قابوسنامه: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ربات:برداشتن الگوی میانبر |
Amouzandeh (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱:
'''[[W:قابوسنامه|قابوسنامه]]''' کتابی است در اخلاق، تالیف عنصرالمعالی کیکاوسبن اسکندربن قابوسبن وشمگیربن زیار و تالیف آن به سال(۴۷۵ قمری) است.
<div style="font-variant: small-caps; text-align: center;">
__NOTOC__
[[#آ|آ]] - [[#الف|الف]] - [[#ب|ب]] - [[#پ|پ]] - [[#ت|ت]] - [[#ث|ث]] - [[#ج|ج]] - [[#چ|چ]] - [[#ح|ح]] - [[#خ|خ]] - [[#د|د]] - [[#ذ|ذ]] - [[#ر|ر]] - [[#ز|ز]] - [[#ژ|ژ]] - [[#س|س]] - [[#ش|ش]] - [[#ص|ص]] - [[#ض|ض]] - [[#ط|ط]] - [[#ظ|ظ]] - [[#ع|ع]] - [[#غ|غ]] - [[#ف|ف]] - [[#ق|ق]] - [[#ک|ک]] - [[#گ|گ]] - [[#ل|ل]] - [[#م|م]] - [[#ن|ن]] - [[#و|و]] - [[#هـ|هـ]] - [[#ی|ی]]
</div>
== آ ==
* «آسودن امروزین رنج فردائین است و رنج امروزین آسودن فردائین.»
▲== ا ==
▲* «از اژدهای هفت سر مترس، از مردم نمام بترس که هرچه وی به ساعتی بشکافد، به سالی نتوان دوخت.»
* «از چراغی، بسیار چراغها توان افروخت.»
سطر ۱۸ ⟵ ۲۲:
* «از ما گفتن بود، برگوینده بیش از گفتار نباشد.»
▲* «اصل مردمی کم آزاری است.»
* «اگر تو را دشمنی باشد دلتنگ مشو که هرکه را دشمنی نباشد، بی قدر و بها باشد.»
سطر ۳۰ ⟵ ۳۲:
* «اگر خواهی از زیرکان باشی در آئینه کسان مبین.»
* «اگر خواهی از شمار [[آزادی|آزادمردان]] باشی طمع را در دل خویش جای مده.»
* «اگر خواهی از شمار دادگران باشی زیردستان
* «اگر خواهی از نکوهش عامه دور باشی اثرهای ایشان را ستاینده باش.»
سطر ۴۰ ⟵ ۴۲:
* «اگر خواهی با آبرو باشی آزرم را پیشه کن.»
* «اگر خواهی برتر از مردمان باشی
* «اگر خواهی بر دلت جراحتی نرسد که به مرهم به نشود با هیچ نادان مناظره مکن.»
سطر ۴۸ ⟵ ۵۰:
* «اگر خواهی بهترین خلق باشی چیزی از خلق دریغ مدار.»
* «اگر خواهی
* «اگر خواهی پرده تو دریده نشود پرده کس مدر.»
* «اگر خواهی
* «اگر خواهی تو را
* «اگر خواهی
* «اگر خواهی در قفای تو نخندند، زیردستان را گرامی دار.»
سطر ۶۲ ⟵ ۶۴:
* «اگر خواهی در هر دلی محبوب باشی و مردمان از تو نفور نباشند، برمراد مردمان گوی.»
* «اگر خواهی راز تو دشمن نداند با [[دوستی|دوست]] مگوی.»
* «اگر خواهی
* «اگر خواهی فریفته نباشی، آنچه ننهادهای برمدار.»
* «اگر خواهی
* «اگر خواهی که قدر تو به جای باشد، قدر مردمان نیکو بشناس.»
* «اگر خواهی که مردمان تو را
* «اگر شراب ندانی خورد زهر است و اگر بدانی خوردن، پادزهر.»
* «اما تو را در طالع، ذرع سخن نیست که نه به پای چون
* «اما چون در [[جنگ|کارزار]] باشی آنجا سستی و درنگ شرط نباشد چنان کن که پیش از آن که خصم
* «اما مرد تا خفته بود در حکم زندگان نباشد چنانکه
* «اما هرکه را
== ب ==
* «با [[دوستی|دوست]] و دشمن گفتار آهسته دار و با آهستگی
* «با درفش پنجه زدن احمقی باشد.»
* «با مردم
* «بپرهیز از نادانی که خود را دانا شمرد.»
* «بجز
* «بسیار گفتن دوم
* «به حهان
* «به خویشاوندان کم از خویش محتاج بودن مصیبتی عظیم دان که در آب مردن به که از غوک زنهار خواستن.»
* «به دست کسان [[مار]] باید گرفت.»
* «به گزاف مخر تا به گزاف نباید فروخت.»
* «
* «بی شرمی نبود بزرگتر از آنکه به چیزی دعوی کند که بداند و آنگاه بدو دروغزن باشد.»▼
▲* «
== پ ==
* «پیر رعنا مباش که گفتهاند پیر رعنا بتر از جوان نارعنا.»
== ت ==
خط ۱۲۰:
* «تا رنج کهتری بر خویشتن ننهی به آسایش مهتری نرسی.»
* «تا روز و شب آینده و
* «تو چنان زی که اگر نیز دروغی گوئی * راست گویان جهان را زتو باور گردد.»▼
== ج ==
* «جواب خصم به زبان تیغ توان داد نه به سپر
* «جهان دیدگان را به نادیدگان * نکردند یکسان پسندیدگان.»▼
== چ ==
* «چرا ایمن خسبد
* «چرا [[دوستی|دوست]] خوانی کسی را که دشمن دوستان تو باشد.»
* «چرا زنده شمرد خود را کسی که زندگانی او جز به کام او باشد.»
* «چرا دشمن نخوانی کسی را که
* «چنان که شیخ ابوسعید ابوالخیر گفتهاست آدمی از چهار چیز ناگزیر بود: اول نانی، دویم خلقانی (جامه کهنه)،
* «
* «چون بزه خواهی کرد باری بزه
* «چون
* «چون به گناهی از تو عفو خواهند،
* «چون چربو از آتش دریغ داری کباب خام آید.»
سطر ۱۵۶ ⟵ ۱۵۴:
* «چون رنج تو بری، کوش که بَر، هم تو خوری.»
* «چون مرگ تو را نیز بخواهد فرسود
* «چون مهمانی کنی از خوبی و بدی خوردنیها عذر مخواه که این طبع بازاریان باشد. هرساعت مگوی که فلان چیز بخور خوب است، یا چرا نمیخوری، یا من نتوانستم سزای تو کنم که این سخن کسانی است که یکبار مهمانی کنند.»▼
▲* «چون مهمانی کنی از خوبی و بدی خوردنیها عذر مخواه که این طبع بازاریان باشد. هرساعت مگوی که فلان چیز بخور خوب است، یا چرا نمیخوری، یا من نتوانستم سزای تو کنم که این سخن کسانی است که
* «چیزی که به دشمنان بمانی بهتر که از دوستان نخواهی.»▼
▲* «چیزی که به دشمنان بمانی بهتر که از [[دوستی|دوستان]] نخواهی.»
== ح ==
* «
* «حق
* «حکما گفتهاند کوشا باشید تا آبادان باشید و خرسند باشید تا توانگر باشید و فروتن باشید تا بسیاردوست باشید.»
* «حکیمی را پرسیدند که [[دوستی|دوست]] بهتر یا
== خ ==
سطر ۱۸۰ ⟵ ۱۷۶:
* «خانه به دو کدبانو نارفته بود.»
* «خانه
* «خردمند باشید تا توانگر باشید.»
* «
* «
* «خفته را به بانگی بیدار نتوان کرد.»
سطر ۱۹۲ ⟵ ۱۸۸:
* «خفته و مرده از قیاس یکی است.»
* «خواب مرگی است
== د ==
سطر ۲۰۹ ⟵ ۲۰۴:
* «در آب مردن به که از غوک زنهار خواستن.»
* «[[دوستی|دوست]] را زود دشمن توان کرد، اما دشمن را دوست گردانیدن دشوار بود.»
== ش ==
* «شرمگنی نتیجه ایمان است و
== ق ==
* «قناعت دویم
== ک ==
سطر ۲۲۶ ⟵ ۲۱۸:
* «کاهلی شاگرد بدبختی است.»
* «
* «کوشا باشید تا آبادان باشید.»
* «که پازهر زهر است کافزون شود
== م ==
* «ما را صنما همی بدی پیش آری
* «مال را عوض بود جان را نبود.»
* «مثال
* «مردم
* «مردم را به مردم آزمای پس به خویشتن که هرکه به کسی نشاید به تو هم نیز نشاید.»
* «مرگ
* «مستی در قدح بازپسین بود.»
== و ==
سطر ۲۵۵ ⟵ ۲۴۴:
* «و چون خانه خریدی همسایه را حق و حرمت نگهدار که گفتهاند الجار احق بالصنعه.»
* «و در مثل گویند: [[اسب]] و جامه را نیکو دار تا جامه و
* «و عیال نابکارآینده گرد مکن که کم عیالی توانگری است.»
* «و هرگه که از حدیثی به حدیث دیگر روم بسیار بگویم ولیکن گفتهاند بسیاردان بسیارگوی باشد.»
== هـ ==
* «هر
* «هرکه با رسوا نشیند عاقبت رسوا شود. تنهائی به ز
* «همچنانکه گفتهاند الجنون فنون، دیوانگی گونه گونهاست.»
==پیوند به بیرون==
{{ویکیپدیا}}
{{ناتمام}}
|