بهرام بیضایی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴۶:
*«اسطوره معمولا ساعت دو، دوونیم بعد از ظهر میآید، موقعی که من آخرین لقمه ناهارم را به عجله قورت دادهام. اگر مدتی کارمان به تعویق افتاده باشد معمولا با این جمله آغاز میکند: «این مدت کار نکردیم میبینم خیلی سر حال و قبراق به نظر میایی!» معمولا همراه با نوشیدن قهوهای کار را آغاز میکند و اگر عسل در آن بریزد ردخور ندارد که دستش نوچ میشود! پیش از هر کاری تخته زیردستی و کاغذها و قلمش را در میآورد که همه چیزش است: ماشین تایپ، لپتاپ، کامپیوتر، آیپد و . . . بعد از سالها زندگی دیجیتالی دوباره ارزش قلم و نوشتن بر کاغذ را بر دستان او دیدهام. تدوین را هم در واقع بر روی کاغذ انجام میدهد. تقریبا ده زاویه مختلف دوربین داریم که تک به تک آنها را مینویسد و با علائم و نشانههای خاصی مارک میکند. و همان جا روی کاغذ ترتیب پلانها را مشخص میکند. گاهی فکر میکنم بعضی پلانها به هم نمیخورند، مثلا دو سه تا شات هم اندازه که قاعدتا نباید به هم مچ شوند، و یادآوری میکنم، میگوید: «ببین! تو به همین ترتیب اینها را بچین.» میچینم و نتیجه عالی در میآید! در طی این کار بارها شعبده تدوین را به چشم دیده و شگفتزده شدهام. گاهی که کامپیوتر ایرادی پیدا میکند و یا باید چیزی رندر شود و متوقف میشویم آن طرف مشغول نوشتن نمایشنامهاش می شود! به یک دست نمایشنامه و به یک دست تدوین، و گاهی همزمان سوت هم میزند! آهنگهایی از راوی شانکار و یهودی منوهین، و یا عیسی مسیح سوپراستار از لوید وبر، مینیاتورهای ایرانی امینالله حسین و یا یک دوجین موسیقی درجه اول دیگر که اسم بعضی را نمیدانم. در کنار او همه چیز رو به کمال میرود، باید برود، هیچ بهانهای هم نمیتوانی بیاوری که به ناگاه با طنز ویرانگرش رو به رو میشوی. مثلا میگوید: «این پلان رو بر اساس چه نبوغ سینمایی این طوری گرفتی؟!» میگویم: «این انتهای نمایش بود و خسته شده بودیم و بعد از دو ساعت به خدا دیگه کمر برام باقی نمونده بود و . . .» و جواب میدهد:«متاسفانه چه مفت کمرت رو از دست دادی!!! حداقل یه چیزی میگرفتی که بهش بیارزه!» بعد از پنج شش ساعت کار بیوقفه وقتی که میخواهد برود هنوز دل از میز تدوین نمیکند و تا آخرین لحظه پیشنهاداتی دارد «حالا من که رفتم اینها رو این طوری هم بچین ببینیم چه طور میشود!» و من که انگار از رینگ بوکس درآمده باشم با تتمه انرژیام سعی میکنم همچنان خودم را سرپا نگه دارم: «چشم!». و گاهی دو ساعت بعد زنگ میزند، مثلا از توی یک مهمانی و میگوید آن پلانی که هفته پیش گذاشته بودیم کنار؟ آن را توی این صحنه باید بین این دو پلان بگذاریم. که من دیگر ناک اوت میشوم!»
**[[علاء محسنی]]، ۲۰۱۵ میلادی<ref>{{پک|محسنی|۲۰۱۵|ص=|ک=ایران وایر|ف=بهرام بیضایی عزیز، تولدت مبارک!}}</ref>
* در محفلی از او پرسیدیم که چطور است که در فیلمنامههای شما همیشه یک قدرت پنهانی و تأثیرگذار زن نقش اساسی دارد؟
پاسخ ایشان توجه مرا جلب کرد. شاید خود ایشان این مکالمه را به یاد نداشته باشند ولی من هیچوقت فراموش نکردهام و در مناسبتهای مختلف از قول ایشان بازگو کردهام.
ایشان گفتند که از دوران نوجوانیام به یاد دارم که در کاشان شخصیت سرشناسی بود از ملاکان مهمِ صاحب قدرت، همه به او «آقا» میگفتند. درِ خانهاش به روی همه باز بود، بروبیایی داشت و دبدبه و کبکبهای. و برای کاشانیها نماد شهرت و قدرت بود. هربار که به کاشان میرفتیم من شاهد و مجذوب این قدرت بودم. از بد حادثه شنیدیم که همسر این «آقا» که برای مردم چندان شناختهشده هم نبود درگذشته است. اینبار که پس از مدتی به کاشان برگشتیم، با کمال تعجب دیدیم که از آن شکوه و جلال دیگر خبری نیست. «آقا» هم دیگر آن «آقا» نبود و از آن سرای پُرزرق و برق فقط نشانی باقی مانده بود. و من دریافتم که قدرت اصلی این جلال و جبروت ناشی از نیروی نهانی آن بانوی گمنامی بود که با مدیریتی غریزی این دستگاهِ عریض و طویل را میچرخاند. و احتمالاً یاد و خاطرۀ این رویداد بهطور محسوس و نامحسوس بر آثار من تأثیر گذاشته است.
**[[ژاله آموزگار]]، دیِ ۱۳۹۹<ref>{{پک|احدیان|۱۳۹۹|ص=|ک=مجلّهٔ بخارا|ف=شب شیرین بیانی برگزار شد}}</ref>
== وابسته ==
سطر ۵۹ ⟵ ۶۵:
* [http://www.cinemajournal.ir/?p=62564 توصیه سی سال قبل بیضایی به بهاره رهنما]
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=آغداشلو|نام=آیدین|پیوند نویسنده=آیدین آغداشلو|عنوان=از خوشیها و حسرتها|سال=۱۳۷۸|ناشر=آتیه|مکان=تهران|شابک=964-6373-50-X}}
* {{یادکرد وب|تاریخ=۲۱ دی ۱۳۹۹|وبگاه=مجله بخارا|نشانی=http://bukharamag.com/1399.10.25694.html|عنوان=شب شیرین بیانی برگزار شد|نام=پریسا|نام خانوادگی=احدیان|پیوند بایگانی=|تاریخ بایگانی=|تاریخ بازبینی=۲۷ دی ۱۳۹۹}}
* {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=احمدی|نام=احمدرضا|پیوند نویسنده=احمدرضا احمدی|ژورنال=[[فیلم (نشریه)|فیلم]]|عنوان=اتفاقات و بهار|شماره=۳۹۲|تاریخ=فروردین ۱۳۸۸|صفحه=۱۴-۱۵}}
* {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=بهبهانی|نام=سیمین|پیوند نویسنده=سیمین بهبهانی|ژورنال=[[سینما و ادبیات]]|عنوان=بیضایی در التقای نور و کلام|شماره=۱۶|سال=۱۳۸۷|صفحه=۷۳}}
|