رضا براهنی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ←نا-داستان |
جز ←سفر مصر |
||
خط ۱۶۳:
نقلقولها از آثار غیر داستانی او:
==== سفر مصر ====
«سفر مصر» سفرنامهٔ آکادمیک براهنی به [[مصر]] در اواخر ۱۹۷۱م/ ۱۳۵۰ش است که نخستین بار در تابستان ۱۹۸۴م/ ۱۳۶۳ش از سوی نشر اول با ضمیمهٔ «جلال آل احمد و فلسطین» چاپ
* … اصلاً سفر طولانی از تهران، مرا به وحشت میاندازد. من تهران را هم دوست دارم و هم ازش نفرت دارم… تهران، به یادهای من بُعد میدهد.
** «۲-بین قاهره و تهران»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۱۹}}</ref>
خط ۱۷۶:
* آب مظهر همهٔ شیفتگی و شکفتگیهاست و اوزیریس، رشوهای است که بشر به آب میدهد و بهمین دلیل اوزیریس یک قربانی است که خود را به جاودان هبه میکند؛ از خلال این هبه و ایثار و جاودانگی است که بشر، ابعاد بشری خود را پشت سر میگذارد و به خدا نزدیک میشود و به او میرسد.
** «۳-قلب خدای نیل در زیر پای من»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۳۰}}</ref>
* '''نیل مثل دریایی آرام است، دریایی که نمیگذرد، بلکه همه چیز را میگذراند. و با ماندن دائمی خویش، با استوار بودن خود همهٔ احساسهای جاهطلبی را در انسان از بین میبرد، و حقیقت این است که انسان در برابر چنین رودی، چارهای جز تواضع ندارد و تازه حتی تواضع هم به درد نیل نمیخورد.'''
** «۳-قلب خدای نیل در زیر پای من»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۳۲}}</ref>
* نیل تمام هستی ما را به مبارزه میطلبد، انگار از تمام مردمان عالم میخواهد که بر کرانههایش صف بکشند و قلب درشت و داغ اوزیریس را که نیل ذوبش میکند، تماشا کنند.
سطر ۱۹۰ ⟵ ۱۹۱:
* هرچه باشد درهٔ نیل در طول قرون درهٔ نجابت بودهاست، نه درهٔ پرخاش و حمله و ولع و سبعیت، و مردم نجیب بودهاند، نه پرخاشگر… مرکز این درهٔ نجابت قاهر است با ساختمانهایی به سبک فرانسوی و ایتالیایی و گهگاه انگلیسی، ولی انسان در اینجا شرق را از تهران، راحتتر استنشاق میکند.
** «۴-واقعیت در برابر من»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۴۳}}</ref>
* قاهره بزرگی و عظمت خود را از عظمت و بزرگی طبیعت اطرافش به
** «۴-واقعیت در برابر من»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۴۶}}</ref>
* انسان هرگز در این شهر احساس بیزاری نمیکند، میتواند خوب بخوابد… در قاهره… به این مسئله اعتقادم افزون شد که طبیعت و وسعت که اصولاً در ذات طبیعت است، روح را آرامشی میبخشد که در سایهٔ آن انسان میتواند راحتتر بخوابد، روشنتر ببیند و حسن جاهطلبی و بدگمانی و ستیزهجویی خود را به حداقل کاهش دهد.
** «۴-واقعیت در برابر من»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۴۶}}</ref>
* '''طبیعت قاهره را رها نکرده. طبیعت قاهره را دربرگرفته، پرورانده، بدان ابعاد وسیع و عظیمالجثهٔ خود را ارزانی داشتهاست.'''
** «۴-واقعیت در برابر من»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۴۷}}</ref>
* در تهران… انسان در تنگنای خانهها، آپارتمانها و دورن ماشینها، قاب گرفته شده، آنکادر گردیده، و در این حال بخش عظیمی از تعادل روحی خود را از دست دادهاست. در این حال انسان نمیتواند احساس ترحم بکند، احساس آسایش بکند. تنگنا، مثل یک سکتهٔ ناقص، روح را نیمهفلج کردهاست. انسان در این حال، ستیزهجو، پرخاشگر، فحاش و ظالم بار میآید. تهران مردم را ظالم و شقی بار میآورد.
سطر ۲۱۰ ⟵ ۲۱۲:
* این اعتراف را به نام یک منتقد بکنم که عالیترین نقدها، فقط میتوانند هوشیارانهترین حدس و گمانها دربارهٔ روح یک شاعر دیگر باشند… منتقد، حتی باهوشترینش، دربارهٔ مادهٔ اولیهٔ شعر یک شاعر، که همان روح ماجراجو و دلیر و دردمند و تنها و اجتماعی یا تاریخی آن شاعر است، فقط حدسهای هوشیارانه میزند..
** «۱۰-مکاشفه در خود»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۱۰۲}}</ref>
* '''باری، فقر زمینهٔ زندگی من است و کار، کار یدی که من تا بیست سالگی، انواع مختلف آن را در کارخانهها و بیرون از آنها انجام دادم. زمینهٔ دیگر زندگی من، مرگ است…'''
** «۱۰-مکاشفه در خود»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۱۱۳}}</ref>
* … من فکر کردم زبان فارسی را که در شرایط بسیار سخت به من تحمیل شده بود، اگر یادنگیرم و خوب هم یادنگیرم، کاری از پیش نخواهم برد. من باید از این زبان انتقام میگرفتم… تسلط بر این زبان، بهترین انتقامی بود که از آن میگرفتم و بهمین دلیل مدام نسبت به این زبان و نویسندگان همعصر خودم، دیدی انتقادی پیدا میکردم.
سطر ۲۱۷ ⟵ ۲۲۰:
** «۱۰-مکاشفه در خود»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۱۱۵}}</ref>
* زبان انتقاد من و تا حدودی زبان شعر من، عصیانی است علیه لطاف آسمان نظم و نثر فارسی؛ و همه چیز در این زبان انتقاد و شعر خشن است.
** «۱۰-مکاشفه در خود»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۱۱۵}}</ref>
* پس، هویت من در ابراز خشونت و شدت عمل و انتقال من نهفتهاست؛ و برای اینکه حرفم بکرسی بنشیند، کوشیدم پس از تسلط بر زبان فارسی، روحیهٔ خاص قومیام را بر آن تحمیل کنم. اینها زبان مرا بریدند و من هم مقابله بمثل کردم…
** «۱۰-مکاشفه در خود»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۱۱۵}}</ref>
* انتقامگیری که
** «۱۰-مکاشفه در خود»<ref>{{پک|براهنی|۱۳۶۳ش/ ۱۹۸۴م|ک=سفر مصر|ص=۱۱۶}}</ref>
|