سوسن تسلیمی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جز ←مصاحبهها |
||
خط ۲۰:
* من نمیخواهم دانش کاری خودم را به گور ببرم، میخواهم آن را به نسل جوان منتقل کنم و واقعاً میدانم این کاری است که ضرورت دارد، اما اگر من نتوانم این کار را بکنم، برگشتن من جز افسردگی و بیکاری حاصلی ندارد و اینجای تاسف دارد.
* اما اگر، روزی تغییری در اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران پیش بیاید، یعنی فضا، فضایی عادی بشود، فضایی که بشود در آن کار کرد، فضایی که ما بتوانیم در آسایش مثل هر جای دیگر دنیا کار بکنیم، من وظیفه خودم، و عشق و علاقه خودم میدانم که برگردم و آنچه را میدانم به نسل بعدی منتقل کنم.
** ۲۴ اوت ۲۰۱۰/ ۲ شهریور ۱۳۸۹، مصاحبه با عنایت فانی در برنامهٔ «به عبارت دیگر»، بیبیسی فارسی<ref>{{یادکرد وب|عنوان=
* آقای آربی آوانسیان همیشه میخواستند راههای جدید بازیگری را در تئآتر کشف کنند. راهها نو در تئآتر. این تجربه همه کارگردانان بزرگ دنیاست. به نظر من آربی آوانسیان یکی از کارگردانان مهم نه تنها ایران بلکه دنیاست. همیشه آربی میگفت باید با کار و نقش خودت صادق باشی. نقش را از درون کشف کن. چیزی به آن اضافه نکن. این در چشمه مشخص میشود؛ مثلاً چشمه را ببینید با بازیگریهای متداول آن زمان فرق میکرد. حتی تصاویری را که آربی گرفته بود تصاویری بود که خاص خودش بود.
* زندگی پدر و مادر من واقعاً رؤیایی بود. واقعاً عاشقانه بود. ما هیچ موقع در آن دوران کودکی جز خنده و جز تفاهم و جز همکاری و محبت به هم ندیدیم ما سه تا بچه. و همیشه تأثیر آن بود.
** ۱۷ ژانویه ۲۰۱۱/ ۲۷ دی ۱۳۸۹، مصاحبه با «رادیو فردا»<ref>{{یادکرد وب|عنوان=سوسن تسلیمی: سعی کردم دویدنی را اختراع کنم که سانسور نشود|نشانی=https://www.radiofarda.com/a/f3_fresh_glance_radio_program_on_actress_sousan_taslimi_iran/2278310.html|تاریخ=۲۷ دی ۱۳۸۹|ناشر=رادیو فردا}}</ref>
=== نوشتهها ===
* [[خسرو تسلیمی|پدر نازنینم]]. این یادنوشتهٔ کوتاه اگر چه برای شماست ولی به خوبی میدانم که توان وامکان خواندن آن را هرگز نخواهید داشت. یکشنبه نوزدهم آبان ماه ۱۳۸۷ شما وجود گرامی مسافر راهی شدید که ازآن بازگشتی نیست. پدر جان شاید خودتان نمیدانید که نوزدهم آبان ماه امسال درست مصادف با آخرین روز دیدارمان در تهران بود. بیست و یکسال پیش در چنین روز من با شما و سرزمین مادریام وداع گفته و به قصد سرنوشتی نامعلوم به سوی دیگر دنیا سفر کردم. سالهای دوری از شما بسیار بود. دلتنگیتان را داشتم ولی فرصت دیدار هرگز حاصل نشد در عوض قرار همیشگی مان عصر روزهای یکشنبه بود. ساعتی را روی خط تلفن با هم حرف میزدیم و از اینجا و آنجا میگفتیم. صدایتان مثل همیشه گرم، مهربان و پراز مهر پدری بود.
|