رضا براهنی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ←سفر مصر |
جز ←سفر مصر |
||
خط ۱۶۴:
==== سفر مصر ====
«سفر مصر» سفرنامهٔ آکادمیک براهنی به [[مصر]] در اواخر ۱۹۷۱م/ ۱۳۵۰ش است که نخستین بار در تابستان ۱۹۸۴م/ ۱۳۶۳ش از سوی نشر اول با ضمیمهٔ «جلال آل احمد و فلسطین» چاپ شد، پیشتر نیز یک بار در سال ۱۹۷۲م/ ۱۳۵۱ش از سوی نشر پندار چاپ شده بود.
* … اصلاً سفر طولانی از
** «۲-بین قاهره و تهران»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۱۹}}</ref>
* آدم زنده، آدمی است که هم [[دوست]] داشته باشد و هم [[دشمن]]. اگر همه دوستم داشته باشند، احساس [[تنهایی]] میکنم و اگر همه دشمنم باشند، احساس بیرازی میکنم. وگرچه تعداد دشمنانم از تعداد دوستانم بیشتر است، ولی من هرگز دوست ندارم که دشمنانم از بین بروند یا تبدیل به دوست شوند. از دشمن انتظار دشمنی دارم و از دوست انتظار دوستی. واگر در جایی دوست و دشمن نداشته باشم، احساس خلاء میکنم، احساس تنهایی ویرانکنندهای میکنم که از آن به آسانی شفا نمیتوانم یافت.
** «۲-بین قاهره و تهران»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۲۰}}</ref>
* گرچه در [[تهران]] خانوادهای ندارم، ولی یادهایم خانوادهام را تشکیل میدهند. من نمیگویم بشر تنهاست، ولی من یکی، همیشه تنها بودهام و شاید به همین دلیل است که نمیخوانم و نمیتوانم خانوادهای را که از یادهایم تشکیل دادهام از دست بدهم. مکان این یادها، تهران است و این فرش زبر و سنگی و آهنینی که به زیر پای یادهای من گسترده شده، مرا هم مست میکند و هم آزار میدهد.
** «۲-بین قاهره و تهران»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۲۰}}</ref>
* یادهای من تهران است و وصیتنامهٔ من تهران، و من وصیتنامهٔ خود را نمیتوانم ترک کنم.
** «۲-بین قاهره و تهران»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۲۲}}</ref>
* برای شخصی که [[سفر]] کم کرده، همه جای سفر دیدنی و تجربهکردنی است.
** «۲-بین قاهره و تهران»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۲۷}}</ref>
* [[آب]] مظهر همهٔ شیفتگی و شکفتگیهاست و
** «۳-قلب خدای نیل در زیر پای من»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۳۰}}</ref>
[[پرونده:'And there was a great calm.' Sailing boat at sunrise LOC matpc.12382.jpg|بندانگشتی|نیل مثل دریایی آرام است، دریایی که نمیگذرد، بلکه همه چیز را میگذراند. و با ماندن دائمی خویش، با استوار بودن خود همهٔ احساسهای جاهطلبی را در انسان از بین میبرد، و حقیقت این است که انسان در برابر چنین رودی، چارهای جز تواضع ندارد و تازه حتی تواضع هم به درد نیل نمیخورد.]]
* '''[[نیل]] مثل دریایی آرام است، دریایی که نمیگذرد، بلکه همه چیز را میگذراند. و با ماندن دائمی خویش، با استوار بودن خود همهٔ احساسهای جاهطلبی را در انسان از بین میبرد، و حقیقت این است که انسان در برابر چنین رودی، چارهای جز تواضع ندارد و تازه حتی [[تواضع]] هم به درد نیل نمیخورد.'''
** «۳-قلب خدای نیل در زیر پای من»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۳۲}}</ref>
* [[نیل]] تمام هستی ما را به مبارزه میطلبد، انگار از تمام مردمان عالم میخواهد که بر کرانههایش صف بکشند و قلب درشت و داغ اوزیریس را که نیل ذوبش میکند، تماشا کنند.
** «۳-قلب خدای نیل در زیر پای من»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۳۲}}</ref>
* مشکل است که انسان چشم در آب [[نیل]] بدوزد و خود را برهنه نبیند و احساس خودکشی پیدا نکند. منتها این احساس خودشکی با هر احساس دیگر خودکشی فرق میکند، انسان از زیادی هوس و شور و هیجان، میخواهد نابود شود.
** «۳-قلب خدای نیل در زیر پای من»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۳۶}}</ref>
*
** «۳-قلب خدای نیل در زیر پای من»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۳۶}}</ref>
* تفنن سرمایه میخواهد و مصری سرمایهدار نیست، و نه [[اسلام]] تجمل زیاد را میپسندد و نه سوسیالیسم، و سیستم حکومت مصر و زیربنای اجتماعی مصر که آمیزهای از این دو است، ظاهری معمولی و غیر افراطی و معتدل دارد و من در قاهره نجاب اسلام و اصالتش را بیشتر دیدم تا حتی نفوذ سوسیالیسم را؛ واین شاید به دلیل آن باشد که اسلام بر خلاف ادیان دیگر، فقط یک روبنای فرهنگی و معنوی پیشنهاد نکرده، بلکه به زیربنای سیستمهای اجتماعی هم توجه داشته و از ایجاد یک اجتماع عادل نه فقط حمایت کرده بلکه نحوهٔ ایجاد آن را هم پیشنهاد کردهاست.
** «۴-واقعیت در برابر من»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۴۱}}</ref>
* [[مصری]] به صورت غربیان و غربزدگان از نظر اخلاقی فاسد نشدهاست. فساد و شهوت و حقد و حسد در ملاء عام نیست. در کشورهای سرمایهداری، هر میخانه و رستورانی، در اواخر شب بدل به یک قصر کوچک نرون میشود. پرخوری و پرنوشی و معاشه در ملاء عام، امری عادی است. اسلام از عشق پردهبرداری نکرده، آن را خصوصی، عاطفی و شاید به همین دلیل تمیز و حماسی نگهداشته است. غربی عشق را در ملاء عام به فحشاء کشیدهاست.
** «۴-واقعیت در برابر من»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۴۲}}</ref>
* هرچه باشد درهٔ [[نیل]] در طول قرون درهٔ نجابت بودهاست، نه درهٔ پرخاش و حمله و ولع و سبعیت، و مردم نجیب بودهاند، نه پرخاشگر… مرکز این درهٔ نجابت قاهر است با ساختمانهایی به سبک فرانسوی و ایتالیایی و گهگاه انگلیسی، ولی انسان در اینجا شرق را از تهران، راحتتر استنشاق میکند.
** «۴-واقعیت در برابر من»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۴۳}}</ref>
* [[قاهره]] بزرگی و عظمت خود را از عظمت و بزرگی طبیعت اطرافش به ارث بردهاست. شهر، با تصوری از وسعت به وجود آمده. تنگنایی نیست که در آن پنج میلیون نفر بچپند و زندگی بکنند. خیابانها وسیع است، ساختمانها عظیم و حتی در داخل ساختمانها، وسعت بیشتر به چشم میخورد تا تنگنا.
** «۴-واقعیت در برابر من»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۴۶}}</ref>
* انسان هرگز در این شهر احساس بیزاری نمیکند، میتواند خوب بخوابد… در قاهره… به این مسئله اعتقادم افزون شد که [[طبیعت]] و وسعت که اصولاً در ذات طبیعت است، روح را آرامشی میبخشد که در سایهٔ آن انسان میتواند راحتتر بخوابد، روشنتر ببیند و حسن جاهطلبی و بدگمانی و ستیزهجویی خود را به حداقل کاهش دهد.
** «۴-واقعیت در برابر من»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۴۶}}</ref>
[[پرونده:Egypt. Pyramids of Gizeh. The Great Pyramid. Reflecting pyramid & mounted camelmen LOC matpc.17956.jpg|بندانگشتی|طبیعت قاهره را رها نکرده. طبیعت قاهره را دربرگرفته، پرورانده، بدان ابعاد وسیع و عظیمالجثهٔ خود را ارزانی داشتهاست.]]
* '''طبیعت قاهره را رها نکرده. طبیعت قاهره را دربرگرفته، پرورانده، بدان ابعاد وسیع و عظیمالجثهٔ خود را ارزانی داشتهاست.'''
** «۴-واقعیت در برابر من»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۴۷}}</ref>
* در
** «۴-واقعیت در برابر من»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۴۸}}</ref>
*
** «۴-واقعیت در برابر من»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۴۸}}</ref>
* بر روی
** «۴-واقعیت در برابر من»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۵۰}}</ref>
* این سه مشکل عظیم مصر را هرگز نمیتواند نادیده گرفت: فقر، جنگ و ازدیاد جمعیت.
خط ۲۰۸:
* تعلیم و تربیت در ایران، ایرانی را پیش از آنکه ایرانی بار بیاورد، غربزده بار میآورد و موقعی که این ایرانی با غرب آشنایی واقعی پیدا میکند، خود را با هویتی غربی ادراک میکند.
** «۷-حدیث شیفتگان و داستان مستشرقان»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۷۲}}</ref>
* [[شعر]] یک شاعر برای خودش، مثل دستهایش، مثل چشمهایش، مثل شانههایش و مثل قلبش، یک حضور مدام دارد و انسان نمیتواند دربارهٔ این حضور مدام خویش داد سخن بدهد. شعر دیگران در ذهن آدم میماند، بخشی از ذهن را اشغال می:ند، ولی شعر خود انسان، نسوج ذهن خود آن انسان است…
* «۱۰-مکاشفه در خود»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۹۹}}</ref>
* این اعتراف را به نام یک منتقد بکنم که عالیترین نقدها، فقط میتوانند هوشیارانهترین حدس و گمانها دربارهٔ روح یک شاعر دیگر باشند… منتقد، حتی باهوشترینش، دربارهٔ مادهٔ اولیهٔ شعر یک شاعر، که همان روح ماجراجو و دلیر و دردمند و تنها و اجتماعی یا تاریخی آن شاعر است، فقط حدسهای هوشیارانه میزند..
خط ۲۱۵:
* '''باری، فقر زمینهٔ زندگی من است و کار، کار یدی که من تا بیست سالگی، انواع مختلف آن را در کارخانهها و بیرون از آنها انجام دادم. زمینهٔ دیگر زندگی من، مرگ است…'''
** «۱۰-مکاشفه در خود»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۱۱۳}}</ref>
* … من فکر کردم [[زبان فارسی]] را که در شرایط بسیار سخت به من تحمیل شده بود، اگر
** «۱۰-مکاشفه در خود»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۱۱۴}}</ref>
* … کوشیدم نشان دهم که این زبان تنها یک چیز کم دارد و آن خشونت و زمختی و دشنام و فحاشی و طنز و هجوی است که طبقهٔ کارگر، بویژه کارگر خردشده بوسیلهٔ لطافت اشرافی، زبان ادبی فارسی در چنته دارد، و اگر این خشونت، علنی شود، تمام ضابطههای سنجش زبان عوض میشود.
|