چنین گفت زرتشت: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
صفحهٔ جدید: چنین گفت زرتشت نام کتابیاست که فریدریش نیچه فیلسوف زبان و فرهنگشناس آلمانی آنرا نگاشتهاست. ... |
Mardetanha (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۲:
* «اما همان به که میگفتند: «مرد [[دانا]] در میان آدمیان چنان میگردد که در میان جانوران.»
** ''دربارهٔ رحیمان''
* «انسان از آغاز وجود، خود را بسی کم شاد کردهاست. برادران، «گناه نخستین» همین است و همین!
** ''دربارهٔ رحیمان''
* «انسان رشتهای است که بین حیوان و انسان والاتر گره خوردهاست. طنابی برفراز اسفلالسافلین.»
خط ۲۴:
* «با آدمیان [[زندگی|زیستن]] دشوار است، زیرا خاموش ماندن بسی دشوارتر است.»
** ''دربارهٔ رحیمان''
* «باری، بدترین چیز
** ''دربارهٔ رحیمان''
* «باور کنید، برادران، این تن بود که از تن نومید گشت، که انگشتان جان فریبخوردهٔ خویش را بر دیوارهای نهایی سایید. باور کنید، برادران! این تن بود که از آدم نومید گشت، که شنید به تن هستی با وی سخن میگوید. و آن گاه خواست که با سر، و نه تنها با سر، از میان دیوارهای نهایی بگذرد و خود را به «آن جهان» برساند. لیک «آن جهان» سخت از انسان نهان است، آن جهانِ نامردانهٔ از مردمی که یک «هیچ» آسمانیست. باری، بطن هستی با انسان جز به صورت انسان سخن نمیگوید.»
خط ۳۸:
* «تا به یک بیمار یا یک سالخورده یا یک جسد بر میخورند در دم میگویند: «زندگی باطل است!» اما اینان تنها خود باطلاند، خود و چشمانشان که جز یک نما از هستی را نمیبینند. فرو رفته در عمق افسردگی و [[آرزو|آرزومند]] یک حادثهٔ کوچک [[مرگ|مرگآور]]: این گونه چشمبراهاند و دندان برهم میسایند.»
** ''دربارهٔ واعظان مرگ''
* «تنها از آن زمان که او (خداوند) در گور جای
** ''چاپ اول، ترجمه داریوش آشوری، ص. ۳۹۴''
* «چیزی را آسان نپذیرید! با پذیرفتنتان بر بخشنده منت گذارید!» چنین است اندرز من به آنانی که چیزی برای بخشیدن ندارند.»
خط ۵۲:
* «خستگی بود که خدایان و آخرتها را همه آفرید: خستگیای که میخواهد با یک جهش، با جهش [[مرگ]]، به نهایت رسد، خستگیای مسکین و [[مجنون|نادان]]، که دیگر «خواستن» نمیخواهد.»
** ''دربارهٔ اهل آخرت''
* «خواستن آزادیبخش است! این است آموزهٔ درست دربارهٔ خواست و [[آزادی]]: [[زرتشت]] شما را چنین میآموزاند: دیگر - نخواستن، دیگر - ارزش - نهادن، دیگر - نیافریدن:
** ''دربارهٔ جزایر شادکامان''
* «[[دوستی|دوستان]] من!دوستتان را طعنهایی زدهاند: «[[زرتشت]] را بنگرید که در میان ما چنان میگردد که گویی در میان جانوران میگردد!»
** ''دربارهٔ رحیمان''
* «[[دوستی|دوست]] میدارم آنرا که روانش خویشتن
** ''پیشگفتار، بخش چهارم''
* «[[دوستی|دوست]] میدارم آنکه را فضایل بسیار نمیخواهد. زیرا که یک فضیلت بهاست از دو فضیلت، زیرا که یک فضیلت چنبریست استوارتر برای در آویختن سرنوشت.»
خط ۷۴:
* «کلیسا؟ درپاسخ گفتم: این نوعی حکومت است، حکومتی مزور.»
** ''در باب حوادث بزرگ، بخش دوم/ دیوانگان عاقل بهتر سخن میگویند، بخش چهارم (سایه)''
* «گامها میگویند
** ''درباره انسان والاتر بخش چهارم''
* «مرا پاس میدارید، امّا چه خواهد شد اگر روزی [تندیس] این پاسداشت فرو افتد؟ بپایید که این تندیس [افتادن]، شما را خرد نکند!»
خط ۸۶:
* «هستند آنانی که روان مسلول دارند.اینان به دنیا نیامده رو به [[مرگ]]اند و شیفتهٔ آموزههای خستگی و گوشهگیری. [[آرزو|آرزوی]] [[مرگ]] دارند و بر ماست که آرزوشان را روا شمریم! زنهار از بیدار کردن این مردگان و شکستن این تابوتهای زنده!»
** ''دربارهٔ اهل آخرت''
{{ویکیپدیا}}
{{ناتمام}}
|