۱۹۸۴ (رمان): تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Amouzandeh (بحث | مشارکتها) جز ←بخش نخست |
Amouzandeh (بحث | مشارکتها) جز ←بخش دوم |
||
خط ۱۱:
===بخش دوم===
* «آنها میخواهند آدم تمام مدت سرشار از انرژی باشد. تمام راهپیماییها و بالا و پایین رفتنها و پرچم تکاندادنها فقط برای پر کردن جای خالی رابطهٔ جنسی است. اگر در درونت شاد باشی، چرا باید برای برادر بزرگ و برنامه «سهساله» و «هفته ابراز تنفر» و بقیه
* «این گفته ورای آن چیزی بود که وینستون میخواست بشنود. نه فقط [[عشق]] و رابطه عاطفی بین افراد، بلکه غریزهٔ حیوانی، آن نیرویی بود که میتوانست حزب را درهم بشکند.»
* «جولیا چیزی از سالهای قبل از دهه شصت به یاد نداشت و پدربزرگش تنها کسی بود که از روزهای قبل از [[انقلاب]] برایش صحبت میکرد، زمانی که جولیا هشتساله بود او هم ناپدید شد. در مدرسه، کاپیتان تیم «هاکی» بود و دوسال پی در پی برنده جام ژیمناستیک شده بود. در «انجمن جاسوسان» سرگروه بود و قبل از پیوستن به «انجمن جوانان ضد سکس» در یکی از شاخههای «انجمن نوجوانان»، معاون بخش بود.»
* «حقایق طبیعی را نمیتوان نادیده گرفت. در [[فلسفه]]، [[مذهب]] و [[سیاست]] ممکن است جمع دو با دو بشود پنج، ولی هنگامیکه کسی در حال طراحی اسلحه یا هواپیما است، جمع آن باید چهار شود. همیشه ملتهای نالایق دیر یا زود مغلوب میشوند و مبارزه برای رسیدن به حداکثر توانایی، مغایر با داشتن تصورات واهی است.»
* «دردنیای ما عواطفی جز [[ترس]]، [[خشم]] و [[پیروزی]] و ذلت نخواهد بود.»
* «منظور آنها نه فقط این بود که غریزهٔ جنسی دنیای دیگری برای خود پدید میآورد که حزب قادر به کنترل آن نیست و تا حد ممکن باید آن را تأیید کند، بلکه نکته مهمتر آن بود که محرومیت جنسی باعث افزایش شور و جنون میشود که بسیار مطلوب است، زیرا میتوان آن را به اشکال دیگری نظیر علاقه به [[جنگ]] و پرستش رهبر تغییر داد.»
* «وینستون با خود میاندیشید، در نسل جوان که مانند جولیا پس از [[انقلاب]] به عرصه رسیدهاند و چیزی غیر از وضعیت موجود را ندیدهاند، چند نفرشان مانند او حزب را به صورت واقعیتی ثابت و غیرقابل تغییر پذیرفتهاند و بدون عصیان در مقابل اقتدار آن، فقط مانند [[خرگوش|خرگوشی]] که از برابر [[سگ|سگها]] فرار میکند، میخواهند با زیر پا گذاشتن قانون، [[زندگی]] خود را حفظ کنند.»
===بخش سوم===
|