حسن حسن‌زاده آملی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
مهدی (بحث | مشارکت‌ها)
Mardetanha (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱:
'''[[w: حسن حسن‌زاده آملی|آيت‌الله حسن طبری آملی]]''' مشهور به حسن حسن‌زاده آملی (زاده ۱۳۰۷ - کنون) (فرزند عبدالله) مجتهد و استاد حوزه استحوزه‌است.
 
== دارای منبع ==
خط ۱۱:
-->
 
* «انسان دو دهان دارد: یكىیکی گوش كهکه دهان روح او است و دیگر دهان كهکه دهان تن او است. این دو دهان خیلىخیلی محترم‏اند. انسان باید خیلىخیلی مواظب آن‏ها باشد. یعنىیعنی باید صادرات و واردات این دهنها را خیلىخیلی مراقب باشد. آن‏هایى‏كهآن‏هایی‏که هرزه خوراكخوراک مى‏شوند،می‏شوند، هرزه كارکار مى‏گردندمی‏گردند. كسانىکسانی كهکه هرزه شنو مى‏شوند،می‏شوند، هرزه گو مى‏گردندمی‏گردند. </br>وقتىوقتی واردات انسان هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پلید و كثیفکثیف مى‏شودمی‏شود. یعنىیعنی قلم او هرزه و نوشته‏هایش زهرآگین خواهد داشت.»
** منبع:<ref>[http://www.tebyan.net/religion_thoughts/muslimethics/ethicaladvices/2007/12/3/54912.html توصیه‏هایىتوصیه‏هایی از علامه حسن‏زاده آملىآملی ]</ref>
 
* «بدان كهکه باید تخم و ریشه سعادت را در این نشأ، در مزرعه دلت‏بكارىدلت‏بکاری و غرس كنىکنی. این‏جا را دریاب، این‏جا جاىجای تجارت و كسبکسب و كارکار است; و وقت هم خیلىخیلی كمکم است. وقت‏خیلىوقت‏خیلی كمکم است و ابد در پیش داریم.»
** منبع:<ref>[http://www.tebyan.net/religion_thoughts/muslimethics/ethicaladvices/2007/12/3/54912.html توصیه‏هایىتوصیه‏هایی از علامه حسن‏زاده آملىآملی ]</ref>
 
=== دیوان اشعار ===
* «به بسم الله الرحمن الرحيمالرحیم است // دلىدلی با دل حميمحمیم است و صميمصمیم است»
* «چو ارواحند خلق دسته دسته // همىهمی پيوستهپیوسته هستند و گسسته»
* «دلىدلی را با دلىدلی پيوستهپیوسته بينىبینی // دلىدلی را از دلىدلی بگسسته بينىبینی»
* «در ايناین معنىمعنی يكىیکی نيكونیکو روايتروایت // حكايتحکایت مىمی نمايمنمایم از برايتبرایت »
* «چو بهر بيعتبیعت آمد ابن ملجم // به نزد خسرو خوبان عالم»
* «بنزد قطب ديندین و محور دل // علىعلی ماه سپهر كشورکشور دل»
* «علىعلی نور دل و تاج سر دل // علىعلی سر لوحه سر دفتر دل»
* «چو مولىمولی عارف سر القدر بود // پس از بيعتبیعت مر اورا خواهد و فرمود»
* «كهکه بيعتبیعت كردهکرده اىای با من بيارىبیاری // جوابش داد بن ملجم كهکه آرىآری»
* «دوبار ديگرشدیگرش مولىمولی چنان گفت // ميانمیان جمع بن ملجم بر آشفت»
* «كهکه با من از چه رو رفتارت ايناین است // فقط با شخص من گفتارت ايناین است »
* «نمودم بيعتبیعت و بهر گواهىگواهی // مرا فرمان بده بر هر چه خواهىخواهی»
* «بفرمود از تو از يارانیاران مايىمایی // نباشد جان يارانیاران را جدايىجدایی »
* «دل من با دل تو آشنا نيستنیست // دو جان آشنا از هم جدا نيستنیست»
* «روايتهاىروایتهای طينتطینت اندريناندرین سر // براىبرای اهل سر آمد مفسر»
* «عجب احوال دلها گونه گون است // بيابیا بنگر كهکه دلها چند و چون است»
* «دلىدلی چون آفتاب پشت ابر است // دلىدلی مرده استمرده‌است و تن او را چو قبر است»
* «دلىدلی روشنتر از آب زلال است // دلىدلی تيرهتیره تر از روىروی ذغال است»
* «دلىدلی استاره و ماه است و خورشيدخورشید // دلىدلی خورشيدخورشید او را همچو ناهيدناهید»
* «دلىدلی عرش است و ديگردیگر فوق عرشست // كهکه فوق عرش را عرشت چو فرشست »
* «دلىدلی همراه با آه و انينانین است // دلىدلی همچو تنور آتشينآتشین است »
* «دلىدلی چون كورهکوره آهنگران است // دلىدلی چون قله آتش فشان است »
* «دلىدلی افسرده و سرد است چون يخیخ // سفر از مزبله دارد به مطبخ»
* «زمطبخ باز آيدآید تا به مبرز// جز ايناین راهىراهی نپيمودهنپیموده‌است است يكیک گز»
* «غرض اىای همدل پاكيزهپاکیزه خويمخویم // كهکه اينكاینک با تو باشد گفتگويمگفتگویم»
* «چو دلها را خدا از گل سرشته استسرشته‌است // بدلها مهر يكديگر نوشتهیکدیگر استنوشته‌است »
* «دلت را با دل من آشنا كردکرد // نه تو كردىکردی نه من كردمکردم خدا كردکرد»
* «درون سينه امسینه‌ام در هيچهیچ حالىحالی // نبينمنبینم باشد از مهر تو خالىخالی»
* «دل از دوران نزديكشنزدیکش ببالد // زنزديكانزنزدیکان دور خود بنالد»
* «چو روح ما بود نور مجرد // دريندرین ظرف زمان نبود مقيدمقید»
* «نه از طىطی مراحل در عذابست // نه از بعد منازل در حجابست »
* «كىکی عنقاىعنقای عرشىعرشی آشيانستآشیانست // رسد جايىجایی كهکه بىبی نام و نشانست»
 
=== [[واقعه آمل|واقعه ۱۳۶۰ آمل]] ===