aliraza hamed hamed va esme man doste man ehsan tavakol be khoda ast
[[Image:Nima_Yushij.jpg|thumb|left|بیخبر شاد و بینا فسردهاست. - نیما یوشیج]]
lot fan chizi ezafe nakonid
'''[[W:نیما|نیما یوشیج]]'''(علی اسفندیاری)، پدر شعر نو. زادروز: ([[W:۱۳۱۵ (هجری قمری)|۱۳۱۵ هجری قمری]]) برابر با ([[W:۱۸۹۷/۱۸۹۶ (میلادی)|۱۸۹۷/۱۸۹۶ میلادی]]) در روستای یوش مازندران. نیما در سال ([[W:۱۳۳۸ (خورشیدی)|۱۳۳۸ خورشیدی]]) برابر با ([[W:۱۹۶۰/۱۹۵۹ (میلادی)|۱۹۵۹/۱۹۶۰ میلادی]]) در شمیران درگذشت. آرامگاه وی در زادگاهش میباشد.
== دارای منبع ==
* «آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!// یکنفر در آب دارد میسپارد جان.»
** ''۲۷ آذر ۱۳۲۰''
* «از مقابل تمام این اشخاص ناشناس (مخالفان و معاندان) مثل [[شیر]] میگذرم، کوه محکم هستم که از اثر بادهای مخالف و شوریده از جا حرکت نخواهد کرد.»
** ''نامههای نیما یوشیج - نامه به [[میرزاده عشقی|عشقی]]''
* «امسال از سهچیز خوشحال شدم، عینک که نداشتم برای من خریدند. کفش راحت لاستیکی و چراغ دمدستی، که چیزی باآن میتوانم بنویسم. و این هرسه تا بهحال بهعقل من نرسیده بود.»
** ''نامههای نیما یوشیج''
* «بدون مباهات به دیگران، امروز من پیشرو و مجدد [[شعر]] و نثر هستم. کیستند این وجودهای خشکیده که در چاردیوار شهر بزرگ شدهاند. کدام یک از اینها که بهتقلید قلم بهدست گرفتهاند میتوانند خیال مرا بشکنند. احساس و خیال را، آسمان صاف، ابرهای طوفانی و تاریکی جنگلها، روشنی قلهها و [[زندگی|زندگانی]]، یک [[طبیعت]] ساده به من داده است.»
** ''نامههای نیما یوشیج - نامه به [[میرزاده عشقی|عشقی]]''
* «به قدری من شیفته نثرنویسی سادهٔ قدما هستم که از [[مرگ]] میترسم. برای اینکه از خواندن آنها محروم میشوم. زیرا زیباترین چیزهاست که در [[طبیعت]]، من مفتون آن هستم.»
** ''نامههای نیما یوشیج''
* «چیزی که بیشتر مرا بهاین شیوه معتقد کرده است، همانا رعایت معنی و [[طبیعت]] خاص هرچیز است و هیچ حسنی برای [[شعر]] و شاعر بالاتر از این نیست که بهتر بتواند طبیعت را تشریح کند و معنی را بهطور ساده جلوه دهد.»
** ''دیوان شعر''
* «رو، فسانه! كه اينها فريب است// دل ز وصل و خوشی بینصيب است// دیدن و سوزش شادمانی// چه خيالی و وهمـی عجيب است// بیخبر شاد و بينا فسردهاست»
** ''تقدیم به استاد [[نظام وفا]]/ دیماه ۱۳۰۱''
* «سنگ به از گوهر نايافته»
** ''امثال و حکم- [[علیاکبر دهخدا|دهخدا]]''
* «[[کار]]ی را که تو در نثر انجام دادی من در نظم کلمات خشن انجام دادهام، که بهنتیجهٔ زحمت، آنها را رام کردهام. در این کار ِ من مخالف زیاد هست زیرا دیوار پوسیده هنوز جلوی راه وجود دارد. سوسکها بالا میروند و ضجه میکشند و مثل "واشریعتا" فریاد "واوزنا" میزنند.»
** ''نامههای نیما یوشیج - نامه به [[صادق هدایت]]''
* «ملت ما محتاج بهشنیدن حرفهای جدی است. این [[کار]] با دکلاماسیون انجام میگیرد. من معتقدم که [[شعر]] فارسی باید وزنی را اختیار کند که بهواسطه جدا شدن از [[موسیقی]] ِ یکروند ِ ما، بهکار دکلاماسیون بخورد.»
** ''دیوان شعر''
* «من پرنده عجیبی هستم که در شهرها بهصدای اول، همه دور من جمع شده و کمکم وقتی که نمیتوانند مرا و اسرار مرا بشناسند از من دور میشوند.»
** ''نامه های نیما یوشیج - نامه به [[نظام وفا]]''
* «من مدتها از عقب سر بهیک گدا نگاه میکنم یا فلان کورهٔ آهنگر را تماشا میکنم نه برای اینکه فورأ آنرا وصف کنم بلکه هرنگاه من میتواند جزئی از نکات را بهمن اهدا کند. بالمجموع این نکات یکوقت میتوانند بهمن کمک کنند تا اینکه در موقع نوشتن آنچه مینویسم تکرار مشاهدات دیگران بهنظر نیاید.»
** ''نامههای نیما یوشیج - نامه بهدوست [[ناشناس]]''
== بدون منبع ==
* «از پس پنجاهی و اندی زعمر// نعره برمیآیدم از هر رگی// کاش بودم باز دور از هرکسی// چادری و [[بره|گوسفندی]] و [[سگ|سگی]]»
* «من از آن دونان شهرستان نیم// خاطر پردرد کوهستانیم»
== درباره نیما ==
* «نیما مثل من روستایی کامل بوده، یا من مثل او!»
** ''[[منوچهر آتشی]]''
* «[[محمدتقی بهار|ملکالشعراء بهار]]، توفیق آنرا یافت که حال و هوای خاص انسان دورهٔ جدید [[تاریخ]] ِ بعد از [[انقلاب]] ِ صنعتی و تحولات جهانی را- که اندیشه ملی و فکر [[دمکراسی]] جوهر آن است- در قالب قصیده پارسی شکل دهد و از عهده این مهم به کمال برآید. و نیما یوشیج توانست ساخت و صورتی نو به [[شعر]] فارسی عرضه دارد. این دو تن در دو عالم متفاوت، برجستهترین شاعران نسل خویشاند.»
** ''[[شفیعی کدکنی]]''
== پیوند به بیرون ==
{{ویکیپدیا}}
{{ناتمام}}
[[رده:شاعران|یوشیج، نیما]]
|