روشنفکر: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Taranet (بحث | مشارکت‌ها)
Taranet (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱:
[[تصویر:Auguste Rodin - Grubleren 2005-02.jpg|thumb|100px|اندیشمند اثر رودن]]
'''[[w:روشنفکر|روشنفکر]]''' (به انگلیسی Intellectual) در ایران گاه بار معنایی مثبت داشته و گاه منفی، که برای منفی کردن بیشتر از «روشنفکرنما» استفاده شده‌است. «دگراندیش» و «نخبه» نیز کاربردهای نزدیکی با «روشنفکر» دارند.
'''[[w:روشنفکر|روشنفکر]]'''
 
== دارای منبع ==
* «بعد از فروکشیدن چندین نفس، زچند گرم جنس دست اول خالص// و صرف چند بادیه پپسی‌کولای ناخالص// و پخش چند یاحق و یاهو و وق‌وق و هوهو// رسمأ به مجمع فضلای فکور و فضله‌های فاضل روشنفکر// و پیروان مکتب داخداخ‌تاراخ بپیوندم...»
** ''[[فروغ فرخزاد]]''
 
* «تحصیلکرده‌ها و روشنفکران به نظر من مثل خانم‌های طناز و عشوه‌گر هستند، با آن‌ها باید دمی خلوت کرد و ساعتی گپ زد؛ آن‌ها نه برای [[ازدواج]] و نه برای کسب مقام وزارت مناسب هستند.»
** ''[[ناپلئون بوناپارت]]''
 
* «در دنیای پس از قرن هجدهم که «سکولاریسم» متحقق می‌شود، مفاهیم قدیمی نیز به‌ تدریج عرفی (سکولار) می‌شوند و در سیر سکولاریسم «بصیرت» که در اصل مفهوم عرفانی، [[مذهب|دینیدین]]،ی، فلسفی و اخلاقی است، به روشنفکر مبدل می‌شود و ارباب بصائر به روشنفکران (Intellectuals) تبدیل می‌شوند.
** ''[[محمد خاتمی]]''
 
سطر ۲۰ ⟵ ۱۸:
[[تصویر: Second_sex.jpg|thumb|100 px|دوبوار]]
* «زن‌بودن برای من چه معنایی داشته‌است؟ تا چهل‌سال تمام وانمود می‌کردم که زن بودن تفاوتی ایجاد نمی‌کند. روشنفکر بودم و روشنفکر یعنی روشنفکر. من با روشنفکر شدن، هویت بزرگسالی خود را بر الگوی تعارض و مخالفتی عمدی قرار داده بودم. من به عنوان روشنفکر می‌توانستم احساس حاد زنانه طرد شدگی‌ام را با پناه بردن به سنت فردگرایی افراطی، نه به عنوان یک زن که به عنوان یک فرد، مانع شوم. همان‌گونه که قبلا تن نداده بودم که به من برچسب «کودک» بزنند، حالا نیز خود را «زن» نمی‌دانستم. من، من بودم. اما وقتی بالاخره شروع به تحقیق کردم تا ببینم زن بارآمدنم به واقع چه تاثیر متفاوتی در سرنوشت من داشته‌است، به یک‌باره همه چیز برایم روشن شد. این دنیا، دنیایی مردانه بود…»
** ''[[سیمون دوبوار]]، [[جنس دوم]]''
 
* «فاتح شدم// خودرا به ثبت رساندم// … // من می‌توانم از فردا// در پستوی مغازه خاچیک// بعد از فروکشیدن چندین نفس، زچند گرم جنس دست اول خالص// و صرف چند بادیه پپسی‌کولای ناخالص// و پخش چند یاحق و یاهو و وق‌وق و هوهو// رسمأ به مجمع فضلای فکور و فضله‌های فاضل روشنفکر// و پیروان مکتب داخداخ‌تاراخداخ‌داخ‌تاراخ بپیوندم...بپیوندم…»
** ''[[فروغ فرخزاد]]، تولدی دیگر''
 
* «گرچه «خداناباوری»، به احتمال قوی پیش از [[چارلز داروین]] قادر به دفاع منطقی از خود بوده است، اما داروین نخستین روشنفکر منکر وجود خدا بود که ظهور کرد.»
سطر ۲۸ ⟵ ۲۹:
** ''[[نیکوس کازانتزاکیس]]''
 
* «من در حقیقت یک آدم خیلی معمولی هستم. ده‌سال است که یک زن دارم ودوو دو [[کودک|بچه]] که بسیار دوستشان دارم. من فکر می‌کنم آنقدر نقش آدم‌های عصبی یا فرهیخته یا روشنفکر را خوب بازی کرده‌ام که مردم گمان می‌کنند در [[زندگی]] واقعی نیز چنین هستم! (اما) درخانه واقعأ یک آبجوخورِ [[تلویزیون]] ‌نگاه‌کنِ تی‌شرت‌پوش هستم نه کسی که توی نخ [[کی‌یرکه گارد]] و [[اسپینوزا]] است!»
** ''[[وودی آلن]]''