روشنفکر: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Taranet (بحث | مشارکت‌ها)
جز نگاره
Amouzandeh (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱:
[[تصویر:Auguste Rodin - Grubleren 2005-03.jpg|thumb|مجسمه اندیشمند اثر رودن]]
'''[[w:روشنفکر|روشنفکر]]'''
 
== دارای منبع ==
* «زن‌بودن برای من چه معنایی داشته‌است؟ تا چهل‌سال تمام وانمود می‌کردم که زن بودن تفاوتی ایجاد نمی‌کند. روشنفکر بودم و روشنفکر یعنی روشنفکر. من با روشنفکر شدن، هویت بزرگسالی خود را بر الگوی تعارض و مخالفتی عمدی قرار داده بودم. من به عنوان روشنفکر می‌توانستم احساس حاد زنانه طرد شدگی‌ام را با پناه بردن به سنت فردگرایی افراطی، نه به عنوان یک زن که به عنوان یک فرد، مانع شوم. همان‌گونه که قبلا تن نداده بودم که به من برچسب «کودک» بزنند، حالا نیز خود را «زن» نمی‌دانستم. من، من بودم.{{سخ}} وقتی بالاخره شروع به تحقیق کردم تا ببینم زن بارآمدنم به واقع چه تاثیر متفاوتی در سرنوشت من داشته‌است، به یک‌باره همه چیز برایم روشن شد. این دنیا، دنیایی مردانه بود. کودکی من با اسطوره‌هایی گذشته بود که مردان ساخته بودند و واکنش من در برابر آنها اصلا شبیه آن نبود که اگر پسر می‌بودم می‌داشتم. این [[انقلاب]] شخصی من در یک جمله خلاصه می‌شود: من که می‌خواستم درباره خودم حرف بزنم، به این نتیجه رسیدم که برای این کار نخست باید وضع زنان را به طور کلی توصیف کنم. [[جنس دوم]] خلق شد، من چهل ساله بودم.»
** ''[[سیمون دوبوار]]، [[جنس دوم]]''
 
* «فاتح شدم// خودرا به ثبت رساندم// … // من می‌توانم از فردا// در پستوی مغازه خاچیک// بعد از فروکشیدن چندین نفس، زچند گرم جنس دست اول خالص// و صرف چند بادیه پپسی‌کولای ناخالص// و پخش چند یاحق و یاهو و وق‌وق و هوهو// رسمأ به مجمع فضلای فکور و فضله‌های فاضل روشنفکر// و پیروان مکتب داخ‌داخ‌تاراخداخداخ‌تاراخ بپیوندم...»
** ''[[فروغ فرخزاد]]، تولدی دیگر، ای مرز پرگهر''
 
* «تحصیلکرده‌ها و روشنفکران به نظر من مثل خانم‌های طناز و عشوه‌گر هستند، با آن‌ها باید دمی خلوت کرد و ساعتی گپ زد؛ آن‌ها نه برای [[ازدواج]] و نه برای کسب مقام وزارت مناسب هستند.»
** ''[[ناپلئون بوناپارت]]''
 
* «در دنیای پس از قرن هجدهم که «سکولاریسم» متحقق می‌شود، مفاهیم قدیمی نیز به‌ تدریج عرفی (سکولار) می‌شوند و در سیر سکولاریسم «بصیرت» که در اصل مفهوم عرفانی، [[مذهب|دینی]]، فلسفی و اخلاقی است، به روشنفکر مبدل می‌شود و ارباب بصائر به روشنفکران (Intellectuals) تبدیل می‌شوند.
** ''[[محمد خاتمی]]''
 
* «روشنفکران طبعاً بیش از عالمان سنتی، جهان امروز را می‌شناسند، اما چه تعداد از ایشان منابع اصلی معارف [[اسلام|اسلامی]] و در صدر آن [[قرآن]] مجید را به خوبی می‌شناسند؟
** ''[[محمد خاتمی]]''
 
* «روشنفکر پشت گوشش بنویسد! : فقط دوراه وجود دارد که روشنفکر به رهبری حزب طبقه کارگر انتخاب شود، اول به شرط این‌که از علم جامعه‌شناسی شناخت داشته باشد. شرط دوم این است که در راه آرمان و احقاق منافع طبقه کارگر از خودگذشتگی [[سیاست|سیاسی]] داشته و فداکاری کند یا قربانی داده باشد.»
** ''[[کورت توخلسکی]]''
 
* «زن‌بودن برای من چه معنایی داشته‌است؟ تا چهل‌سال تمام وانمود می‌کردم که زن بودن تفاوتی ایجاد نمی‌کند. روشنفکر بودم و روشنفکر یعنی روشنفکر. من با روشنفکر شدن، هویت بزرگسالی خود را بر الگوی تعارض و مخالفتی عمدی قرار داده بودم. من به عنوان روشنفکر می‌توانستم احساس حاد زنانه طرد شدگی‌ام را با پناه بردن به سنت فردگرایی افراطی، نه به عنوان یک زن که به عنوان یک فرد، مانع شوم. همان‌گونه که قبلا تن نداده بودم که به من برچسب «کودک» بزنند، حالا نیز خود را «زن» نمی‌دانستم. من، من بودم.{{سخ}} وقتی بالاخره شروع به تحقیق کردم تا ببینم زن بارآمدنم به واقع چه تاثیر متفاوتی در سرنوشت من داشته‌است، به یک‌باره همه چیز برایم روشن شد. این دنیا، دنیایی مردانه بود. کودکی من با اسطوره‌هایی گذشته بود که مردان ساخته بودند و واکنش من در برابر آنها اصلا شبیه آن نبود که اگر پسر می‌بودم می‌داشتم. این [[انقلاب]] شخصی من در یک جمله خلاصه می‌شود: من که می‌خواستم درباره خودم حرف بزنم، به این نتیجه رسیدم که برای این کار نخست باید وضع زنان را به طور کلی توصیف کنم. [[جنس دوم]] خلق شد، من چهل ساله بودم.»
** ''[[سیمون دوبوار]]، [[جنس دوم]]''
 
* «گرچه «خداناباوری»، به احتمال قوی پیش از [[چارلز داروین]] قادر به دفاع منطقی از خود بوده است، اما داروین نخستین روشنفکر منکر وجود خدا بود که ظهور کرد.»
** ''[[ریچارد داوکینز]]''
 
* «من برآنم، که رستگاری ِ من ِ روشنفکر ِ متفکر بسته به ادیسه است. اگر او زنده بماند من هم زنده خواهم ماند.»
** ''[[نیکوس کازانتزاکیس]]''
 
* «من در حقیقت یک آدم خیلی معمولی هستم. ده‌سال است که یک زن دارم ودو [[کودک|بچه]] که بسیار دوستشان دارم. من فکر می‌کنم آنقدر نقش آدم‌های عصبی یا فرهیخته یا روشنفکر را خوب بازی کرده‌ام که مردم گمان می‌کنند در [[زندگی]] واقعی نیز چنین هستم! (اما) درخانه واقعأ یک آبجوخورِ [[تلویزیون]]‌نگاه‌کنِ تی‌شرت‌پوش هستم نه کسی که توی نخ [[کی‌یرکه گارد]] و [[اسپینوزا]] است!»
** ''[[وودی آلن]]''
 
* «و اما درباره کلمه روشنفکر و داستان روشنفکری؛ اگر من بتوانم یک داستان روشنفکری بنویسم همه‌جا هوار خواهم کشید و هرگز فراموش نمی‌کنم که همین فضای روشنفکری بوده که ما را از منقرض‌شدن نجات داده. خیال می‌کنم وقتش رسیده که دیدگاه‌های آقایان [[جلال آل ‌احمد]] و [[علی شریعتی|شریعتی]] را که خاص زمانه خودشان بود، به دست [[تاریخ]] بسپاریم.»
** ''[[منیرو روانی‌پور]] ، مصاحبه با بی‌بی‌سی''
 
* «هرگاه فاجعه‌ای مانند یازدهم سپتامبر یا وجود سلاح بیولوژیكی در عراق يا كشتار مردم در رواندا اتفاق میافتد باید وزرای امورخارجهٔ اروپا اجتماع كنند و يك موضع اروپایی اتخاذ و اختلاف نظر خود را با آمریكا اعلام نمایند. اروپا از قدرت و اعتبار خود بهره نمی‌گیرد و اين عادت ناپسند، كه [[سیاست|سیاستمداران]] و روشنفكران اروپایی منتظرند كه آمريكایی‌ها بازهم دست به كار احمقانه‌ای بزنند و سپس اعلام كنند كه ما بهتر انجام می‌دهیم، از همین‌جا ناشی می‌شود و اين خود كمال بی‌مسؤلیتی است.»
** ''[[ریچارد رورتی]]''
 
 
== پیوند به بیرون ==