صادق هدایت: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
CommonsDelinker (بحث | مشارکت‌ها)
Removing Israeli_slaughterhouse_3.jpg, it has been deleted from Commons by Gbawden because: Copyright violation, found elsewhere on the web and unlikely to be own work ([
Irannet (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۲۲۶:
* مسافرت فرنگ برای بچه تاجرها و دزدها و جاسوس‌های مام میهن است. ما از همه چیز محروم مانده‌ایم، این هم یکیش!
وقتی که در اینجا نمی‌توانم زندگی ام را تأمین کنم فرنگ به چه درد من می‌خورد؟!
 
'''نامه شماره ۶'''
* شعر فارسی هم مثل موزیکش نمی‌دانم چه اثر خسته کننده‌ای در من می‌گذارد. چون حس می‌کنم که از نظر جسمی ناخوشم کرده است.
 
'''نامه شماره ۱۱'''
* نهضت آذربایجان به هر جور و با هر قوه و به دست هر کس درست شده، اقلاً نهضت پیشرو است و اصلاحاتی که در آنجا کرده‌اند به درد باقی مملکت می‌خورد.
 
'''نامه شماره ۱۷'''
* در مملکتی که آدم مثل یهودی سرگردان زندگی می‌کند به چه چیزش ممکن است علاقه‌مند باشد؟! بعد از ۱۶ سال سابقهٔ خدمت تازه حقوقم را نصف کرده‌اند!
حتی نوشتنش هم احمقانه است و لکن من کوچکترین اقدامی نخواهم کرد و تملق هیچ‌کس را نخواهم گفت. به درک که آدم بترکد. اگر لولهٔ هنگ دار مسجد آدیس بابا بودیم زندگی مان هزار مرتبه بهتر بود!
 
به درک که آدم بترکد. اگر لولهٔ هنگ دار مسجد آدیس بابا بودیم زندگی مان هزار مرتبه بهتر بود!
* پای ملت ششهزار ساله هر کجا باز شود به گه می‌زند.
 
* اکثر ایرانی‌های فرانسه از آن دزدهای کارکشته تا قاچاقچی‌های قهار هستند.
 
* فرنگ برای بچه تاجرها و دزدها و جاسوس‌های مام میهن است.
 
'''نامه شماره ۱۸'''
سطر ۲۳۶ ⟵ ۲۴۷:
 
'''نامه شماره ۱۹'''
* با بی‌پولی در هیچ جهنم دره‌ای به آدم خوش نمی‌گذرد.
 
'''نامه شماره ۲۲'''
* اولیای امور همینکه دیدند کسی اسمش به دزدی و قاچاقچی‌گری شهرت یافته او را لایق و برازنده همکاری خود می‌دانند.
 
'''نامه شماره ۲۳'''
* فلانی از کار و گرفتاری اداری و خانوادگی زیاد می‌نالد. شاید هم حق دارد. مثلی است به فارسی که می‌گوید آنوقت که جیک جیک مستانت بود فکر زمستانت نبود؟!
 
* همهٔ کسانی که زناشویی کرده‌اند مخصوصن آن‌هایی که بی پولند همین شکایت را دارند و به حال بی زن‌ها حسادت می‌کنند.
برای کسی که پول و وسیلهٔ زندگی دارد آن هم یک جور تفریح است.
 
'''نامه شماره ۲۳'''
* همه چیز این خراب شده برای آدم خستگی و وحشت تولید می‌کند. زندگی را به بطالت می‌گذرانیم و از هر طرف خاه چپ یا راست مثل ریگ فحش می‌خوریم و مثل این است که مسئول همهٔ گه کاری‌های دیگران شخص بنده هستم.
 
* همه تقاضای وظیفهٔ اجتماعی مرا دارند، اما کسی نمی‌پرسد آیا قدرت خرید کاغذ و قلم را دارم یا نه؟! یک تخت خاب یا اتاق راحت دارم یا نه؟! و بعد هم از خودم می‌پرسم در محیطی که خودم هیچگونه حق زندگی ندارم چه وظیفه‌ای است که از رجاله‌های دیگر دفاع بکنم؟!
این درددل‌ها هم احمقانه شده. همه چیز در این سرزمین گُه بار احمقانه می‌شود.
 
* این درددل‌ها هم احمقانه شده. همه چیز در این سرزمین گُه بار احمقانه می‌شود.
 
'''نامه شماره ۲۵'''
* ما همچنان می‌سوزیم و می‌سازیم، قسمت مان بوده یا نبوده دیگر اهمیت ندارد. سگ بریند روی قسمت و همه چیز.
 
* خیال دارم یک چیز وقیح مسخره درست بکنم که اخ و تف باشد به روی همه. شاید نتوانم چاپ بکنم، اهمیتی ندارد و لکن این آخرین حربهٔ من است تا دست کم توی دلشان نگویند "فلانی خوب خر بود!"
 
'''نامه شماره ۲۸'''
سطر ۲۵۷ ⟵ ۲۷۵:
'''نامه شماره ۲۸'''
* مدتی است که روزنامه نمی‌خوانم و از هیچ جای دنیا و هیچ اتفاقی خبر ندارم و مثل این است که چیزی را هم نباخته‌ام. دنیا و اتفاقاتش به چه درد من می‌خورد؟!
 
* خواندن مزخرفات روزنامه‌های اینجا جز اینکه آدم را عصبانی بکند و فشار خون را بالا ببرد نتیجهٔ دیگری ندارد!
 
'''نامه شماره ۳۱'''
* راستی وقاحت و مادرقحبگی در این ملک تا کجا می‌رود! چه سرزمین لعنتی پست گندیده‌ای و چه موجودات پست جهنمی بدجنسی دارد!
 
* حس می‌کنم تمام زندگی ام را توپ بازی در دست جنده‌ها و مادرقحبه‌ها بوده‌ام. دیگر نه تنها هیچگونه حس همدردی برای این موجودات ندارم بلکه حس می‌کنم که با آن‌ها کوچکترین سنخیت و جنسیت هم نمی‌توانم داشته باشم.
 
* همه دزدها و قاچاقچی‌ها میهن‌پرست هستند. باید هم همینطور باشد. راستی که میهن مال آنهاست.
 
'''نامه شماره ۳۲'''
* [حیف] از مستشرقینی که سالها وقت خودشان را به مطالعه گذشته این ملت بوگندو صرف کرده‌اند.
 
'''نامه شماره ۳۳'''
* زبان فارسی نه یک گرامر درست و حسابی دارد نه یک لغت اقلاً مثل المنجد و نه کتاب کلاسیک. با رمل و اسطرلاب هم نمی‌شود آنرا یاد گرفت. فقط عده‌ای بیخود و بیجهت اظهار فضل می‌کنند و سر تلفظ لغات تو سر هم می‌زنند.
 
'''نامه شماره ۳۴'''
* دیروز من اصلاً از توی رختخاب بیرون نیامدم. شب قدری دور کوچه‌ها پرسه زدم. بد نیست که گاهی آدم شرایط رسمی و معمولی زندگی را برهم بزند.
 
* دشمن خونی مزقون وطنی [موسیقی ایرانی] شده‌ام.
 
* برای من قیافه‌ای اینجا [جامعه ایران] سر و صدایشان، عقاید و افکار و هنر و افتخارتشان وحشت دائمی است. کابوس است.
 
'''نامه شماره ۳۶'''
* از اوضاع تبعیدگاه ما خواسته باشید مطلب قابل عرضی نیست مگر تشنج دانشگاه و کشمکش با آخوندها!
 
* به تازگی در مجلس یکی دو نمایندهٔ آخوند حملهٔ شدیدی به دکتر سیاسی کردند به طوری که مجبور شد از وزارت استعفا بدهد.
مخالفت آخوندها با تمام دستگاه دانشگاه و مخصوصن با دانشکدهٔ حقوق است که می خاهند آنجا را مرکز تبلیغات اسلامی بکنند و با وجود اعتراض شدید دانشجویان هنوز دست برنداشته‌اند.
 
* مخالفت آخوندها با تمام دستگاه دانشگاه و مخصوصن با دانشکدهٔ حقوق است که می خاهند آنجا را مرکز تبلیغات اسلامی بکنند و با وجود اعتراض شدید دانشجویان هنوز دست برنداشته‌اند.
 
'''نامه شماره ۳۷'''
* در مملکتی که دزد و مارگیر و آخوند شپشوی آن سالی چندین راس دکتر به جامعه تحویل می‌دهند و درجهٔ دانشگاهی در آن معنی ندارد افتخار می‌کنم که هیچ مدرکی ندارم!
 
'''نامه شماره ۴۱'''
* می‌‌گویند ایرانی باهوش است. هیچ چیز مضحکتر از هوش ایرانی نیست. شاید هوشش سر خورده و توی کونش رفته.
 
* ایرانی‌ها خودشان را فرانسوی شرق می‌دانند و گمان می‌کنند خیلی باهوشند. اما ملتی به حماقت اینها کمتر دیده شده است.
 
'''نامه شماره ۴۲'''
* این هم یک جور طرز تفکر احمقانه‌ای است که آبروی میهن حفظ بشود یا نشود. کدام آبرو؟! کدام میهن؟! شاید اگر حفظ نشود بهتر است. لااقل همانجور که هستیم معرفی بشویم!
 
کدام آبرو؟! کدام میهن؟! شاید اگر حفظ نشود بهتر است. لااقل همانجور که هستیم معرفی بشویم!
* در مملکتی که دزد و مارگیر آن سالی چندین رأس دکتر به جامعه تحویل می‌دهند و درجه دانشگاهی در آن معنی ندارد، افتخار می‌کنم که هیچ مدرکی ندارم.
 
'''نامه شماره ۵۰'''
* توقیف و بگیر ببند و کین توزی احمقانه به قوت خود باقی است، انگار که آدم هیچ جور تأمین ندارد. نه تنها نوشتن و خواندن جرم حساب می‌شود، بلکه فکر کردن هم قدغن خواهد شد!
نه تنها نوشتن و خواندن جرم حساب می‌شود، بلکه فکر کردن هم قدغن خواهد شد!
 
'''نامه شماره ۵۸'''
سطر ۲۸۶ ⟵ ۳۲۵:
 
'''نامه شماره ۷۴'''
* بیخود و بی جهت پاپی من می‌شوند و توی مجلات و روزنامه‌ها فحش می‌نویسند و مادرقحبه بازی درمی‌آورند. با وجود اینکه سال هاست کنار نشسته‌ام باز هم دست بردار نیستند، مثل اینکه ارث پدرشان را می‌خواهند!
با وجود اینکه سال هاست کنار نشسته‌ام باز هم دست بردار نیستند، مثل اینکه ارث پدرشان را می‌خواهند!
 
'''نامه شماره ۷۷'''
* وانگهی شنیدم به تازگی یکی دیگر از آثار جاودانی حقیر را بدون اجازه چاپ کرده‌اند (البته با اغلاط و افتادگی و مسخرگی و سانسور اسلامی و اخلاقی). نمی‌دانم چرا با دیگران این شوخی‌ها را نمی‌کنند؟!
نمی‌دانم چرا با دیگران این شوخی‌ها را نمی‌کنند؟!
 
'''نامه شماره ۷۹'''