سوسن تسلیمی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Ruwaym (بحث | مشارکت‌ها)
Ruwaym (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱:
'''[[w:سوسن تسلیمی|سوسن تسلیمی]]''' (۷ فوریه ۱۹۵۰) (۱۸ بهمن ۱۳۲۸) بازیگر، کارگردان و نمایشنامه‌نویس ایرانی-سوئدی است. زادهٔ [[رشت]] از خانواده‌ای سرشناس گیلکی، [[منیره تسلیمی|منیره]] و [[خسرو تسلیمی]]، دانش‌آموختهٔ رشتهٔ تئاتر از دانشکدهٔ هنرهای زیباست. از سال ۱۹۷۱م/ ۱۳۵۰ش با گروه «بازیگران شهر» به تئاتر درآمد و نمایش‌های بسیاری بازی کرد. با فیلم «چریکه تارا» ساختهٔ ۱۹۸۰م/ ۱۳۵۹ش به سینما درآمد و تا ۱۳۶۶ش در فیلم‌های ایرانی نقش آفرید. از سال ۱۹۷۳م/ ۱۳۵۲ش به تلویزیون درآمد و در مجموعهٔ تلویزیونی «سربداران» درخشید. در دهه ۱۹۸۰م/ ۱۳۶۰ش یکی از ستارگان بزرگ ایرانی در سینما، تئاتر و تلویزیون بود. برادرش [[سیروس تسلیمی]] است و همسر پیشینش [[داریوش فرهنگ]]. پس از انقلاب فرهنگی، در سال ۱۹۸۶م/ ۱۳۶۵ش ممنوع‌کار شد. در نوامبر ۱۹۸۷/ آبان ۱۳۶۶، به [[سوئد]] مهاجرت کرد و در آنجا، حرفهٔ خود را دوباره ادامه دارد و به کارگردانی نیز روی آورد.<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =امید| نام =جمال| پیوند نویسنده =جمال امید|عنوان =فرهنگ سینمای ایران| سال =۱۳۷۷ش-۱۹۹۸م| ناشر =نگاه|مکان =تهران| شابک =9646174892| صفحه =۱۱۹}}</ref>
[[پرونده:Susan Taslimi.jpg|بندانگشتی| من واقعاً فکر نمی‌کنم کی هستم و فرش قرمز هم نمی‌خواهم. من فقط حق انتخاب می‌خواهم.]]
 
== گفتاوردها ==
خط ۱۱:
* هنرمندان ایرانی چه در تئاتر چه در سینما یا زمینه‌های دیگر، از جهت استعداد از سایر ملیت‌ها چیزی کم ندارند. مسئله این است که نه تنها حمایت اقتصادی نمی‌شوند، بلکه قوانین و ضوابط دولت بازدارنده رشد آنهاست.
** ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۸/ ۲۶ شهریور ۱۳۸۷، مصاحبه با «رادیو فردا»<ref>{{یادکرد وب|عنوان=سوسن تسلیمی: وضعیت اقتصادی بازیگران ایران اسفبار است|نشانی=https://www.radiofarda.com/a/f4_Iran_Theater_Cinema_Susan_Taslimi/465126.html|تاریخ=۲۶ شهریور ۱۳۸۷|ناشر=رادیو فردا}}</ref>
* من اصولاً کارهایم [آثار] را انتخاب می‌کنم. در سوئد هم همین‌طور هستم. این جور آدمی هستم. کارهایی را می‌کنم که به آنها اعتقاد دارم و پایشان هم می‌ایستم. در [[ایران]] هم همین‌طور بود. کارها را انتخاب می‌کردم. اگر در سال مثلاً ده تا کار به من پیشنهاد می‌شد، من یکی را انتخاب می‌کردم، یا اصلاً انتخاب نمی‌کردم و می‌گفتم دوست ندارم کار کنم یا نمی‌پسندم.
* می‌گفتند فلانی خودش را می‌گیرد، فکر می‌کند کیست، فرش قرمز می‌خواهد. ولی مسئله این نبود و '''من واقعاً فکر نمی‌کنم کی هستم و فرش قرمز هم نمی‌خواهم. من فقط حق انتخاب می‌خواهم.'''
* من وقتی نقش را بازی می‌کنم، سعی می‌کنم که به نقش یک [[زندگی]] بدهم. شاید نقش است که حضور پیدا می‌کند؛ یعنی زیبایی در حضور است.
* اولین زبانی که شنیده‌ام، زبان [[گیلکی]] بود، اولین لالایی‌هایی که شنیده‌ام به این زبان بوده، یعنی ارتباط من با آن زبان خیلی عمیق بود. من فقط دو سال اولیه زندگی‌ام را در رشت، که در آنجا متولد شده‌ام بوده‌ام، بعد ما، تمام فامیل من، به [[تهران]] مهاجرت کردیم، چون پدر و مادر من هر دو بازیگر بودند، از سوی یک تئاتر در تهران از آنها دعوت شد و به تهران آمدیم. ما در خانه هم به زبان گیلکی حرف می‌زدیم؛ یعنی سال‌های اولیه زندگی کردن با زبان گیلکی، بخشی از روح و روان و ضمیر ناخودآگاه من را شکل داده‌است.