میخواهد مرا رنجه کند و آزار دهد، به کار پناه میبرم. کار، بهترین [[دارو|درمان]] دردهای من است.»
** ''[[فرانسوا ولتر]]''
== [[ضربالمثل]] ==
* «آدم دستپاچه، کار را دوبار میکنه.»
* «آفتابه و لولهنگ هر دو یک کار میکنند، اما قیمتشان موقع گرو گذاشتن معلوم میشود.»
* «انبر را که در آتش بگذارند آقادزده حساب کارش را میکند.»
* «از سوزن کوتاهقد کاری بر میآید که از نیزه بلند بر نمیآید!»
* «اصل کار بر و روست، کچلی زیر موست.»
* «بخور و بخواب کار منه، خدا نگهدار منه.»
* «برآمدن هر کار را هنگامی باشد.»
* «به [[گاو]] و [[بره|گوسفند]] کسی کاری نداره؟»
* «تا پریشان نشود کار به سامان نرسد.»
* «تا فلان کار بشود، دم [[شتر]] به زمین میآید.»
* «توی این کار [[موش]] دویده!»
* «تیغ برّا ن به دست زنگی مست سپردن، کار عاقلان نیست.»
* «چشمش هزار کار میکنه که ابروش نمیدونه.»
* «حساب کار خود را پیش خود کردن»
* «[[دانا]] به اشاره ابرو کار کند و [[مجنون|نادان]] به زخم چوگان»
* «دست شکسته به کار میره، دل شکسته به کار نمیره.»
* «دست، کار دل را نمیکند و دل کار دست را.»
* «دست که به چوب بردی [[گربه]] دزد حساب کار خودش را میکند.»
* «[[مجنون|دیوانه]] به کار خویش هشیار است.»
* «زن بد را اگر در شیشه هم بکنند کار خودش را میکند.»
* «[[سگ]] را میزند که [[شیر]] هوای کار خود را داشته باشد.»
* «ضرر کارکن، کار نکردن است»
* «عجله کار شیطان است.»
* «کار از محکم کاری عیب نمیکند.»
* «کار اسباب میخواهد!»
* «کار امروز به فردا میفکن!»
* «کار بوزینه نیست نجاری.»
* «کار به جان رسیدن.»
* «کار را به کاردان باید سپرد.»
* «کار را که کرد؟ آن که تمام کرد!»
* «کار عار نیست!»
* «کار قلم را شمشیر نکند.»
* «کار کردن [[خر]]، خوردن [[یابو]].»
* «کار ناکرده را چندش مزد است؟»
* «کار ناکرده را مزد نباشد!»
* «کار نشد ندارد!»
* «کار نیکو کردن از پر کردن است»
* «کاری بکن بهر ثواب؛ نه سیخ بسوزه نه کباب.»
* «کاری را که [[گرگ]] به سختی انجام دهد، [[روباه]] به آسانی از پیش برد.»
* «کاری که قلم میکند، از شمشیر ساخته نیست.»
* «کاری که نخواهد بشود نمیشود.»
* «کلفتی نون را بگیر و نازکی کار را.»
* «[[موش]] به همبونه (کیسه) کار نداره همبونه به موش کار داره.»
* «نکرده کار نبرند به کار.»
* «نون گدایی رو [[گاو]] خورد دیگه به کار نرفت.»
* «وای به کاری که نسازد خدا.»
* «وقت مواجب سرهنگه، وقت کار کردن سربازه.»
* «هرچه به دیده خوار آید، عاقبت روزی به کار آید.»
* «هرچه در چشمت خوار آید، نگهدار كه وقتی به کار آید.»
* «هرچيز که زار آید، یک روز به کار آید.»
* «هرکاری اولش مشکل است.»
* «هر کاری وقتی دارد!»
* «هرکه به یک کار، به همهکار؛ هرکه به همهکار به هیچکار.»
* «هیچ بدهی را به هیچ بستانی کاری نیست.»
== [[شعر]] ==
* «آدمی است از پی کاری بزرگ// گرنکند، اوست [[خر|حماری]] بزرگ»
** ''[[امیرخسرو دهلوی]]''
* «آن کریم است کو چو [[ابر]] بهار// چون بریزد [[خنده|بخندد]] آخر کار// نه چو ابری که در زمستان ها// رو کند ترش وقت [[باران|باران ها]]»
** ''[[مکتبی شیرازی]]''
* «آنکه خبردار شد ز مسأله [[عشق]]// کار ندارد به هیچ ملت و [[مذهب]]»
** ''[[فروغی بسطامی]]''
* «[[ابر]] و باد و مه و خورشید و فلک در کاراند// تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری»
** ''[[سعدی]]''
* «ابرویش گفت فتنه کار من است// کج نشسته است و راست میگوید»
* «از امروز کاری به فردا ممان// چه دانی که فردا چه گردد زمان»
** ''[[فردوسی]]''
* «از درس و [[کتاب]]، کار من راست نشد// شاگردی روزگار استادم کرد»
** ''[[سعید نفیسی]]''
* «از درشتی ناید اینجا هیچ کار// هم به نرمی سرکند از غار [[مار]]»
** ''[[مولوی]]''
* «از زبان سوسن آزادهام آمد به گوش// کاندرین دیر کهن، کار سبکباران خوش است»
** ''[[حافظ]]''
* «[[اسب]] لاغرمیان به کار آید// روز میدان، نه [[گاو]] پرواری»
** ''[[سعدی]]''
* «امروز تخم کار که فردا مجال نیست.»
** ''[[سعدی]]''
* «اولالاولین به پیش شمار// و آخرالآخرین به آخر کار»
** ''[[نظامی]]''
* «اول روز اگر نکردی کار// آخر روز جیر رفته بیار»
** ''[[مکتبی شیرازی]]''
* «با روی تو گر چشم مرا کار افتد// آری همه کارها به مردم افتد»
** '' [[کمالالدین اسماعیل]]''
* «باقلا بار کردنت هوس است// پیش کن [[خر]] که کار زین سپس است»
** ''[[دهخدا]]''
* «با وقت بود بسته همهکار و همهچیز// بیوقت بود کار به سر بردن دشوار»
** ''[[فرخی سیستانی]]''
* «بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود// خودفروشان را به کوی میفروشان راه نیست»
** ''[[حافظ]]''
* «به آغاز اگر کار خود بنگری// به فرجام ناچار کیفر بری»
** ''[[فردوسی]]''
* «به اول همهکاری تأمل اولیتر// بکن وگرنه پشیمان شوی به آخر کار»
** ''[[سعدی]]''
* «به جادوگری کار بستن گرفت// بدین شاخ ازآن شاخ جستن گرفت»
** ''[[ادیب پیشاوری]]''
* «به صبر از بند گردد مرد، رسته// که صبر آمد کلید کار بسته»
** ''[[نظامی]]''
* «به عمل کار برآید به سخندانی نیست»
** ''[[سعدی]]''
* «به کار اندرآ اين چه پژمردگی است// که پایان بیکاری افسردگی است»
** ''[[نظامی]]''
* «به کارهای گران مرد کاردیده فرست// که [[شیر]] شرزه درآرد به زیر خم کمند»
** ''[[سعدی]]''
* «به گرد خویش چو پرگار میدود بر سر// کنون که پای طلب در میان کار نهاد»
** '' [[کمالالدين اسماعیل]]''
* «بیا کاری کنیم که نه من از تو بنالم و نه تو از من.»
** ''[[سعید نفیسی]]''
* «پادشاه وحوش از آن باشد// که به خود کار خود کند [[شیر|ضیغم]]»
** ''[[ابن یمین]]''
* «تا کی این راه مزور، راه باید رفت راه// تا کی این کار مزخرف، کار باید کرد کار»
** ''[[جمالالدین عبدالرزاق]]''
* «تجربت کردم و [[دانا]] شدم از کار تو من// تا مجرب نشود مردم، [[دانا]] نشود»
** ''[[منوچهری دامغانی]]''
* «تنها کسی که [[هنر]] دارد و کاری از او ساختهاست میتواند به فردای خویش اطمینان کند.»
** ''[[سعید نفیسی]]''
* «تو ندانی که مرا کارد گذشتهاست از گوشت// تو ندانی که مرا کار رسیدهاست به جان»
** ''[[فرخی سیستانی]]''
* «تیر از کمان چو رفت نیاید به شست باز// پس واجبست در همه كاری تاًَملی»
** ''[[سعدی]]''
* «جد و جهدی به کار میآید// هرکه را وصل یار میباید»
** ''[[اوحدی مراغهای]]''
* «جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچ است// هزار بار من اين نکته کردهام تحقیق»
** ''[[حافظ]]''
* «چند گویم عماد کاری کن// چند خوانم به گوش [[خر]] یاسین»
** ''[[ایرجمیرزا]]''
* «چو روزگار بود، کار چون نگار کند// بروزگار توان کرد کارها چو نگار»
** ''[[فرخی سیستانی]]''
* «چون خورم [[شراب|می]]، در سرم سودای یار آید پدید// راست باشد این مثل، کز کار، کار آید پدید»
** ''[[ایرجمیرزا]]''
* «چه خوش بود که بر آید به یک کرشمه دو کار// زیارت شه عبدالعظیم و دیدن یار»
** ''[[ناشناس]]''
* «چه در کار است با گفتار کردار// پی کردار گرد و ترک گفت آر»
** ''[[پوریای ولی]]''
* «حافظ خام طمع شرمی از این قصه بدار// کار ناکرده چه امید عطـا میداری»
** ''[[حافظ]]''
* «خوار و دشوار جهان چون پی هم میگذرد// گر تو دشوار نگیری همه کار آسان است»
* «خوب گیرد جام را ساقی به دست// کار نیکو کردن از پر کردن است»
** ''[[ناشناس]]''
* «در خواب بدم مرا خردمندی گفت// کزخواب کسی را [[گل]] شادی نشکفت// کاری چه کنی که با اجل باشد جفت// [[شراب|می]] خور که به زیر خاک می باید خفت»
** ''[[خیام]]''
* «درانداز سنگی به بالا دلیر// دگرگون شود کار کاید به زیر»
** ''[[نظامی]]''
* «در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست.»
** ''[[حافظ]]''
* «دست، دست «یاسی» و پا، پای [[خر]]// من که از این کار سر نارم بدر»
** ''[[میرزاده عشقی]]''
* «دلا مباش چنین هرزهگرد وهرجایی// که هیچکار ز پیشت بدین [[هنر]] نرود»
** ''[[حافظ]]''
* «روزی که در آن نکردهای کار// آن روز ز عمر خویش مشمار»
** ''[[ناشناس]]''
* «زآنست قوی [[شیر]] به گردن که به هرکار// از خود به تن خویش رسولست و فرسته»
** ''[[رودکی]]''
* «[[زاهد]] ار راه به رندی نبرد معذور است// [[عشق]] کاری است که موقوف هدایت باشد»
** ''[[حافظ]]''
* «زکار زمانه میانه گزین// چوخواهی که یابی زخلق آفرین»
** ''[[فردوسی]]''
* «ساقی ار [[شراب|باده]] به اندازه خورد نوشش باد// ور نه اندیشه این کار فراموشش باد»
** ''[[حافظ]]''
* «سخـت گیری و تعصـب خامی است// تا جنینی کار خون آشامی است»
** ''[[مولوی]]''
* «سعی استاد به کار ِ تو نه چون سعی منست// دایه هرقدر بود خوب، نگردد [[مادر]]»
** ''[[ایرجمیرزا]]''
* «سلیحی و سازی ندارند چست// ز بی آلتان کار ناید درست»
** [[نظامی]]
* «سخن کم گوی نیکو گوی در کار// که از بسیار گفتن مرد شد خوار»
** ''[[ناصرخسرو]]''
* «شاید پس کار خویشتن بنشستن// لیکن نتوان زبان مردم بستن»
** ''[[سعدی]]''
* «شبیخون نه کار دلیران بود// نه آیین مردان و [[شیر|شیران]] بود»
** ''[[فردوسی]]''
* «شتاب و بدی کار اهریمن است// پشیمانی و رنج جان و تن است»
** ''[[فردوسی]]''
* «صورت زیبا نمیآید به کار// حرفی از معنی اگر داری بیار»
** ''[[مولوی]]''
* «[[عشق|عاشقی]] کار سری نیست که بر بالین است»
** ''[[سعدی]]''
* «عقل را با عقل دیگر یار کن// امر شوری بینهم را کار کن»
** ''[[مولوی]]''
* «علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد// دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست»
** ''[[سعدی]]''
* «[[دانش|علم]] با کار سودمند بود// علم بیکار پای بند بود»
** ''[[سنایی]]''
* «عیاره آفاق است این یار که من دارم// بازیچه ایام است این کار که من دارم»
** ''[[خاقانی شروانی]]''
* «قلم به ساعتی آن کارها تواند کرد// که عاجز آید زان کارها قضا و قدر»
** ''[[فرخی سیستانی]]''
* «کار بیاستاد خواهی ساختن// جاهلانه جان بخواهی باختن»
** ''[[مولوی]]''
* «کار ستمت به جان رسیده است// وین کارد به استخوان رسیده است»
** ''[[اثیر اخسیکتی]]''
* «کار کن کار بگذر از گفتار// کاندر این راه، کار دارد کار»
** ''[[سنایی]]''
* «کار هر [[بز]] نیست خرمن کوفتن// [[گاو]] نر میخواهد و مرد کهن»
** ''[[سعدی]]''
* «کاری که به عقل بر نیاید// [[جنون|دیوانگیش]] گره گشاید»
** ''[[نظامی]]''
* «کس را وقوف نیست که انجام کار چیست// هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار»
** ''[[حافظ]]''
* «کسی کو میانه گزیند ز کار// پسند آیدش گردش روزگار»
** ''[[فردوسی]]''
* «کشتن این، کار عقل و هوش نیست// [[شیر]] باطن سخره [[خرگوش]] نیست»
** ''[[مولوی]]''
* «گرچه [[کژدم]] به نیش بگزاید// [[دارو|دارویی]] را هم او به کار آید»
** ''[[سنایی]]''
* «گر كار كنی عزيز باشی// فردا كه دهند مزد مزدور»
** ''[[ناصرخسرو]]''
* «گفت آسان گیر برخود کارها كز روی طبع// سخت میگیرد جهان برمردمان سختکوش»
** ''[[حافظ]]''
* «گفت پر کرده شهریار این کار// کار پرکرده کی بود دشوار»
** ''[[نظامی]]''
* «گفتن ز من، از تو کاربستن// بیکار نمیتوان نشستن»
** ''[[نظامی]]''
* «گلستان که امروز باشد به بار// تو فردا چنی [[گل]] نیاید به کار»
** ''[[فردوسی]]''
* «لیک از یک نفر چه کار آید// از یکی [[گل]] كجا بهار آید»
** ''[[شهریار]]''
* «مرد خردمند هنرپیشه را// عمر دو بایست در این روزگار// تا به یکی تجربه آموختن// با دگری تجربه بردن به کار»
** ''[[سعدی]]''
* «مستمع صاحبسخن را برسرِ کار آورد// غنچه خاموش [[بلبل]] را به گفتارآورد»
** ''[[صائب تبریزی]]''
* «مطرب از کار چون فرو ماند// چشم بر گوشه چغانه کند»
** ''[[ابن یمین]]''
* «من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش// هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت»
** ''[[حافظ]]''
* «من کار سخن راست بکردم چو نگار// لیکن به سخن راست نمیگردد کار»
** ''[[کمالالدين اسماعیل]]''
* «میفکن کوَل گرچه خوار آیدت// که هنگام سرما به کار آیدت»
** ''[[نظامی]]''
* «نابرده رنج گنج میسر نمیشود// مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد»
** [[سعدی]]
* «ندانم از چه به هرجا که لفظ کار آید// ردیف آنرا فیالفور لفظ ِ بار کنند// برای آنکه چو کاری به دستشان افتاد// برآن سرند که بار ِ خویش بار کنند»
** ''[[ایرجمیرزا]]''
* «ندیدم کسیرا ز کارآگهان// که آگه شد از کارهای نهان»
** ''[[نظامی]]''
* «نشاید هیچ مردم خفته در کار// که درپایان پشیمانی دهد بار»
** [[امیرخسرو دهلوی]]
* «نه تیزی نه سستی به کاراندرون// خرد باد جان تو را رهنمون»
** ''[[فردوسی]]''
* «نه هرکه زمانه کار او در بندد// فریاد و جزع بر آسمان پیوندد
** ''[[سعدی]]''
* «نه یک کس تواند که سازد دو کار// که آن را پسندند ارباب هوش// دو کس نیز در یک عمـل ضایعاند// که دیگ شراکت نیاید به جوش»
** [[اخلاق محسنی]]
* «واعظان کین جلوه درمحراب ومنبر میکنند// چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند»
** ''[[حافظ]]''
* «هرچه آسان شود به حاصل كار// باشد آغازهای آن دشوار»
** ''[[ناشناس]]''
* «هرچه کنی کشت همان بدروی// کار بد و نیک چو کوه و صداست»
** ''[[پروین اعتصامی]]''
* «هرکسی را بهـر کاری ساختند// میل آن را در دلش انداختند»
** ''[[مولوی]]''
* «هـرکه اول بنگرد پایان کار// اندر آخر او نگردد شرمسار»
** ''[[مولوی]]''
* «هرکه او مجروح گردد یکره از نیش [[پلنگ]]// [[موش]] گرد آید بر او تا کار او زیبا کند»
** ''[[منوچهری دامغانی]]''
* «هرکه در کار سختگير بود// نظم کارش خلل پذیر بود»
** ''[[نظامی]]''
* «همهوقت کم گفتن از روی کار// گزیده است خاصه در این روزگار»
** ''[[امیرخسرو دهلوی]]''
{{ویکیپدیا}}
{{ناتمام}}
[[bs:Rad]]
|