'''[[شمعيW:شمعی در باد|شمعی در باد]]''' ([[W:۱۳۸۲|۱۳۸۲]])، فیلمی به کارگردانی [[پوران درخشنده]].
*فرزينفرزین بعد از مرگ نامزدش: فكرفکر مي كردممیکردم با من مهربون شديشدی! نگو مي خواستيمیخواستی زجرم بديبدی! كهکه چيچی بشه؟ مي خوايمیخوای عدالتتو به رخ من بكشي؟بکشی؟ آره بابا تو خداييخدایی! هر كاريکاری دلت بخواد مي كنيمیکنی! من كهکه وسط ايناین همه بنده عزيزعزیز كردتکردت به حساب نميامنمیام! وليولی كارکار خودت چي؟چی؟ خنده دار نيست؟نیست؟ خسته شدم. ايناین از زندگيمزندگیم اينماینم از عشقم. ايناین چه خداييهخداییه كهکه از زجر دادن بندش لذت مي بره؟میبره؟ مگه من خواستم بيام؟بیام؟ تو منو آورديآوردی تو ايناین دنيادنیا! آره زندگيزندگی... مرگ حقه! پس زندگيزندگی نا حقه!
*فرزينفرزین مرگ و زندگيزندگی را مي پذيردمیپذیرد: لحظه لحظه ايناین آگاهيآگاهی در من شكلشکل ميمیگرفت گرفت كهکه هر لحظه از ابديت،ابدیت، هر واقعه ايواقعهای از تجربيات،تجربیات، بذريبذری را در روح بشريتبشریت مي كاردمیکارد. تنها چيزيچیزی كهکه به آن يقينیقین دارم ايناین است كهکه خدا عشق است و عشق خدا. هر بار روح از تهيتهی بودن خويشخویش خاليخالی مي شود،میشود، از خدا پر مي شودمیشود.