ناطور دشت: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
مریم رستمی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
مریم رستمی (بحث | مشارکتها) برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۳:
== گفتاوردها ==
* «همهش تجسم میکنم چنتا بچهٔ کوچیک دارن تو یه دشت بزرگ بازی میکنن. هزار هزار بچهٔ کوچیک، و هیشکی هم اونجا نیس -منظورم
* «من چاخانترین آدمیام که هر کسی تو عمرش میتونه ببینه. خیلی قباحت داره. مثلاً وقتی دارم میرم سر کوچه مجله بخرم، اگه کسی ازم بپرسه کجا داری میری، انگار نذر دارم که بگم دارم میرم اپرا. وحشتناکه.»
* «من و افسره به هم گفتیم که از ملاقات هم خوشوقت شدیم. این حالم رو بههم میزنه. همیشه دارم به یکی میگم «از ملاقاتت خوشحال شدم» در صورتی که هیچ هم از ملاقاتش خوشحال نشدهم. گرچه، فکر میکنم اگه آدم میخواد زنده بمونه
* «راستش هیچ تحمل کشیش جماعت رو ندارم. مخصوصاً اونایی که میآن تو مدرسهها و با اون لحن مقدس خطابه میخونن. خدایا، چقدر از اون لحن بدم میآد. نمیفهمم چرا نمیتونن
* «هفتۀ پیش یکی بارونی پشمشتریم رو با دستکشای پوستخزم که تو جیب بارونیه بود، کش رفته بود. پنسی
* «اکثر دخترا وقتی دستشونو میگیری، دستشون تو دستت پژمرده میشه یا فکر میکنن باید همهش دستشونو تکون بدن. انگار میترسن کسل بشی.»
* «من دوس دارم جایی باشم که بشه اقلکم گهگاه چنتایی دختر دید، حتی اگه دارن دستشونو میخارونن یا دماغشونو میگیرن یا بیخودی کرکر میخندن یا همچی چیزایی.»
خط ۱۵:
* «بههر حال خوشحالم که بمب اتم اختراع شد. اگه یه جنگ دیگه شروع بشه میرم عدل میشینم سر بمب. بهخدا قسم برا این کار داوطلب میشم.»
* «فقط بابت اینکه یکی مُرده از دوس داشتنش دس نمیکشیم که. مخصوصاً وقتی از همهٔ اونایی که زندهن هزار بار بهتره.»
* «امیدوارم اگه واقعاً
* «مشخصهٔ یک مرد نابالغ این است که میل دارد به دلیلی با شرافت بمیرد، و مشخصۀ یک مرد بالغ این است که میل دارد به دلیلی با شرافت زندگی کند.»
* «هیچوقت به هیشکی چیزی نگو. اگه بگی دلت برا همه تنگ میشه.»
* «ژانین، همهش تو میکروفون زمزمه میکرد: «حالا میخوایم
* «مسئله اینه که خیلی سخته با کسی هماتاقی باشی که چمدوناش به خوبی مال تو نیست و حتی چمدونای تو خیلی بهتر از مال اونه. آدم فکر میکنه اگه طرف باهوش باشه اهمیتی نمیده چمدونای کی بهتره، ولی راستش اینه که اهمیت میده. بهخاطر همینه که حاضر بودم با حرومزادهای مث استرادلیتر هم اتاق بشم چون اقلاً چمدوناش به خوبی مال من بود.»
* «مشکلم اینه: کسی رو که دوسش ندارم میلی هم بهش ندارم. منظورم میل جانانه و حسابیه. باید حتماً دوسش داشته باشم، وگرنه اشتیاقم رو بهش از دس میدم. این حسابی ریده به زندگی جنسیم. زندگی جنسیم خیلی مزخرفه.»
* «اگه دختری که با آدم قرار داره خیلی خوشگل و
* «حتی دخترا هم وقتی یکی میخواد خیلی لجن نباشه، کمکش نمیکنن.»
* «چیز دیگهای که تحصیلات به آدم میده -البته اگه آدم به اندازۀ کافی تحصیل کنه- اینه که اندازهٔ ذهن آدم رو نشون میده. نشون میده تا چه حدی کارایی داره و تا چه حدی نه. بعدِ یه مدت آدم دستش میآد که ذهنش چهجور فکرایی رو میتونه در بر بگیره. این یه جورایی خیلی خوبه چون به آدم کمک میکنه فرصتای بزرگ رو برای فکرایی که به آدم نمیآد و در حد آدم نیس، تلف نکنه. آدم یاد میگیره ذهنش رو اندازه بگیره و لباس ذهنش رو به اندازه بدوزه.»
|