میرزا حسین نوری: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
ویکیسازی |
چنین محتویاتی خارج از محدوده این پروژه است و شرایط وگ:نقلپذیری را ندارد. برچسب: خنثیسازی |
||
خط ۱۵۴:
=== سید محسن موسوی اصفهانی ===
* در مجموعه مکاتباتی که از خاتمة المحدثین مرحوم میرزا حسین نوری قدّس سرّه القدّوسی خطاب به مجاهد ربّانی جناب میر حامد حسین صاحب عبقات رضوان الله تعالی علیه سالها پیش از این توسط جناب عمدة الاعلام و حجة الاسلام مختاری منتشر شده، به مناسبت و در چند مورد از مرحوم شمس العلماء شیخ محمّد مهدی عبد رب آبادی یاد شدهاست. چنانکه میدانیم او، اهمّ ارکان اربعه در تألیف نامه دانشوران ناصری بودهاست. به نظر میرسد واسطه ارتباط مرحوم شمس العلماء با جناب میر حامد حسین، تنها محدّث نوری رحمة الله علیهم بوده و گویا از محدّث نوری برای مساعدت در تصنیف نامه دانشوران نیز دعوتی در کار بودهاست.<ref>صاحب عبقات، محدّث نوری و نامه دانشوران ناصری</ref>
=== نقدی بر قصّهٔ «فصل الخطاب»<ref>هفدهم جمادی الثانی سالگشت رحلت میرزا حسین نوری (م ۱۳۲۰) , پایگاه اطلاعرسانی کتابشناسی شیعه</ref> ===▼
* یکوقت یکی از علمای معروف به منزل حاج آقای والد آمد و قصهای نقل کرد. من هم آنجا بودم و از ایشان شنیدم. بعداً همان قصه را آقای گرامی از ایشان شنیده و نقل کرده بود. آقای منتظری هم در کتاب خاطراتش<ref>خاطرات، ج ۱، ص ۸۱.</ref> این قصه را نقل کردهاست. آن آقا از سردار کابلی نقل میکرد که: من نزد حاجی نوری بودم. سید معمّمی هم آنجا بود و دست روی دستش یا پایش میزد و آه میکشید. توجه حاجی نوری را جلب کرد و حاجی به او گفت: چه شدهاست که این قدر آه میکشی؟ آن سید گفت: خداوند به ما ظلم کردهاست. حاجی گفت: خداوند که ظلم نمیکند، این تعبیر یعنی چه؟ آن سید گفت: نه، ظلم کردهاست. حاجی گفت: ممکن نیست که خدا ظلم کند. محال است. سید گفت: نه. حاجی پرسید: علتش چیست که چنین میگویی؟ سید گفت: چرا خداوند اسم جدّ ما را در قرآن ذکر نکرد تا این قدر گرفتار سنّیها نشویم؟ حاجی نوری گفت: اتّفاقاً نام حضرت در قرآن هست. سید گفت: چطور؟ در قرآن که نامی از امیرالمؤمنین؟ ع؟ نیست. حاجی گفت: نه، من ادلّهاش را میآورم. چند روز بعد حاجی نوری جزواتی در باب تحریف قرآن آورد و به آن سید داد. آن سید گفت: آیا باز هم دلیل هست؟ حاجی گفت: باز هم هست؛ و چند وقت بعد جزوهٔ دیگری آورد و به آن سید داد. آن سید هم تدریجاً جزوات «فصل الخطاب» را از حاجی نوری میگرفت و به چاپخانه میداد. وقتی حاجی نوری پشیمان شد که آن جزوات چاپ شده بود و پشیمانی سودی نداشت. سردار کابلی میگفت: این قضیه گذشت. یکوقت من به سفارتخانه رفته بودم تا ویزا بگیرم. در آنجا شخصی کلاهی دیدم که خیلی به نظرم آشنا بود. از من پرسید: مرا شناختی؟ گفتم: خیلی به نظرم آشنا هستید ولی الآن تطبیق نمیکنم. گفت: من همان سیدی هستم که در منزل حاجی نوری بودم! همان موقعی که آن آقا این قصه را نقل میکرد، به ذهنم آمد که سردار کابلی در موقع تألیف و چاپ فصل الخطاب نبودهاست. بعداً مراجعه کردم دیدم تاریخ ولادت سردار کابلی بعد از تألیف فصل الخطاب است! آشیخ آقابزرگ که با سردار کابلی خیلی رفیق بود، مدّتی مهمان ایشان بود و در همانجا کتابهای وی را هم فهرست کرد. وی در الذریعه تاریخ دقیق ولادت سردار کابلی را ۱۸ محرم ۱۲۹۳ در کابل ضبط کردهاست.<ref>الذریعة، ج ۲، ص ۳۶۶.</ref> همچنین در الذریعه تاریخ فراغ از تألیف فصل الخطاب، دو شب مانده به پایان ماه جمادی الآخره ۱۲۹۲ ضبط شدهاست.<ref>الذریعة، ج ۱۶، ص ۲۳۲، ش ۹۱۲؛ نیز رک: جمع پریشان، ج ۱، ص ۷۹ _ ۸۲، مقالهٔ «الجواد قد یکبو». در این مقاله شواهد دیگری بر عدم صحّت این نقل ذکر شدهاست.</ref> یعنی حدود شش ماه بعد از تألیف فصل الخطاب سردار کابلی متولّد شدهاست.<ref>پدر سردار کابلی هم نمیتواند ناقل این قضیه باشد، چون تا سال ۱۳۰۴ در هند و اطراف بوده و آن سال به ایران آمد. (رک: زندگانی سردار کابلی، ص ۲۱)</ref>▼
=== آیهای که تفسیر آن نزدیک به سی روز طول کشید ===
* روزی در منزل مرحوم '''ملا فتحعلی سلطانآبادی''' با گروهی از اعیان و اندیشمندان بزرگ از جمله '''سید اسماعیل صدر''' و '''حاج میرزا حسین نوری طبرسی''' صاحب مستدرک و '''سید حسین صدر''' بودند، حاضر شدیم. مرحوم سلطانآبادی این آیه مبارکه را تلاوت فرمود. مرحوم سلطانآبادی پسازآن شروع به تفسیر نموده و بعد از بیانات طولانی آن را به معنائی تفسیر کرد، هنگامی که بزرگان این معنا را شنیدند، از او توضیح خواستند و پس از بیان مطلب و توضیح مقصود، همه حضار به شگفت آمدند و پیش خود میگفتند، چرا آنان تابهحال متوجه این معنا نشده بودند، '''روز دوم''' در محضر مقدس ایشان حاضر شدند مرحوم سلطانآبادی آیه مبارکه را به معنای دیگری غیر از معنای اول، تفسیر کردند و حاضران باز توضیح خواستند و پس از شرح بیان باز تعجب کردند که چرا پیش از بیان ایشان اذهانشان متوجه این مطلب نشده و آن را درک نکردهاند، '''روز سوم''' در خدمت ایشان حضور به هم رسانیده و مانند روز اول و دوم به شگفت آمدند و پیوسته چنین بودند، هر روز خدمت ایشان میآمدند، معنای دیگری برای آنان مطرح میکرد، این ماجرا نزدیک به '''یک ماه''' ادامه داشت و ایشان برای آیه مبارکه حدود، سی معنا بیان فرمودند و حضار هر وقت معنایی را از او میشنیدند توضیح میخواستند.<ref>با اقتباس و ویراست از کتاب مردان علم در میدان عمل</ref>
▲=== نقدی بر قصّهٔ «فصل الخطاب»<ref>هفدهم جمادی الثانی سالگشت رحلت میرزا حسین نوری (م ۱۳۲۰) , پایگاه اطلاعرسانی کتابشناسی شیعه</ref> ===
▲* یکوقت یکی از علمای معروف به منزل حاج آقای والد آمد و قصهای نقل کرد. من هم آنجا بودم و از ایشان شنیدم. بعداً همان قصه را آقای گرامی از ایشان شنیده و نقل کرده بود. آقای منتظری هم در کتاب خاطراتش<ref>خاطرات، ج ۱، ص ۸۱.</ref> این قصه را نقل کردهاست. آن آقا از سردار کابلی نقل میکرد که: من نزد حاجی نوری بودم. سید معمّمی هم آنجا بود و دست روی دستش یا پایش میزد و آه میکشید. توجه حاجی نوری را جلب کرد و حاجی به او گفت: چه شدهاست که این قدر آه میکشی؟ آن سید گفت: خداوند به ما ظلم کردهاست. حاجی گفت: خداوند که ظلم نمیکند، این تعبیر یعنی چه؟ آن سید گفت: نه، ظلم کردهاست. حاجی گفت: ممکن نیست که خدا ظلم کند. محال است. سید گفت: نه. حاجی پرسید: علتش چیست که چنین میگویی؟ سید گفت: چرا خداوند اسم جدّ ما را در قرآن ذکر نکرد تا این قدر گرفتار سنّیها نشویم؟ حاجی نوری گفت: اتّفاقاً نام حضرت در قرآن هست. سید گفت: چطور؟ در قرآن که نامی از امیرالمؤمنین؟ ع؟ نیست. حاجی گفت: نه، من ادلّهاش را میآورم. چند روز بعد حاجی نوری جزواتی در باب تحریف قرآن آورد و به آن سید داد. آن سید گفت: آیا باز هم دلیل هست؟ حاجی گفت: باز هم هست؛ و چند وقت بعد جزوهٔ دیگری آورد و به آن سید داد. آن سید هم تدریجاً جزوات «فصل الخطاب» را از حاجی نوری میگرفت و به چاپخانه میداد. وقتی حاجی نوری پشیمان شد که آن جزوات چاپ شده بود و پشیمانی سودی نداشت. سردار کابلی میگفت: این قضیه گذشت. یکوقت من به سفارتخانه رفته بودم تا ویزا بگیرم. در آنجا شخصی کلاهی دیدم که خیلی به نظرم آشنا بود. از من پرسید: مرا شناختی؟ گفتم: خیلی به نظرم آشنا هستید ولی الآن تطبیق نمیکنم. گفت: من همان سیدی هستم که در منزل حاجی نوری بودم! همان موقعی که آن آقا این قصه را نقل میکرد، به ذهنم آمد که سردار کابلی در موقع تألیف و چاپ فصل الخطاب نبودهاست. بعداً مراجعه کردم دیدم تاریخ ولادت سردار کابلی بعد از تألیف فصل الخطاب است! آشیخ آقابزرگ که با سردار کابلی خیلی رفیق بود، مدّتی مهمان ایشان بود و در همانجا کتابهای وی را هم فهرست کرد. وی در الذریعه تاریخ دقیق ولادت سردار کابلی را ۱۸ محرم ۱۲۹۳ در کابل ضبط کردهاست.<ref>الذریعة، ج ۲، ص ۳۶۶.</ref> همچنین در الذریعه تاریخ فراغ از تألیف فصل الخطاب، دو شب مانده به پایان ماه جمادی الآخره ۱۲۹۲ ضبط شدهاست.<ref>الذریعة، ج ۱۶، ص ۲۳۲، ش ۹۱۲؛ نیز رک: جمع پریشان، ج ۱، ص ۷۹ _ ۸۲، مقالهٔ «الجواد قد یکبو». در این مقاله شواهد دیگری بر عدم صحّت این نقل ذکر شدهاست.</ref> یعنی حدود شش ماه بعد از تألیف فصل الخطاب سردار کابلی متولّد شدهاست.<ref>پدر سردار کابلی هم نمیتواند ناقل این قضیه باشد، چون تا سال ۱۳۰۴ در هند و اطراف بوده و آن سال به ایران آمد. (رک: زندگانی سردار کابلی، ص ۲۱)</ref>
=== رسول جعفریان ===
|