پهلوان اکبر میمیرد: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴:
{{نقل قول۲|right|'''پهلوان''': یه چیزی بهت میگم گوش کن مادر؛ به همین زودی پهلوون اکبر میمیره!{{سخ}}'''مادر''': چی گفتین آقا؟{{سخ}}'''پهلوان''': خیلی وقته که یه چیزی مثل سایه پشت سرشه - شاید یه مرد - شاید بهش پول دادن؛ هزار، دوهزار، پنجهزار اشرفی طلا! . . .<ref>{{پک|بیضایی|۱۳۸۲|ف=دیوان نمایش/۱|ص=۱۹۱}}</ref>|عرض=۴۵۰px|3='''''پهلوان اکبر میمیرد''، پردهٔ یک'''}}
== در
* طی دوران سربازی، چند روزی را که برای مرخصی به تهران آمده بودم، برادر وسطی من کیوان گفت که «نمایشی بر صحنه است به نام «پهلوان اکبر میمیرد» و من را برای دیدن آن به تالار ۲۵ شهریور − سنگلج فعلی − برد. «[[عباس جوانمرد]]» کارگردان نمایش بود و خودش هم در آن بازی میکرد، آن زمان بنده ایشان را نمیشناختم. بعد از تماشای این تئاتر حرفهیی بود که خیلی بیشتر به تئاتر علاقهمند شدم.
[[حمید امجد]] در گفتگو با [[محمد رحمانیان]] و [[محمد چرمشیر]] گفته: کلاس اول را که تمام کردم انگار دوره کتابهای بچهها هم برایم تمام شد و از تابستان ۵۵ اجازه داشتم از کتابخانه برادرم کتاب بردارم. او پیشنهادهایش را با رمان شروع کرد و لابه لایش گاهی هم نمایشنامه. اولین نمایشنامههایی که خواندم «پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت» از غلامحسین ساعدی بودند؛ در همان تابستان. بعداً در آبان ۵۵، یک ماهی از شروع کلاس دوم ابتدایی ام گذشته بود که آنفلوآنزای سختی گرفتم، ۱۰ روز یا دو هفته مدرسه نرفتم و در خانه استراحت میکردم. در این فاصله برادرم مدام کتابهای مختلفی به من میداد و مثلاً بین شان رمان عشقی هم بود و خیلی چیزهای دیگر. بین آنها، کتابی که یکهو برقش مرا گرفت و با بقیه فرق داشت و احساس کردم چیز عجیبی در خود دارد، نمایشنامه «پهلوان اکبر میمیرد» نوشته بهرام بیضایی بود. همه ما در کودکی قصه پوریای ولی را شنیدهایم. نکته این بود که «پهلوان اکبر…» در مورد او بود و نبود. یک زمینه آشنا داشت که خواننده را درگیر میکرد ولی داستان طبق آن زمینه آشنا پیش نمیرفت و راهی دیگر پیش میگرفت. خود این فرق، این روایت که هم آشنا بود و هم نبود، برایم عجیب و مجذوب کننده بود. خاطرم هست در آن دوره بیماری با این که برادرم کتابهای دیگری هم به من میداد ولی دو یا سه بار «پهلوان اکبر…» را خواندم و برایم خیلی تکان دهنده بود. آن زمان چیز بیشتری در مورد این نویسنده نمیدانستم، حتی نمیدانستم این نویسنده مال چه قرنی است، ولی خاطره آن متن با من ماند. طبیعتاً بعد از آن چند روز، متأسفانه مریضی تمام شد و باید به مدرسه میرفتم و گرفتار درس و مشق میشدم.<ref>https://www.mokhbernews.ir/Home/ShowNewsInfo/4283975</ref>▼
** [[هرمز هدایت]]، ۱۳۸۷<ref>{{پک|هدایت|بهنام|۱۳۸۷|ف=من هنوز هستم . . .|ص=۸۲}}</ref>
▲
** [[حمید امجد]]<ref>https://www.mokhbernews.ir/Home/ShowNewsInfo/4283975</ref>
== پانویس ==
سطر ۱۲ ⟵ ۱۵:
== منابع ==
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=بیضایی|نام=بهرام|پیوند نویسنده=بهرام بیضایی|عنوان=[[دیوان نمایش]]/۱|چاپ=یکُم|سال=۱۳۸۲|ناشر=[[انتشارات روشنگران و مطالعات زنان]]|مکان=تهران|شابک=964-6751-69-5}}
* {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=هدایت|نام=هرمز|پیوند نویسنده=هرمز هدایت|نام خانوادگی2=بهنام|نام2=رشید|ژورنال=نقد سینما|عنوان=من هنوز هستم . . .|شماره=۶۰|تاریخ=آذر ۱۳۸۷|صفحه=۸۱-۸۳}}
{{بهرام بیضایی}}
|