رضا براهنی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
خط ۱۸۳:
* … عرفان ایران، آنتنی است برافراشته نه به سوی آفاق برون، بلکه به سوی حالات درون، و علت اینکه این آنتن به سوی اعماق برافراشته شده، و خود را در هوای زلال و ناب برون غرق نکردهاست این است که بیرون آنچنان وحشتناک بوده، تاریخ آنچنان جبار و ظالم و قاهر و فاجر بوده که روح به سوی درون، به سوی مخفیگاههای اعماق و به سوی ناخودآگاهیهای تحتانی خویش عقب رانده شدهاست. و چون تاریخ به آزادی روح بیاعتنا بوده، روح و ارواح آزاد نیز چشم به جهان خارج بسته، آزادی را در جهانی دیگر، در قطب درون جستهاند. هم از این نظر است که آزادی عرفان نتیجهٔ سرکوب شدن آزادی اجتماعی است و در واقع عرفان، جانشین آزادی اجتماعی ایران است.
** «عرفان، جانشین آزادی اجتماعی»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=تاریخ مذکر|ص=۲۲۵}}</ref>
[[پرونده:Shah Mosque, Isfahan 1975 - Pc.jpg|بندانگشتی|من به این نتیجه رسیدم که باید تکیه کرد بر سنت، ولی اسیر آن نماند؛ باید در آن غرق شد، ولی در آن نمرد.]]
* [[اصفهان]]… دوستداشتنیترین شهر ایران است.{{سخ}} [[آبادان]]… برایم عملاً خستهکننده بود. هیچ تصور نمیکردم که آبادان چنین باشد. البته نخل، تصویر ابتدایی زیبایی است و رود که آرام میگذرد و ساحلهای ساکت و گرم و بناهای ساحلی آبادن بیبهره از زیبایی نیستند و حتی صداهای خشن و ماتمزده و دورگهٔ عزاداری که تمام شب از تکایای ساحل به گوش میرسید، و نسیمی که که زیر آسمان شفاف، نخلها را، آهسته نوازش میکرد، زیبا، خوب و دلچسبن بودند، ولی روی هم آبادان تناسبی غربی دارد، اضلاع خیابانها، برشهای خانهها و حتی آن نردههای پوشیده به شاخه و سبزی، همه آهنگها و ترکیبات غربی دارند و درون منازل، من احساس میکردم که در یک فیلم غربی، مؤقتًا شرکت کردهام و بعد هنرپیشهٔ اصلی فیلم کارش را از سر خواهد گرفت…
* [[شیراز]] هم شهری است بسیار خستهکننده. یک هفته بیشتر در شیراز نمیتوان ماند… بعد شهر آن چنان خستهکننده میشود که باید ترکش کنی. این احساسی بود که به من دست داد… برای من شیراز اصلاً شهر تاریخی نیست. پسرک خوشگلی است که تازه از سلمانی بیرون آمده و خوشلبانس هم هست و یک قدری هم راه رفتنش قرتی است. اطراف شیراز هم برایم همین وضع را دارد.
سطر ۱۸۸ ⟵ ۱۸۹:
* و اگر قدمت را میخواهید به رخ من بکشید، مرا به [[اصفهان]] ببرید. من از آن بنای قدیمی خوشم میآید که بوی مذهب از آن به مشامم بخورد… سلالهها و سلسلهها و ادیان و مذاهب در اصفهان پوست در پوست بهم فشردهاند و تاریخ در اینجا عینهو پیازی است لایه بر لایه افزوده و در حد کمال رسته و بیرون زده… اصفهان دلگشاست، انسان دلش نمیگیرد و بعلاوه به یک معنا اصفهان دیدی از وسعت به آدم میدهد…
** «گزارس سال پنجاه» «۱. سفرها»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=تاریخ مذکر|ص=۲۳۹–۲۴۳}}</ref>
* '''من به این نتیجه رسیدم که باید تکیه کرد بر سنت، ولی اسیر آن نماند؛ باید در آن غرق شد، ولی در آن نمرد.'''
** «گزارس سال پنجاه» «۳. شعر»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=تاریخ مذکر|ص=۲۴۶}}</ref>
* … [[ایران]] [[فرهنگ]] دارند و هنوز [[علم]] ندارد و این فرهنگ تنها پایگاهی است که در این دنیای آشفته، ایران و ایرانی به عنوان هویّت اصلی و اساسی خود در اختیار دارند… ایرانی، به معنای واقعی فرهنگ دارد ولی هنوز به معنای واقعی علم ندارد؛ گرچه هیچ مانعی نیست که بکوشد و علم هم داشته باشد، ولی این نکته روشن است که ایرانی هنوز شخصیت علمی، به معنای امروزین کلمه پیدا نکردهاست و اگر روزی پیدا کرد، آن نیز خود به خود به صورت بخشی از هویت او درخواهد آمد. لکن در حال حاضر علم جزو شخصیت و هویت ایرانی نیست و این ولع ما برای علم نباید سبب شود که فرهنگ اصی و اساسی و هویت فرهنگی خود را تو سری خور علمی بکنیم که فعلاً متأسفانه سراپایش غربی است و ما غربزدگانش.
سطر ۱۹۴ ⟵ ۱۹۵:
* [[دانشگاه تهران]] به دنبال تجربهٔ جدید علمی نیست بلکه مصرفکنندهٔ علم غربی است و آن هم از آن مقدار از علم غربی که غرب اجازه میدهد که شرق و شرقی بدان دست بیابند.
** «طرحی برای ایجاد دانشگاهی فرهنگی»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=تاریخ مذکر|ص=۲۵۶}}</ref>
* '''[[ایرانی]] باید هویت ایرانی داشته باشد و بعد از سکوی همین هویت ایرانی به سوی جهانی شدن نیز خیز بردارد، و اصولاً اگر شخصی هویت اصیل ایرانی داشته باشد، هیچ نیازی ندارد که به سوی جهانی شدن حرکت کند، او بیآنکه خود خواسته باشد، جهانی است.'''
** «تیشهٔ مدارس خارجی بر ریشهٔ فرهنگ ما»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=تاریخ مذکر|ص=۲۶۰}}</ref>
[[پرونده:Birjand in 1970s.jpg|بندانگشتی|اگر در عینیّت محیط دخالت کنید، در ذهنیّت انسان نیز دخالت کردهاید.]]
* شعور هر انسانی که اساس هویت انسانی اوست، زاییدهٔ محیط است که آن فرد انسانی در هالهٔ تأثیر آن پرورش یافتهاست. این محیط را هم سنگ و نبات تشکیل میدهد و هم اشیاءِ بومی و غیر بومی از هر نوع. این محیط را هم آسمان تشکیل میدهد و هم سوابق و تلقینات فرهنگی، هنری، مذهبی، سیاسی و مقولاتی از این دست. '''اگر در عینیّت محیط دخالت کنید، در ذهنیّت انسان نیز دخالت کردهاید.''' ** «هویت و ایمان ما در خطر است»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=تاریخ مذکر|ص=۲۶۴}}</ref>
* کشورهای صنعتی، محیط سرزمینهای آسیایی و آفریقایی را به اشیاءِ مصنوعی خود آلوده کردهاند. زمین بومی، آسمان بومی، هوای بومی و به طور کلی جهان بومی ما، با اشیاء کشورهای صنعتی پوشیده شده است. همینکه دست به سوی دوست خود دراز کنیم اشیاءِ کشورهای صعنتی در فاصلۀ دستهای ماست.
** «هویت و ایمان ما در خطر است»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=تاریخ مذکر|ص=۲۶۴}}</ref>
* و چون ذهنیت انسان زاییدۀ محیط عینی اوست، و از طریق همین ذهنیت است که ما به هویت واقعی، بومی و شرقی دست مییابیم، و از آنجا که ذهن ما اکنون در تسخیر عینیت غربی است، ما شرقیان از نظر فرهنگی، شعوی و ذهنی دچار بحرانی شدهایم که در طول تاریخ شرق بیسابقه بوده است.
** «هویت و ایمان ما در خطر است»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=تاریخ مذکر|ص=۲۶۵}}</ref>
* اسطورۀ عظیمی که در طول قرنها به عنوان هویت شرقی خود ساخته بودیم، در حال متلاشی شدن است؛ تکیهگاههای ما در حال متزلزل شدن است؛ اعماق ما در حال پوسیدن است. غربی میخی در ذهن ما فرو کوبیده است که نسوج و ریشتههای نسوج ما را از هم باز میکند. همه چیز از هم فرو گسیخته میشود و کاخ هویتهای پیشین ما در حال فرو ریختن است. چه باید بکنیم؟
** «هویت و ایمان ما در خطر است»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=تاریخ مذکر|ص=۲۶۵}}</ref>
* آیا وقت آن نرسید هاست که با تجدید نظر کلی در روابط موجود جهان امروز، با دقت در گذشته و نگریستنی عمیق به امکانات آینده، به دنبال آفریدن ایمانی جدید و موقعیت و هویتی جدید باشیم؟ اگر این ایمان جدید را به دست نیاوریم، فاتحهٔ ما خواندهاست.
** «هویت و ایمان ما در خطر است»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=تاریخ مذکر|ص=۲۶۵}}</ref>
|