رضا براهنی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Ruwaym (بحث | مشارکت‌ها)
Ruwaym (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۹۲:
* چیز غریبی کنار آینه مانده‌ست بهت زده{{سخ}}شکل دهانی که خواسته‌ست به فریاد{{سخ}}خواب شگفت‌آوری قدیمی و متلاطلم را باز بگوید{{سخ}}عجز زبان بستگی، ولی{{سخ}}مانع فریاد شده‌ست{{سخ}}کی رسد آن روز و روزگار که فریاد را بشنویم؟{{سخ}}این همه را بشنویم؟
** «دهان»، ۲۹ اکتبر ۱۹۹۰/ ۷ آبان ۱۳۶۹<ref>{{پک|براهنی|۱۳۷۴ش/ ۱۹۹۵م|ک=خطاب به پروانه‌ها|ص=۱۷}}</ref>
*[[پرونده:Workers' Day in Tehran, Iran.jpg|بندانگشتی|من با دهان بسته همیشه{{سخ}}فریاد می‌زنم{{سخ}}اما شما همیشه{{سخ}}فریادهای مرا{{سخ}}با گوش باز می‌شنوید{{سخ}}بین دهان و گوش{{سخ}}فریادهای من{{سخ}}تکمیل می‌شود]]
* '''من با دهان بسته همیشه{{سخ}}فریاد می‌زنم{{سخ}}اما شما همیشه{{سخ}}فریادهای مرا{{سخ}}با گوش باز می‌شنوید{{سخ}}بین دهان و گوش{{سخ}}فریادهای من{{سخ}}تکمیل می‌شود'''
** «حرف»، ۳ ژانویه ۱۹۹۱/ ۱۳ دی ۱۳۶۹<ref>{{پک|براهنی|۱۳۷۴ش/ ۱۹۹۵م|ک=خطاب به پروانه‌ها|ص=۲۷}}</ref>
* این چشم‌های من از چشم‌های شما آخر چه سودی بردند{{سخ}}از باغ‌های مرده صداهای گریه بازمی‌آمد{{سخ}}و بعد گریه فروکش کرد{{سخ}}سردم شد{{سخ}}وقتی که پنره را بستم، برگشتم؛{{سخ}}اما تلنگر انگشت مضطربی بر روی شیشه، باز برم گرداند{{سخ}}از پشت شیشه بیرون را نگاه کردم{{سخ}}دو مرد بودند که با شکلک و اشارهٔ دست می‌گفتند، پنجره را باز کن!{{سخ}}وقتی که باز کردم و دیدم جنازهٔ سنگینی را بر روی آستانه نهادند،{{سخ}}رفتند،{{سخ}}پنجره را بستم{{سخ}}حالا{{سخ}}با این جنازه روزگار خوشی دارم{{سخ}}دیگر صدای گریه نمی‌آید از باغ‌ها{{سخ}}آخر جنازهٔ خودم است