نقلقول روز: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Amouzandeh (بحث | مشارکتها) جز ←آوریل ۲۰۰۸ |
|||
خط ۱٬۵۱۲:
* «آخر اندر عهد ِ تو این قاعدت شد مستمر// در مدارس زخم چوب و در معابر گیرودار» [[جمالالدین عبدالرزاق]] ۲
* «ملوک را گه و بیگاه پیش دشمن خویش// قلم به منزله لشکری بود بیمر» [[فرخی سیستانی]] ۱
== مه ۲۰۰۸ ==
* «وقتی به سهپشتشان نگاه کنی میبینی که همه یا نوکر و پیشخدمت درباری بودهاند یا جد بزرگشان راهزن و دزد سرگردنه.» [[صادق هدایت]] ۳۱
* «از خویشاوندان بهراحتی میتوان برید، اما رشته [[دوستی]] را هرگز.» [[سیسرو]] ۳۰
* «مگیر دامن [[زاهد]] که گر فشرده شود// چنان تر است که بنیاد عالم آب برد» [[مکتبی شیرازی]] ۲۹
* «دل نیست [[کبوتر]] که چو برخاست نشیند// از گوشه بامی که پریدیم پریدیم» [[وحشی بافقی]] ۲۸
* «تو خود حجاب خودی حافظ، از میان برخیز// خوشا کسی که در این راه بیحجاب رود» [[حافظ]] ۲۷
* «همهوقت کمگفتن از روی [[کار]]// گزیدهاست، خاصه در این روزگار» [[امیرخسرو دهلوی]] ۲۶
* «محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد// قصه ماست که در هر سر بازار بماند» [[حافظ]] ۲۵
* «سخن کم گوی نیکو گوی در [[کار]]// که از بسیار گفتن مرد شد خوار» [[ناصرخسرو قبادیانی]] ۲۴
* «برین [[شعر|چکامه]] آفرین کند کسی// که پارسی شناسد و بهای او» [[محمدتقی بهار]] ۲۳
* «جوان مجرد، [[طاووس]] را ماند؛ در دوران نامزدی به سان [[شیر]] است؛ زمانی که تأهل گزید [[خر]]ی بیش نیست.» [[ضربالمثلهای اسپانیایی|ضربالمثل اسپانیایی]] ۲۲
* «حذر کن ز [[مجنون|نادان]] دهمردهگوی// چو دانا یکی گوی و پرورده گوی» [[سعدی]] ۲۱
* «آنکه به دروغگویی منسوب گشت اگر راست گوید، از او باور ندارند.» [[مرزباننامه]] ۲۰
* «نقد صوفی نه همین صافی بیغش باشد// ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد» [[حافظ]] ۱۹
* «بهمحض اینکه خانمها شوهرشان را [[خر]] کردند، به وی تلقین میکنند که او یک [[شیر]] بهتمام معناست.» [[اونوره دو بالزاک]] ۱۸
* «بس کسا کاندر گهر و اندر [[هنر]] دعوی کند// همچو [[خر]] در یخ بماند چون گه برهان شود» [[فرخی سیستانی]] ۱۷
* «راه یکی است و آن راستی است دیگر راهها همه بیراهه.» [[زرتشت]] ۱۶
* «هزار نقش برآرد زمانه و نبود// یکی چنان که در آیینه تصور ماست» [[انوری]] ۱۵
* «هرگز بهبزرگی نمیرسی تا درآن راه زحمت بسیار نکشی.» [[سیسرو]] ۱۴
* «راز، چیزی است که بقای آن در محافظت است و [[مرگ|هلاک]] آن در افشاء.» [[مرزباننامه]] ۱۳
* «یا رب آن [[زاهد]] خودبین که بجز عیب ندید// دود آهیش در آیینه ادراک انداز» [[حافظ]] ۱۲
* «من کار سخن راست بکردم چو نگار// لیکن به سخن راست نمیگردد [[کار]]» [[کمالالدين اسماعیل]] ۱۱
* «با صرف هزینه هنگفت غذای خوب و مناسبی تهیه کردن دلیلی بر هنرمندی نیست، هر خری می تواند این کار بسیار ساده را انجام دهد. آنکه در کار خویش استاد است، با پول کمتر همان غذای خوب را مهیا میسازد.» [[ژان بابتیست مولیر]] ۱۰
* «غم عالم اگرچه کم نبود// چون غم [[مرگ]] هیچ غم نبود [[مکتبی شیرازی]] ۹
* «خدا [[خر]] را آفرید تا برای مقایسه در خدمت انسان قرار گیرد.» ~ [[هاینریش هاینه]] ۸
* «گرچه بسیار بماند به نیام اندر، تیغ// نشود کند و نگردد [[هنر]] تیغ نهان» [[فرخی سیستانی]] ۷
* «ما انسانها گرچه بهنابودی خوی حیوانی در سرشت خود موفق شدیم اما [[خر]] هنوز آنجاست.» [[وینستون چرچیل]] ۶
* «پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت// آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد» [[حافظ]] ۵
* «من برای برقراری [[صلح]] پیوسته هشدار میدهم؛ صلحی هرچند غیرعادلانه، بهمراتب بهتر از [[جنگ]]ی عادلانه است.» [[سیسرو]] ۴
* «باش تا صبح دولتت بدمد// کاین هنوز از نتایج سحر است» [[انوری]] ۳
* «آن کریم است کو چو [[ابر]] بهار// چو بریزد [[خنده|بخندد]] آخر [[کار]]» [[مکتبی شیرازی]] ۲
* «حکومت جهان به دست افراد دیگری غیر از آنهایی که در صحنه [[سیاست]] هستند، میباشد.» [[بنیامین دیسرائیلی]] ۱
== ژوئن ۲۰۰۸ ==
* «هرچه کمتر [[آرزو]] داشته باشید، محرومیتهای شما کمتر است.» [[پلوتارخ]] ۳۰
* «جمهوریها در نتیجه تجمل، و پادشاهی در اثر فقر سقوط میکنند.» [[شارل دو منتسکیو]] ۲۹
* «برق اندیشههای درخشان را در تیمارستانها که به فراوانی میدرخشد، باید جستجو کرد.» [[شارل دو منتسکیو]] ۲۸
* «مسیحیت از قدرت سترگی برخوردار است. برای نمونه مبلغین پروتستان که بدون ترک مسیحیت و انتخاب [[مذهب]] دیگری از آسیا باز میگردند، شاهد این ادعاست. چه فضیلت بزرگی.» [[کورت توخلسکی]] ۲۷
* «شمارند اهل دل این نکته را راست// که کج با کج گراید، راست با راست» [[عبدالرحمن جامی]] ۲۶
* «پریشان نمودن اوضاع، مستلزم هوشمندی نیست، اما ایجاد نظم و تعادل به نیروی عقل وابسته است.» [[شارل دو منتسکیو]] ۲۵
* «چو کنعان را [[طبیعت]] بی[[هنر]] بود// پيمبرزادگی طبعش نيفزود» [[سعدی]] ۲۴
* «اگر ما از افزونطلبی چشم بپوشیم [[جنگ]] هم تکرار نخواهد شد.» [[کورت توخلسکی]] ۲۳
* «تفکری که خالی از خطر باشد، ارزش آن را ندارد که او را تفکر بنامیم.» [[اسکار وایلد]] ۲۲
* «به آسانگذاری دمی میشمار// که آسان زید مرد آسانگذار» [[نظامی]] ۲۱
* «یک [[هنر]]دوست ممکن است هنرمند نشود، ولی یک هنرمند محققأ باید هنردوست باشد.» [[بنیامین دیسرائیلی]] ۲۰
* «دولت نمیتواند چیزی به ما ببخشد مگر این که چیزهای دیگری از کیسه ما برباید.» [[هاینریش هاینه]] ۱۹
* «در کف مردانگی شمشیر میباید گرفت// حق خود را از دهان [[شیر]] میباید گرفت» [[فرخی یزدی]] ۱۸
* «هرگز نباید چیزی را که نمیتوانید بهتر از آن را جایگزینش سازید از بین ببرید.» [[پلوتارخ]] ۱۷
* «اگر قدرت قضاوت از قدرت قانونگزاری و اجرایی جدا نباشد، بازهم از [[آزادی]] نشانی نخواهد بود.» [[شارل دو منتسکیو]] ۱۶
* «من و انکار [[شراب]]؟ این چه حکایت باشد// غالبأ اینقدرم عقل و کفایت باشد» [[حافظ]] ۱۵
* «بشر حیوانی است مهرهدار با روحی جاودان، ضمنأ دارای وطن نیز میباشد تا گستاخ نشود.» [[کورت توخلسکی]] ۱۴
* «تا نشود [[جنون|جهل]] ما به [[دانش|علم]] مبدل// پیش ملل، بندگی ماست مسجل» [[فرخی یزدی]] ۱۳
* «یک اسقف هشتادساله همان حرفی را میزند که در هیجده سالگی در گوشش خواندهاند.» [[اسکار وایلد]] ۱۲
* «مردمان ِ موفق ِ امروز، [[کودک]]ان جسور دیروز بودهاند.» [[بنیامین دیسرائیلی]] ۱۱
* «دامن [[مادر]] نخستآموزگار [[کودک]] است// طفل دانشور کجا پرورده [[مجنون|نادان]] مادری» [[پروین اعتصامی]] ۱۰
* «تربیت، یگانه هادی بشر به سوی رستگاری است و تنها موجد سعادت است.» [[پلوتارخ]] ۹
* «فقط قدرت است که میتواند جلوی قدرت را بگیرد.» [[شارل دو منتسکیو]] ۸
* «اگر غم را چو آتش دود بودی// جهان تاریک بودی جاودانه» [[شهید بلخی]] ۷
* «بشر دوپا دارای دو بینش است: بینش اول برای دوران خوش [[زندگی]]، و بینش دوم برای دوران ناخوشی؛ بینش دوم نامش [[مذهب]] است.» [[کورت توخلسکی]] ۶
* «جوانان '''فکر''' میکنند پول همهچیز است. وقتی بزرگ شدند '''میفهمند''' که پول همهچیز است.» [[اسکار وایلد]] ۵
* «هرکه آبی خورد که بنوازد// در وی، آب دهن نیندازد» [[نظامی]] ۴
* «[[سیاست]] چیز گُهی است. [[کار]] من نیست. تو یک مملکت حسابی سیاست را میدهند دست متخصّص.» [[صادق هدایت]] ۳
* «فصاحت، فرزند ِ [[دانش]] است. دِماغی که پر است مانند رودخانهای صاف و شفاف است.» [[بنیامین دیسرائیلی]] ۲
* «نه هر آدمیزاده از دد به است// که دد ز آدمیزاده بد به است» [[سعدی]] ۱
== ژوئیه ۲۰۰۸ ==
* «بگو مبین چشم بر هم مینهم، بگو مشنو پنبه بهگوش میگذارم، لیكن اگر گویی نفهم نمیتوانم.» [[دیمقراطیس]] ۳۱
* «جایی که [[عقاب]] پر بریزد، از [[پشه]] لاغری چه خیزد.» [[ضربالمثلهای فارسی|ضربالمثل فارسی]] ۳۰
* «اگر مردم همه باهم دوست شدند عدالت لازم نخواهد بود؛ ولی اگر مردم همه عادل شدند باز از [[دوستی]] بینیاز نخواهند شد.» [[ارسطو]] ۲۹
* «حسن ظن عامه در حق کشیشان بیخود است// [[دانش|علم]] اینها بر اساس جهل و [[جنون|نادانی]] ماست» [[فرانسوا ولتر]] ۲۸
* «صدای حاد و بلند و گامهای تند مال کسی است که به اشیاء زیاد توجه دارد.» [[ارسطو]] ۲۷
* «ما در [[کتاب]]ها با خردمندان سخن میگوییم و در [[زندگی]] روزانه با بیخردان.» [[فرانسیس بیکن]] ۲۶
* «جز به خود یا جز به آنچه دیدهای باور مکن// منبر و معبود و الهامی جز این در [[کار]] نیست» [[فرانسوا ولتر]] ۲۵
* «انسان تاکنون بزرگترین تجربهها و معارف خود را از حیوانات ناچیزتر از خود یاد گرفته است.» [[ژان دو لافونتن]] ۲۴
* «در طلب [[کار]] من خام شد از دست هجر// چون سگ پاسوخته در به درم لاجرم» [[خاقانی]] ۲۳
* «هرکس لایق خدایی است که شخصا تصور کرده است.» [[موریس مترلینک]] ۲۲
* «مرد فاضل و کامل بهترین رفیق خویش است و از تنهایی لذت میبرد؛ همچنانکه شخص عاری از فضایل و کمالات دشمن خویش است و از تنهایی در وحشت میماند.» [[ارسطو]] ۲۱
* «در هر جامعهای که [[کار]]ها بر اساس استعدادها تقسیم نشود، درواقع همه بیکارند.» [[فرانسوا ولتر]] ۲۰
* «هم بصیریم و سمیعیم و هشیم// با شما نامحرمان ما خامشیم» [[مولوی]] ۱۹
* «مرد کامل خود را بیجهت به خطر نمیاندازد، زیرا اشیایی که واقعأ نظر او را جلب میکند خیلی کم است؛ ولی در مواقع سخت برای فدا کردن جان خود نیز حاضر است، زیرا میداند که حیات تحت شرایط معینی باارزش است.» [[ارسطو]] ۱۸
* «مردم نادرست و مکار از مطالعه متنفرند، مردم ساده در ستایش و تمجید آن مبالغه میکنند، فقط مردم عاقل در عمل از آن استفاده میبرند.» [[فرانسیس بیکن]] ۱۷
* «[[زاهد]] پشیمان را ذوق [[شراب|باده]] در جان است// عاقلا مکن [[کار]]ی کاورد پشیمانی» [[حافظ]] ۱۶
* «آیا سعادتی بالاتر از این هست که ذهن انسان بالاتر از هرج و مرج اشیاء قرار گیرد و نظم [[طبیعت]] و اشتباهات مردم را تشخیص دهد؟» [[فرانسیس بیکن]] ۱۵
* «اگر قومی به تفکر آغاز کرد نمیتوان او را متوقف ساخت.» [[فرانسوا ولتر]] ۱۴
* «[[کبوتر]]ی که دگر آشیان نخواهد دید// قضا همی بردش تا به سوی دانهٔ دام» [[سعدی]] ۱۳
* «لازمه برقراری [[کمونیسم]] در یک جامعه انسانی این است که حرص و بخل و حسد و خشم و شهوت از بین برود.» [[موریس مترلینک]] ۱۲
* «[[کبوتر]] با کبوتر [[شاهین|باز]] با باز// کند همجنس با همجنس پرواز» [[نظامی]] ۱۱
* «افسانههایی که از قول یک قورباغه یا سوسک بالدار نقل شده، بیش از کلمات حکما در مغز مردم نفوذ میکند.» [[ژان دو لافونتن]] ۱۰
* «مرد کامل حاضر است که به مردم خدمت کند ولی از احسان و خدمت دیگران شرمگین است، زیرا خدمت و احسان به دیگران نشانه برتری، و قبول احسان علامت زیردستی است.» [[ارسطو]] ۹
* «[[کتاب]] بر عالم یا حداقل بر اقوامی که خواندن و نوشتن میدانند حکومت میکند، اقوام دیگر ارزشی ندارند.» [[فرانسوا ولتر]] ۸
* «دل نیست [[کبوتر]] که چو برخاست نشیند// از گوشه بامی که پریدیم پریدیم» [[وحشی بافقی]] ۷
* «بشر عبارت از ذهن است و [[دانش|علم]] نیز همان ذهن است، انسان چیزی بجز آنچه میداند نیست.» [[فرانسیس بیکن]] ۶
* «با [[کبوتر]]، [[شاهین|باز]] كی شد همنفس// كی شود هم راز، عنقا با [[مگس]]» [[مولوی]] ۵
* «آنها که میخواهند علل حقیقی [[معجزه|معجزات]] و کرامات را کشف و اشیاء را مانند یک فیلسوف درک کنند، فورأ تکفیر میگردند و بی[[مذهب|دین]] خوانده میشوند.» [[باروخ اسپینوزا]] ۴
* «به ازین کرد باید اندیشه// تا نیاید [[شغال]] در بیشه» [[اوحدی مراغهای]] ۳
* «هیچچیز مانند [[آموزش و پرورش|تعلیم و تربیت]] [[آزادی|آزاد]]کننده نیست.» [[فرانسوا ولتر]] ۲
* «تمام چیزهایی که نوابغ آینده خواهند گفت، هماکنون در وجود من و شما هست. منتها باید آن را پیدا کرد و انگشت رویش گذاشت.» [[موریس مترلینک]] ۱
== اوت ۲۰۰۸ ==
* «آنکه تنها [[زندگی]] میکند یا حیوان است یا خدا.» [[ارسطو]] ۳۱
* «آشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفتهای، از این آشفتهام که دیگر نمیتوانم تو را باور کنم.» [[فریدریش نیچه]] ۳۰
* «نیکوست، که ثروتمند باشی و پرتوان، اما نیکوتر است که دوستت بدارند.» [[اویرپیدس]] ۲۹
* «خردمند باید که تدبیر خویش// کند با دل خویش صدبار بیش]] [[ابوشکور بلخی]] ۲۸
* «راه نفوذ در دیگران، دانستن [[آرزو]]هایشان است.» [[دیل کارنگی]] ۲۷
* «نمیشد [[موش]] در سوراخ [[کژدم]]// به یاری، جایروبی بست بر دم» [[نظامی]] ۲۶
* «بخاطر اتفاقات بدی که هرگز در [[زندگی]]ام پیش نیامد چه غصههایی خوردم.» [[میکلآنژ]] ۲۵
* «خرد بهتر از چشم و بینایی است// نه بینایی افزون ز دانایی است» [[ابوشکور بلخی]] ۲۴
* «چنان باش که به هرکس بتوانی بگویی مثل من رفتار کن.» [[امانوئل کانت]] ۲۳
* «خرد چون ندانی بیاموزدت// چو پژمرده گردی برافروزدت» [[ابوشکور بلخی]] ۲۲
* «هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند نگذران.» [[گابریل گارسیا مارکز]] ۲۱
* «از اندازه برتر مبر دست خویش// فزون از گلیمت مکن پای پیش» [[ابوشکور بلخی]] ۲۰
* «گرچه [[کژدم]] به نیش بگزاید// [[دارو]]یی را هم او به [[کار]] آید» [[سنایی]] ۱۹
* «دنیا به قدری بزرگ است که برای همگان جا هست؛ بهجای آنکه جای دیگران را بگیرید سعی کنید جای خود را بیابید.» [[چارلی چاپلین]] ۱۸
* «چو از [[صلح|آشتی]] شادی آید به چنگ// خردمند هرگز نکوشد به [[جنگ]]» [[ابوشکور بلخی]] ۱۷
* «من در جهان یک دوست داشته ام و آن خودم بودهام.» [[ناپلئون بناپارت]] ۱۶
* «[[کژدم]] از راه آن که بدگهر است// ماندنش عیب و کشتنش [[هنر]] است» [[نظامی]] ۱۵
* «اين شمایید که به مردم میآموزید که چگونه با شما رفتار کنند.» [[وین رایر]] ۱۴
* «خردمند گوید که تایید و فر// به [[دانش]] به مردم رسد نه به زر» [[ابوشکور بلخی]] ۱۳
* «جفاپیشه مردم نه مردم بود// در این کالبد، [[مار]] و [[کژدم]] بود» [[ادیب پیشاوری]] ۱۲
* «از همه اندوهگینتر کسی است که از همه بیشتر [[خنده|میخندد]].» [[ژان پل سارتر]] ۱۱
* «وانکه در [[دریا|بحر]] قلزم است غریق// چه تفاوت کند از [[باران]]ش» [[سعدی]] ۱۰
* «شما به همان اندازه که بخواهید کوچک، و به همان اندازه که [[آرزو]] کنید بزرگ میشوید.» [[جیمز آلن]] ۹
* «[[درخت]] [[هنر]] همچو شاخ [[گوزن]]// فرومانده بی برگ و نشو و نما» [[کمالالدين اسماعیل]] ۸
* «[[گوزن]] کوه اگر گردنفراز است// کمند چاره را بازو دراز است» [[نظامی]] ۷
* «[[گوزن]] جوان گرچه باشد دلیر، نیارد زدن پنجه با [[شیر]] پیر.» [[ضربالمثلهای فارسی|ضربالمثل فارسی]] ۶
* «گر نبودی در جهان امکان گفت// کی توانستی [[گل]] معنی شکفت» [[عطار نیشابوری]] ۵
* «دشمن ِ دشمن من [[دوستی|دوست]] من است.» [[ناپلئون بناپارت]] ۴
* «چنین است آدم بیرای و بیهوش// کند سختی و شادی را فراموش» [[فخرالدین اسعد گرگانی]] ۳
* «مال بیتجارت و [[دانش|علم]] بیبحث وملک بی[[سیاست]] نپاید.» [[ضربالمثلهای فارسی|ضربالمثل فارسی]] ۲
* «گر درونسوختهای با تو برآرد نفسی// چه تفاوت کند اندر شکرستان [[مگس]]ی» [[سعدی]] ۱
== سپتامبر ۲۰۰۸ ==
* «کس را کمال نفس بجز حسن حال چیست؟// وآنرا که حسن حال نباشد کمال چیست؟» [[سحاب اصفهانی]] ۳۰
* «اگر دوزخ مرا بخشند هرگز هیچ عاشق را نسوزم. از بهر آنکه [[عشق]]، او را صدبار سوخته است.» [[یحییبن معاذ رازی]] ۲۹
* «قانون خلقت است که باید شود ذلیل// هر ملتی که راحتی و عیش خو کنند» [[نیمتاج سلماسی]] ۲۸
* «طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد// در دل [[دوستی|دوست]] بههر حیله رهی باید کرد» [[نشاط اصفهانی]] ۲۷
* «مقصد رسیدنیست، غرق خون بهمقصد میتوان رسید. و [[پیروزی]] با تلاشی عاری از ترحم و با چنگ و ناخن بهدست خواهد آمد.» [[ناظم حکمت]] ۲۶
* «زگویندهٔ نو، سخن گوش کن// کهن گفتهها را فراموش کن» [[صبا کاشانی]] ۲۵
* «نه هر مردی از هر زنی فزونتر است و نه هر زنی از هر مردی فروتر.» [[بیبیخانم استرآبادی]] ۲۴
* «ای گلبن تازه، خار جورت// اول بر پای باغبان رفت» [[قائممقام فراهانی]] ۲۳
* «اگر مردان حقوق زنان را به رسمیت نشناسند، عزم زنان تبدیل به نبرد و به نهایت [[جنگ]]ی علیه آنان خواهد شد.» [[هدا شعراوی]] ۲۲
* «ایوان پیشکسته مرمت نمیشود// صدبار اگر بهظاهر وی رنگ و رو کنند» [[نیمتاج سلماسی]] ۲۱
* «دنیا [[گل]]ی است که گلبرگهایش خیالی و خارهایش [[حقیقت|حقیقی]] است.» [[کارمن سیلوا]] ۲۰
* «ز [[دریا]] همیشه گهر ناورند// یکی روز باشد که سر ناورند» [[ابوشکور بلخی]] ۱۹
* «آنکه خبردار شد ز مسأله [[عشق]]// [[کار]] ندارد به هیچ ملت و [[مذهب]]» [[فروغی بسطامی]] ۱۸
* «تنها [[معجزه]] بزرگ و نابودنشدنی، اعتقاد بشر به معجزه است.» [[ژان پل]] ۱۷
* «به نرمی برآرد بسی چیز مرد// که آن برنیاید به [[جنگ]] و نبرد» [[ابوشکور بلخی]] ۱۶
* «[[حجاب]] مظهر موانع بزرگ بر سر راه زنان برای مشارکت در [[زندگی]] اجتماعی است.» [[هدا شعراوی]] ۱۵
* «خوش هوای سالمی دارد دیار نیستی// ساکنانش جمله یکتاپیرهن خوابیدهاند» [[کلیم کاشانی]] ۱۴
* «اسلحه را با [[بوسه]] و گلوله را با [[گل]] نمیتوان نابود کرد.» [[ایزابل آلنده]] ۱۳
* «سخندان نگفت این سخن برفسوس// که دستی که نتوان بریدن [[بوسه|ببوس]]» [[ابوشکور بلخی]] ۱۲
* «فکر نکنم مجبور باشم باور کنم خدایی که حواس، عقل و هوش را به ما اهدا کرده قصدش این بوده که از آنها استفاده نکنیم.» [[گالیله]] ۱۱
* «یک [[زاهد]] و یک رند در این شهر ندیدم// بستند در [[مسجد]] و [[شراب|میخانه]] در این شهر» [[نشاط اصفهانی]] ۱۰
* «سخن کاندر او سود نه جز زیان// نباید که رانده شود بر زبان» [[ابوشکور بلخی]] ۹
* «شکلگیری حکومتهای خودکامه بدون حضور [[روشنفکر]]ان كوتهبین و حقیر ممکن نیست. اينگونه روشنفکران در عمل به رژیمی خدمت میکنند كه مدعی مبارزه با آنند.» [[هانا آرنت]] ۸
* «همهچیز پیری پذیرد بدان// مگر [[دوستی]] کآن بماند جوان» [[ابوشکور بلخی]] ۷
* «شما میتوانید اسم یک پرنده را در تمام زبانهای دنیا یاد بگیرید اما وقتی این [[کار]] بهپایان رسید، دقیقاً هیچچیز در مورد آن نمیدانید.» [[ریچارد فاینمن]] ۶
* «جهان گاه شادی و گاهی غم است// همه غم همه شادمانی کم است» [[وصال شیرازی]] ۵
* «مبارزه بهخاطر [[آزادی]] و [[دمکراسی]] واقعی از معبر مبارزه با بنیادگرایی میگذرد.» [[مینا کشورکمال]] ۴
* «جهان را به [[دانش]] توان یافتن// به دانش توان رشتن و تافتن» [[ابوشکور بلخی]] ۳
* «[[آزادی|آزادگی]] بهدسته شمشیر بستهاند// مردان هماره تکیه خود را بدو کنند» [[نیمتاج سلماسی]] ۲
* «[[مذهب|دین]] فرهنگی از جنس ایمان است، [[دانش|علم]] فرهنگی است از جنس شک.» [[ریچارد فاینمن]] ۱
[[رده:نقلقولهای روز]]
|