[[تصویرپرونده:Frough-Farrokhzad.jpg|thumb|فروغ فرخزاد]]
'''[[W:فروغ فرخزاد|فروغ فرخزاد]]'''،
== دارای منبع ==
=== اسیر ===
* «آری آغاز [[دوستی|دوست]] داشتن است// گرچه پایان راه ناپیداست// من به پایان دگر نیندیشم// که همین دوست داشتن زیباست»
** ''دوستداشتن''
* «[[کتاب|کتابی]]، خلوتی، شعری، سکوتی// مرا مستی و سکر زندگانی است// چهغم گر در بهشتی ره ندارم// که در قلبم بهشتی جاودانی است»
** ''عصیان''
* «من صفای [[عشق]] میخواهم از او// تا فدا سازم وجود خویش را// او تنی میخواهد از من آتشین// تا بسوزاند در او تشویش را»
** ''ناآشنا''
=== دیوار ===
* «چشم منست اینکه در او خیره ماندهای// لیلی که بود؟ قصه چشم سیاه چیست؟// در فکر این مباش که چشمان من چرا// چون چشمهای وحشی لیلی سیاه نیست»
** ''برگور لیلی''
* «شاید اینرا شنیدهای که زنان// در دل «آری» و «نه» به لب دارند// ضعف خود را عیان نمیسازند// رازدار و خموش و مکارند»
** ''اعتراف''
* «به چشم خویش دیدم آنشب ای خدا// که جام خود به جام دیگری زدی// چوفال [[حافظ]] آن میانه باز شد// تو فال خود به نام دیگری زدی»
** ''قهر''
* «زندگی آیا درون سایههامان رنگ میگیرد؟// یا که ما خود سایههای سایههای خویشتن هستیم؟»
** ''دنیای سایهها''
=== عصیان ===
* «آن داغننگخورده که [[خنده|میخندید]]// برطعنههای بیهده، من بودم// گفتم که بانگ هستی خود باشم// اما دریغ و درد که زن بودم»
** ''شعری برای تو''
* «با این گروه [[زاهد]] ظاهرساز// دانم که این جدال نهآسانست// شهر من و تو، ای [[کودک|طفلک]] شیرینم// دیریست کاشیانهٔ شیطان است»
** ''شعری برای تو''
* «مرمرین پله آن غرفهٔ عاج!// ای دریغا که زما بس دور است// لحظهها را دریاب// چشم فردا کور است»
** ''ظلمت''
=== تولدی دیگر ===
[[تصویرپرونده:Forough Farrokhzad.JPG|thumb|جلد کتاب برگزیده اشعار فروغ فرخزاد]]
* «داشتم با همه جنبشهایم// مثل آبی راکد// تهنشین میشدم آرامآرام// داشتم لرد میبستم در گودالم»
** ''دریافت''
* «[[عشق]] چون در سینهام بیدار شد// از طلب، پا تا سرم ایثار شد»
** ''عاشقانه''
* «بیش از اینها، آه، آری// بیش از این ها می توان خاموش ماند// میتوان ساعات طولانی// با نگاهی چون نگاه مردگان، ثابت// خیره شد در دود یک سیگار...// می توان یک عمر زانو زد//با سری افکنده در پای ضریحی سرد// می توان در گور مجهولی خدا را دید// میتوان با سکهای ناچیز ایمان یافت// می توان در حجرههای [[مسجد|مسجدی]] پوسید// چون زیارتنامهخوانی پیر»
** ''عروسک کوکی''
* «آه اگر راهی به [[دریا|دریائیم]] بود// از فرو رفتن چه پروائیم بود// گر به مردابی ز جریان ماند آب// از سکون خویش نقصان یابد آب// جانش اقلیم تباهیها شود// ژرفنایش گور [[ماهی|ماهیها]] شود»
** ''مرداب''
* «سر تو بذار رو نازبالش، بذار به هم بیاد چشت// قاچ زینو محکم چنگ بزن که [[اسب|اسبسواری]] پیشکشت»
** ''به علی گفت [[مادر|مادرش]] روزی...''
* «فاتح شدم// خودرا به ثبت رساندم...// دیگر خیالم از همه سو راحتست// آغوش مهربان [[مادر|مام]] وطن// پستانک سوابق پرافتخار [[تاریخ|تاریخی]]// لالائي تمدن و فرهنگ// و جق و جق جقجقه قانون...// رفتم کنار پنجره با اشتیاق، ششصدو هفتادو هشت بار هوا را که از غبار پهن و بوی خاکروبه و ادرار منقبض شده بود// درون سینه فرودادم...// در سرزمین [[شعر]] و [[گل]] و [[بلبل]]// موهبتست زیستن، آنهم// وقتی که واقعیت موجودبودن تو پس از سالهای سال پذیرفته میشود...// موهبت زیسن، آری// در زادگاه شیخ ابو دلقک کمانچهکش فوری// و شیخ ایدلایدل تنبکتبار تنبوری// شهر ستارگان گرانوزن ساق و باسن و پستان و پشت جلد و [[هنر]]// گهوارهٔ معلمان فلسفهٔ «ای بابا به من چه ولش کن»// مهد مسابقات المپیک هوش - وای!...// که ناتوانی از خواص تهیکیسه بودنست، نه [[مجنون|نادانی]]...// من زندهام، بله، مانند زندهرود، که یک روز زنده بود...// من می توانم از فردا// در پستوی مغازه خاچیک// بعد از فروکشیدن چندین نفس، زچند گرم جنس دست اول خالص// و صرف چند بادیه پپسیکولای ناخالص// و پخش چند یاحق و یاهو و وقوق و هوهو// رسمأ به مجمع فضلای فکور و فضلههای فاضل [[روشنفکر]]// و پیروان مکتب داخداختاراخ بپیوندم...// من در میان تودهٔ سازندهای قدم برعرصهٔ هستی نهادهام// که گرچه نان ندارد، اما بجای آن// میدان دید باز و وسیعی دارد// که مرزهای فعلی جغرافیائیش// از جانب شمال، به میدان پرطراوت و سرسبز تیر// واز جنوب، به میدان باستانی اعدام// و در مناطق پرازدحام، به میدان توپخانه رسیدهست...»
** ''ای مرز پرگهر''
=== ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد... ===
* «من خواب دیدهام که کسی می آید// من خواب یک ستاره قرمز دیدهام...// من خواب آن ستارهی قرمز را // وقتی که خواب نبودم دیدهام...// و اسمش آنچنانکه [[مادر]]// در اول نماز و در آخر نماز صدایش می کند// یاقاضیالقضات است// یاحاجتالحاجات است...// و میتواند حتی هزار را// بیانکه کم بیاورد از روی بیست مون بردار
* «پرواز را به خاطر بسپار// پرنده مردنی است»
** ''پرنده مردنی است''
=== نامه منتشرنشدهای از فروغ فرخزاد ===
* «از زندگی گذشته هم به کلی بریده ام. وقتی کامی را در خیابان میبینم که حالا قدش تا شانهام میرسد فقط تنم شروع میکند به لرزیدن و قلبم به ترکیدن، اما نمیخواهمش نمیخواهمش. فایده این علایق و روابط چیست؟ آدم باید دنبال جفت خودش بگردد. هرکسی یک جفت دارد باید جفت خودش را پیدا کند با او همخوابه شود و بمیرد.{{سخ}}
:معنی همخوابگی همین است؛ یعنی کامل شدن ومردن، چون زندگی فقط تلاشی برای جبران نقصهاست. من خیلی بدبخت هستم و هیچکس نمیداند حتی خودم هم نمیخواهم بدانم؛ چون وقتی با این مسئله روبهرو میشوم تنها کاری که میتوانم بکنم اینست که خودم را از پنجره پایین بیندازم. اَه دارم چرتوپرت مینویسم بگذرم.»
{{ویکیپدیا}}
{{ناتمام}}
[[رده:شاعران اهل ایران]]
|