رضا براهنی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
بازخوانی بخشهایی از متن |
||
خط ۱:
[[پرونده:رضا براهنی - Reza Baraheni.jpg |200px|بندانگشتی|چپ|اثر هنری، نه فقط میتواند جانشین زندگی باشد، بلکه میتواند بدل به یک سلاح برای مبارزه در راه [[زندگی]] هم بشود… برای من، [[نوشتن]] یک مبارزهٔ دائمی و خستگیناپذیر بودهاست.]]
'''[[w:رضا براهنی|رضا بَراهِنی]]''' (۱۳ دسامبر ۱۹۳۵ – ۲۵ مارس ۲۰۲۲
== گفتاوردها ==
سطر ۱۵ ⟵ ۱۴:
==== آهوان باغ ====
«آهوانِ باغ» نخستین مجموعهٔ شعری و برگزیدهای از اشعار اوست که چهار دفتر «باغستان»، «داربست»، «یادگارها» و «آهونامه» را دربرمیگیرد. نخستین بار از سوی چاپخانهٔ سپهر در ۶ مارس ۱۹۶۳/ ۱۵ اسفند ۱۳۴۱ منتشر شد.
[[پرونده:Gazelle Fountain Tripoli,Libya.jpg|بندانگشتی|آن طرف خورشیدها در بستری تاریک در خوابند.{{سخ}}آن طرف در بستر آرام عشقی پاک یا ناپاک،{{سخ}}سایههای مردها با سایهٔ زنها یکی گشتهست.{{سخ}}...{{سخ}} روح من دشت زمان
* سایهٔ [[مهتاب]] میریزد به روی خندهٔ گلها.{{سخ}}شهر خاموش است.{{سخ}}از میان شیشههای پنجره مهتاب میآید.{{سخ}}راز تنهایی در اعماق سکوت شب نهفتهاست{{سخ}}چشم میبندم.{{سخ}}سایهٔ مهتاب میمیرد.{{سخ}}روح آرامم چو دست و پای خود را میگشاید،{{سخ}}در سکوت خلوت شب،{{سخ}}سدهای رازها را میشکافد.{{سخ}}آن طرف پیداست:{{سخ}}لحظهای از عمر بیفرجام.{{سخ}}برقی از یک نور بیپایان.{{سخ}}قطرهای از آبهای موجهای جاودانی.{{سخ}}ارتعاش وهمناک یک سکوت جاودانی.{{سخ}}آن طرف امواج با شور صدای خویش در رقصند.{{سخ}}'''آن طرف خورشیدها در بستری تاریک در خوابند.{{سخ}}آن طرف در بستر آرام عشقی پاک یا ناپاک،{{سخ}}سایههای مردها با سایهٔ زنها یکی گشتهست.'''{{سخ}}روح من در جستوجوی
** «باغستان»، «روح»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۴۱ش/ ۱۹۶۳م|ک=آهوان باغ|ص=۱۳}}</ref>
[[پرونده:A boat on the river Nile in Cairo Egypt.jpg|بندانگشتی|آسمان آیا خیال دیدههاست؟]]
سطر ۳۳ ⟵ ۳۲:
** «داربست»، «درخت»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۴۱ش/ ۱۹۶۳م|ک=چنگیز|ص=۱۰۸}}</ref>
[[پرونده:African-women-mourn-president-Olympio-1963-142353797830.jpg|بندانگشتی|ای زن{{سخ}}در وجود تو انسان با خاک میآمیزد{{سخ}}و در آیینهٔ وجود تو، انسان، خود را هم خدا میبنید و هم حیوان.]]
* در [[شب]] سرودی هست که در روز نیست.{{سخ}}در من عشقی هست که در ستارهها نیست.{{سخ}}در تو نوری هست که در خورشید نیست.{{سخ}}ای زن{{سخ}}من زادهٔ آشوب دنیا هستم،{{سخ}}و زندگی از قلب من سرچشمه میگیرد.{{سخ}}من کوه مقدّسی هستم،{{سخ}}و بر پیشانیم معبد برف در انتظار پرستندگان
** «داربست»، «امشب»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۴۱ش/ ۱۹۶۳م|ک=آهوان باغ|ص=۱۱۰}}</ref>
[[پرونده:The Graf Zeppelin's rendezvous with pyraminds of Gizeh, Egypt.jpg|بندانگشتی|من دنبال انسانی میگردم،{{سخ}}که دو پایش بر زمین فرورفته و دو دستش از آسمان{{سخ}}آویخته باشد.{{سخ}}ومرا از من بگیرد،{{سخ}}به همان گونه که افق، خورشید را از من میگیرد.]]
سطر ۵۵ ⟵ ۵۴:
* '''چو [[شیر]] قلب من، عزم شکار تو قلب تو کرد،{{سخ}}رمید آهوی عشقت به تپههای سپید.{{سخ}}به آفتاب و به مهتاب میخورم سوگند،{{سخ}}که بید سبز بخشگید و چشمههای سپید.'''
** «آهونامه»، «شیر و آهو»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۴۱ش/ ۱۹۶۳م|ک=آهوان باغ|ص=۱۷۳}}</ref>
* به [[آهو]]ان تو گفتم، فراز تپه بیایند{{سخ}}و خود صلیب به دوشم، فراز تپه رسیدم.{{سخ}}به چار میخ کشیدندم آهوان، خاموش،{{سخ}}- به چارمیخ بلند آفتاب پیکر عشق.{{سخ}}ز
** «آهونامه»، «شیر و آهو»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۴۱ش/ ۱۹۶۳م|ک=آهوان باغ|ص=۱۷۴}}</ref>
سطر ۷۴ ⟵ ۷۳:
* … پس باید دقت کرد در آن چیزی که هست و واقعیت دارد؛ و واقعیتش هم لبالب از کثافت و فضاحت است از یک سو، و آکنده از مبارزه علیه این کثافت و فضاحت از سوی دیگر؛ آن سوی اولی دیواری است محکم، و سدی است سدید، با یک قشون تا خرخره مسلحو یک قشون زیرزمینی به نام سازمان جاسوسی ساواک، و با هزار نوع وسیلهٔ خیرهکننده و خررنگکن تبلیغاتی در داخل و خارج مرزهای خود، و با هزار پیوند تجاری و اقتصادی و نظامی، و با هزار لاس تر و خشک با همهٔ رهبران جهان از هر مسلک و مشرب؛ واین سوی دومی قومی است فلکزده و تحت اختناق، بدون روزنامه و خبر صحیح، بدون سواد دقیق، و بدون ابتدائیترین مسائل یک زندگی بخور و نمیر…
** «مقدمه»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۵۸ش/ ۱۹۷۹م|ک=ظلالله|ص=۵}}</ref>
[[پرونده:1953 Iranian coup d'état - Pulling down statues of the Reza Shah (2).jpg|بندانگشتی|مردم را به دو قسمت کرده بودند: تودهای و غیر تودهای. تودهای نمیتوانست بنویسند و غیر تودهای، همه چیز را، گاهی بزبان استعاره و تمثیل و مثال و غیره، و گاهی بصراحتی باورنکردنی میگفت… و حقیقت این است که در شرایط حاضر، سلطنت ایران احلیلی است افراشته نگهداشته
* '''مردم را به دو قسمت کرده بودند: تودهای و غیر تودهای. تودهای نمیتوانست بنویسند و غیر تودهای، همه چیز را، گاهی بزبان استعاره و تمثیل و مثال و غیره، و گاهی بصراحتی باورنکردنی میگفت.''' چرا که کسی که به همهٔ بکارتها و اصالتها و ناموسها و شرفها تجاوز میکند، چگونه میتواند مدعی دفاع از آنها باشد. '''و حقیقت این است که در شرایط حاضر، سلطنت ایران احلیلی است افراشته نگهداشته
** «مقدمه»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۵۸ش/ ۱۹۷۹م|ک=ظلالله|ص=۲۲}}</ref>
* … و
** «مقدمه»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۵۸ش/ ۱۹۷۹م|ک=ظلالله|ص=۳۱}}</ref>
* موقعی که مأمور دولت با بیشرمی تمام شلوار زندانی را در اتاقهای تمشیت اوین و کمیته و قزلقلعه پایین میکشد و به مرد و زن تجاوز میکند، چگونه میتواند در بیرون از زندان با تجاوز به ناموس مردم مبارزه کند؟
سطر ۸۹ ⟵ ۸۸:
* بیرون کبوتران همه جا را گرفتهاند{{سخ}}پیداست این {{سخ}}از بَقبَقوی شادی و شیدایی{{سخ}}پیداست این{{سخ}}از فوج بال، بال، که انگار{{سخ}}در خواب حبس میزَنَدَم باد، باد، باد،{{سخ}}پیداست این{{سخ}}بیرون کبوتران همه جا را گرفتهاند{{سخ}}آن سوی میله، شب، همه جا، چون روز!{{سخ}}این سوی میله، روز، چنان چون شب!
** «کبوتران»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۵۸ش/ ۱۹۷۹م|ک=ظلالله|ص=۵۷}}</ref>
[[پرونده:Scenka uliczna - Marand - 002490n.jpg|بندانگشتی|چراست ملت من پشت پرده ناپیدا؟{{سخ}}و قرنهاست که سردارهای خونآشام{{سخ}}به جای ملت من طبل و سِنج میکوبند؟{{سخ}}چراست ملت من پشت پرده ناپیدا؟{{سخ}}چراست
* '''چراست ملت من پشت پرده ناپیدا؟{{سخ}}و قرنهاست که سردارهای خونآشام{{سخ}}به جای ملت من طبل و سِنج میکوبند؟{{سخ}}چراست ملت من پشت پرده ناپیدا؟{{سخ}}چراست دربدری اعتیاد دائمیاش؟{{سخ}}و چیست اینکه چنان
** «چراغ خانه»، خلاصهشده<ref>{{پک|براهنی|۱۳۵۸ش/ ۱۹۷۹م|ک=ظلالله|ص=۵۹}}</ref>
* عضدی، عینهو [[چنگیزخان]] است{{سخ}}راه که میرود، انگار،{{سخ}}از روی جسدهای تازه عبور میکند{{سخ}}چنگیزخان هم دندانهایش را مسواک نمیزند{{سخ}}چنگیزخان هم آروغ میزند{{سخ}}چنگیزخان هم پوتینهایش را درنمیآورد{{سخ}}و عضدی امروز{{سخ}}دهن بیست شاعر را با مشتش خرد کردهاست{{سخ}}عضدی [[کراوات]] میزند{{سخ}}چیزی که چنگیزخان هرگز نمیزد{{سخ}}تنها این نشانهٔ درخشان است که سیر حرکت تاریخ را نشان میدهد!
سطر ۱۰۹ ⟵ ۱۰۸:
** «آمین به خدایی که جز انسان نیست»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۵۸ش/ ۱۹۷۹م|ک=ظلالله|ص=۱۱۲}}</ref>
[[پرونده:1896-cı ildə Nəsrəddin şahı öldürən Mirzə Rza Kirmani.jpg|بندانگشتی|شعر{{سخ}}سوزنی است که برای دوختن لبهای فرّخی یزدی تعبیه شده{{سخ}}شعر{{سخ}}قامت بلند صور اسرافیل است بر تارُک دار{{سخ}}و جامهٔ ژندهٔ میرزا رضای کرمانی است بر قامت تاریخ{{سخ}}شعر همین است جزین نیست جزین نیست.]]
* [[شعر]]{{سخ}}برش ظریف و دقیق
** «شعر چیست»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۵۸ش/ ۱۹۷۹م|ک=ظلالله|ص=۱۱۴}}</ref>
* حالا من موجودی زیرزمینی هستم{{سخ}}هرگز به روی [[زمین]] نخواهم آمد{{سخ}}خدا، ادبیات، شعر به روی زمین تعلق دارند{{سخ}}زبان من برای داستانهای کودکان و قصههای بزرگان ساخته نشده{{سخ}}من سرطان تاریخ هستم{{سخ}}مرا میکوبند، میزنند، لعنم میکنند، و آخر سر{{سخ}}شَرَّم را کم میکنند{{سخ}}ریشم را در اعماق دوزخ گرو گذاشتهام{{سخ}}خارهای سمّی قلمم، دستی را که به سویم دراز شود، خواهد گزید{{سخ}}من برای کتابهای درسی مدارس و دانشگاهها{{سخ}}ساخته نشدهام{{سخ}}اگر آرزوی دیدن مرا دارید{{سخ}}از بالا اِوِرست در اعماق یک چاه نفت نگاه کنید{{سخ}}کبریت را پایین بیندازید{{سخ}}تا دنیا را به آتش بکشم{{سخ}}من موجودی زیرزمینی هستم{{سخ}}تنها آتشم بر روی زمین ظاهر خواهد شد
سطر ۱۴۹ ⟵ ۱۴۸:
* مسئله این است که لازم است ما سلطنتی را که در وجود تک تما مردم ما، بهویژه آنانی که در این مملکت به شهرت و آب و نانی هم رسیدهاند، خانه کرده، و سالها شستوشوی مغزی، تا حدودی به صورت بخشی از خمیره و سرشت بعضیها کرده، بکشیم. '''شاه رفته، سلطنت او هم رفته، ولی شاهان نرفتهاند، سلطنتها هم باقی هستند، و تنها یک دموکراسی کامل اجتماعی، سلطنتهای برون و درون را خواهد کشت.'''<ref>{{پک|براهنی|۱۳۵۸|ک=در انقلاب ایران چه شده|ص=۱۹۹}}</ref>
* [[محمدرضا شاه|شاه]] از یک طرف میخواست مدرنترین مرد دنیا باشد و از طرف دیگر، خودش را سایهٔ خدا میدانست. واین دو با هم اصلاً جور نمیآمد. حقیقت این است که شاه نه مدرنترین مرد دنیا بود و نه سایهٔ خدا. شاه یک دلقک بود. در عین حال دلقکآفرین هم بود… دربار شاه یک سیرک به تمام معنا بود.<ref>{{پک|براهنی|۱۳۵۸|ک=در انقلاب ایران چه شده|ص=۲۰۰}}</ref>
* من شخصاً با [[حجاب]] مخالف هستم، ولی معتقدم که باید هر زنی، خود، مستقلاً دربارهٔ حجاب تصمیم بگیرد. ولی علّت مخالفت من با حجاب چند چیز است:{{سخ}}۱) حجاب در ایران زاییدهٔ استبداد شرقی و وجه تولید آسیایی است، و مربوط میشود به دوران پیش از اسلام…{{سخ}}۲) دوم مسألهٔ روابط است. زن در داخل حجاب، بکلّی بیهویت میشود، انگار زن شرم دادر از زن بودن خود و به همین دلیل باید پوشاندش تا کسی نفهمد که پشت سر پوشش چه چیز نفهته
** مصاحبهٔ دوجلسهای با خبرنگاری ناشناس، ۲۶ آوریل ۱۹۷۹/ ۶ اردیبهشت ۱۳۵۸<ref>{{پک|براهنی|۱۳۵۸|ک=در انقلاب ایران چه شده|ص=۱۹۷}}</ref>
* زبانِ [[عشق]] زبانی نیست که آدم از عشق در آن حرف میزند. زبانِ عشق زبانی است که در آن کلمات، عاشق هم میشوند. این فقط زبانِ عاشقی نیست؛ زبانیّتِ عشق است.
سطر ۱۵۸ ⟵ ۱۵۷:
=== مقالهها ===
نقلقولها از مقالات مطبوعاتی یا
==== فرهنگ حاکم و فرهنگ محکوم ====
«فرهنگ حاکم و فرهنگ محکوم» مجموعه مقالاتی از براهنی است که در مطبوعات گوناگون در سالهای ۱۹۶۹–۱۹۷۲م/ ۱۳۴۸–۱۳۵۱ش چاپ شد. نخستین بار به شکل کتاب از سوی نشر اول به ضمیمهٔ «تاریخ مذکر» در تابستان ۱۹۸۴م/ ۱۳۶۳ش چاپ شد.
خط ۲۰۳:
* شعور هر انسانی که اساس هویت انسانی اوست، زاییدهٔ محیط است که آن فرد انسانی در هالهٔ تأثیر آن پرورش یافتهاست. این محیط را هم سنگ و نبات تشکیل میدهد و هم اشیاءِ بومی و غیر بومی از هر نوع. این محیط را هم آسمان تشکیل میدهد و هم سوابق و تلقینات فرهنگی، هنری، مذهبی، سیاسی و مقولاتی از این دست. '''اگر در عینیّت محیط دخالت کنید، در ذهنیّت انسان نیز دخالت کردهاید.'''
** «هویت و ایمان ما در خطر است»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=تاریخ مذکر|ص=۲۶۴}}</ref>
* کشورهای صنعتی، محیط سرزمینهای آسیایی و آفریقایی را به اشیاءِ مصنوعی خود آلوده کردهاند. زمین بومی، آسمان بومی، هوای بومی و
** «هویت و ایمان ما در خطر است»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=تاریخ مذکر|ص=۲۶۴}}</ref>
* و چون ذهنیت انسان
** «هویت و ایمان ما در خطر است»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=تاریخ مذکر|ص=۲۶۵}}</ref>
*
** «هویت و ایمان ما در خطر است»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=تاریخ مذکر|ص=۲۶۵}}</ref>
* آیا وقت آن نرسید هاست که با تجدید نظر کلی در روابط موجود جهان امروز، با دقت در گذشته و نگریستنی عمیق به امکانات آینده، به دنبال آفریدن ایمانی جدید و موقعیت و هویتی جدید باشیم؟ اگر این ایمان جدید را به دست نیاوریم، فاتحهٔ ما خواندهاست.
خط ۳۸۷:
=== فهرست ===
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی = براهنی|نام = رضا |سال = ۱۳۴۱ش/ ۱۹۶۳م |کتاب =
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی = براهنی|نام = رضا |سال = ۱۳۴۹ش/۱۹۷۰م |کتاب =
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی = براهنی|نام = رضا |سال = ۱۳۵۸ش/ ۱۹۷۹م |کتاب = ظلالله، شعرهای زندان |ناشر = مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر | مکان=تهران| ویرایش = دوم}}
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی = براهنی|نام = رضا |سال = ۱۳۵۸ش/ ۱۹۷۹م |کتاب = در انقلاب ایران چه
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی = براهنی|نام = رضا |سال = ۱۳۷۴ش/ ۱۹۹۵م |کتاب =خطاب به پروانهها|ناشر = مرکز| مکان=تهران| ویرایش = اول}}
* {{یادکرد کتاب |نام خانوادگی = براهنی|نام = رضا |سال = ۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م |کتاب =سفر مصر|ناشر = نشر اول| مکان=تهران| ویرایش = اول}}
خط ۴۰۷:
}}
{{ترتیبپیشفرض:براهنی، رضا}}
[[رده:زادگان ۱۹۳۵ (میلادی)]]▼
[[رده:درگذشتگان ۲۰۲۲ (میلادی)]]▼
[[رده:اهالی تبریز]]▼
[[رده:آذریهای ایرانی]]
▲[[رده:اهالی تبریز]]
[[رده:ایرانی-کاناداییها]]
[[رده:دانشگاهیان ایرانی]]
▲[[رده:درگذشتگان ۲۰۲۲ (میلادی)]]
[[رده:رماننویسان ایرانی]]
▲[[رده:زادگان ۱۹۳۵ (میلادی)]]
[[رده:شاعران ایرانی]]
▲[[رده:منتقدان ادبی ایرانی]]
[[رده:قربانیان شکنجه ایرانی]]▼
[[رده:فعالان سیاسی]]
▲[[رده:قربانیان شکنجه ایرانی]]
[[رده:مقالهنویسان]]
[[رده:
|