شیخ فضلالله نوری: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
مطابق با لید مقاله در ویکی پدیا |
کمی ویکی سازی و حذف محتویاتی که ارتباطی با ان پروژه ندارد. ابرابزار |
||
خط ۷:
** ''[[آخرین کلمات|آخرین سخنانش]] پیش از اعدام''<ref>{{یادکرد وب | نشانی = http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=132402 | عنوان = آخرین گفتههای شیخ فضلالله | تاریخ = ۱۳۸۹/۵/۱۱ | ناشر = تبیان}}</ref>
* «تفریق مجتمعات و جمع مختلفات … نه به مساوات …»<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=زرگرینژاد|نام =غلامحسین|عنوان =رسائل مشروطیت|ناشر =کویر|صفحه=۱۷۷ و ۱۷۸}}</ref>
* «آن بازار شام، آن شیپور سلام، آن آتشبازیها، آن ورود سفرا، آن عادیات خارجه، آن هورا کشیدنها و آنهمه
* «فتنهای که کودک در آن پیر میشود و بزرگسال در آن فرتوت میشود.» (نقش فتنه تعریف شیخ فضلالله نوری)
* … چه انقلابی از بی ترتیبی … چه قتلها، چه ظلمها، چه نهبها، چه غارتها، … به نحوی که
* "... امروز دشمنان شما در این مملکت به دستیاری منافقین وضعی فراهم آوردهاند که دین شما و دولت شما هر دو را ضعیف کردهاند و در خطر عظیم جماعت آزادی طلب به توسط دو لفظ دلربای عدالت و شورای برادران ما را فریفته و به جانب لامذهبی میرانند آیا چه
* «... بدان که حقیقت مشروطه عبارت از آن است که منتخبین از بلدان به انتخاب خود رعایا در مرکز مملکت جمع شوند و اینها هیئت مقنّنه مملکت باشند و نظر به مقتضیات عصر بکنند و قانونی مستقلاً مطابق با اکثر آراء بنویسند موافق مقتضی عصر به عقول ناقصه خودشان بدون ملاحظه موافقت و مخالفت آن با شرع اطهر بلکه هر چه به نظر اکثر آنها نیکو و مستحسن آمد او را قانون مملکتی قرار بدهند مشروط به اینکه اساس تمام مواد آن قانون به دو اصل مشؤوم که مساوات و حریّت (استقلال، آزادی) افراد سکنه مملکت است، باشد و سوای این، آنچه به تو گفتهاند کذب محض است.» (ترکمان، ص ۴۶)
* در این عصر ما فرقهها پیدا شدهاند که بالمره منکر ادیان و حقوق و حدود هستند. این فرق مستحدثه را، بر حسب تفاوت اغراض، اسمهای مختلف است: آنارشیست، نیهیلیست، سوسیالیست، ناطورالیست، بابیست؛ و اینها یک نحو چالاکی و تردستی در اثاره [برانگیختن] فتنه و فساد دارند و به واسطه ورزشی که در این کارها کردهاند، هر جا که هستند، آنجا را آشفته و پریشان میکنند. سالهاست که دو دسته اخیر از اینها، در ایران پیدا شده و مثل شیطان، مشغول وسوسه و راهزنی و فریبندگی عوام اضل من الانعام هستند. یکی فرقه بابیه است و دیگر فرقه طبیعیه (ماتریالیست). این دو فرقه، لفظاً مختلف است و لبّاً [= در باطن] متفق هستند و مقصد صمیمی آنها نسبت به مملکت ایران، دو امر عظیم است: یکی تغییر مذهب، و دیگری تبدیل سلطنت [از صورت و ظاهر اسلامی آن به صورت و باطن صد در صد
* «ای مسلمانان کدام عالم است که میگوید مجلسی که تخفیف ظلم نماید و اجراء احکام اسلام کند، بد است و نباید باشد. تمام کلمات راجع است به چند نفر لامذهب بیدین که احکام شریعت قیدی است برای آنها. میخواهند نگذارند که رسماً این مجلس مقید شود به احکام اسلام و اجراء آن.»
* «امّا فوائدی که برای مشروطه برشمردید و آن این که برای پادشاه و وزیران حدودی معین میشود، بسیار نیکو است، ولی این که فرمودید آزادی کامل برای ملت خواهد بود، این سخن از نظر اسلامی باطل و کفر است و آزادی کامل [به نحوی] که هر فرد برای هر کاری آزاد باشد، چنین آزادی در اسلام نیست و این که فرمودید قانونی وضع خواهد شد، اوّل این که قانون ما مسلمین در هزار و سیصد و اندی سال قبل وضع
* «آنچه خیلی لازم است برادران بدانند و از اشتباه کاری خصم بیمروت بیدین تحرّز نمایند، این است که چنین ارائه میدهند که علما دو فرقه شدهاند و با هم حرف دینی دارند؛ و با این اشتباه کاری عوام بیچاره را فریب میدهند که یک فرقه مجلس خواه و دشمن استبدادند و یک فرقه ضد مجلس و دوست استبدادند. لابدعوام بیچاره میگویند: حق با آنهاست که ظلم و استبداد را نمیخواهند. افسوس که این اشتباه با هر زبانی و به هر بیانی بخواهیم دفع شود، خصم بیانصاف نمیگذارد، یعنی اصلاً نمیگذارند. (شیخ فضلالله نوری لوایح حضرت عبدالعظیم)
* «... به حکم اسلام باید ملاحظه نمود که در قانون الهی هر که را با هر کس مساوی داشته، ما هم مساویشان بدانیم و هر صنفی را مخالف با هر صنفی فرموده ما هم به اختلاف به آنها رفتار کنیم تا آنکه در مفاسد دینی و دنیوی واقع نشویم.» (ترکمان، ص ۵۹)
خط ۲۰:
* "... چیزی نگذرد که حرّیت مطلقه، رواج و منکرات، مجاز و مسکرات، مباح و مخدّرات، مکشوف و شریعت، منسوخ و قرآن، مهجور بشود …" (ترکمان، ص ۱۵۰)
* "... چرا اینهمه جرائد پر از کفر را که سبب تضعیف عقاید مسلمین بود، منع نمیکردند…"
* سال گذشته از سمت فرنگستان سخنی به مملکت ما سرایت کرد؛ و آن سخن این بود که هر دولتی که پادشاه و وزرا و حکامش بهدلخواه خود با رعیّت رفتار میکنند، آن دولت سرچشمهٔ ظلم و تعدّی و تطاول است… تا آنجا که بالمرّه آن مملکت از استقلال میافتد و در هاضمهٔ جانورهای جهانخوار بهتحلیل میرود؛ و گفتند معالجهٔ این مرض مهلک مفنّی (نابود کننده) آنست که مردم جمع بشوند، و از پادشاه، بخواهند که سلطنت دلخواه را تغییر بدهد و در تکالیف دولتی… قرار بگذارند که من بعد رفتار و کردار پادشاه و طبقات خدم و حشم او هیچوقت از آن قرار تخطّی نکنند؛ و این قرارداد را هم مردمان عاقل و امین و صالح از خود رعایا بهتصویب یکدیگر بنویسند… و گفتند نام آن حکمرانی بهدلخواه بهزبان این زمان سلطنت استبدادی است، و نام این حکمرانی قراردادی سلطنت مشروطه است، و نام قرارداد دهندگان وکلا
* چرا از روی قانون قرآن رفتار نکنیم و از روی قانون آلمان و انگلیس وضع قانون نماییم.<ref>هاشم محیط مافی: مقدمات مشروطیت، ص 357368. البتّه اصل این نوشتهها مربوط به کتاب خطی میرزا نصرالله مستوفی تفرشی است که متأسّفانه محیط مافی، بدون ذکر منبع، مطالب را از آن کتاب اخذ
* «مشروطهای که از دیگ پلو سفارت انگلیس سر بیرون بیاورد به درد ما ایرانیها نمیخورد»
* «اکنون که این افراد مخالف قدرت ضعیفی دارند، اگر نتوانیم وضع را اصلاح کنیم فردا که قدرت پیدا کردند، هرگز نخواهیم توانست وضع را تغییر داده و اصلاح کنیم. ما را به حال خود بگذارید و بروید زیرا با این وضع آمدن ما میسر نیست، اما این را به شما بگویم که اگر قصد اصلاح داشته باشید، بدانید که تا آن وقت آنها، شما را به خاک سیاه خواهند نشاند.»
خط ۳۰:
* «اگر این جماعت مقصودی جز اجراء قانون الهی نداشتند، چرا قانون مجازاتشان، تمام بر خلاف قانون الهی بود.»
* والله! والله! والله! مُسَلَّم بدان که هم مرا میکشند و هم تو را. اینجا بمانید تا یک «مجلس شورای ملی اسلامی» درست کنیم و از این کفریات جلوگیری کنیم.»
* «این آزادی (بی حدود) که این مردم (مشروطه چیان افراطی) تصور کردهاند. .. کفر در کفر است. من شخصاً از روی آیات قرآن بر شما اثبات و مدلل میدارم که در اسلام، آزادی (انکار دین)، کفر است. اما فقط در آزادی شان، یک چیز است که فقط و فقط در خیر عموم، اگر کسی چیزی به خاطرش میرسد بگوید، لاغیر. اما نه تا اندازهای باید آزاد باشد که بتواند توهین از کسی بکند. مراد ازخیر عموم، ثروت است و رفتن در راه ترقی است، و پیدا کردن معدن است، بستن سدهای عدیده است و ترقیات دولت و ملت. آیا گفتهاند کسی که دارای این آزادی است، باید توهین از مردمان محترم بکند؟! آیا گفتهاند فحش باید بگوید و بنویسد؟! آیا گفتهاند انقلاب و آشوب و فتنه در مملکت حادث کند و پارتی اجانب باشد [
* «من والله با مشروطه مخالفت ندارم. با اشخاص بیدین و فرقه ضالّه و مضلّه مخالفم که میخواهند به اسلام لطمه وارد بیاورند. روزنامهها به انبیاء و اولیاء توهین میکنند و حرفهای کفرآمیز میزنند. علمای اسلام مأمورند برای اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم. چگونه من مخالف با عدالت و مروج ظلم میشوم؟ من در همینجا قرآن را از بغل خود درآورده، قسم خوردم و قرآن را شاهد عقیدهام قرار دادم که مخالف مشروطه نیستم. معاندین گفتند این قرآن
* عامّه مطبوعات غیر از کتب ضلال و موادّ مضرّه به دین مبین، آزاد و ممیّزی در آنهاممنوع است، به موجب این ماده بسیاری از محرّمات ضروری الحرمة تحلیل شد زیراکه مستثنی فقط دو امر شد و حال آنکه یکی از محرّمات ضروریه، افتراست و یکی از محرّمات مسلّمه غیبت از مُسلم است و همچنین قذف مُسلم و ایذاء و سبّ و فحش و توهین و تخویف و تهدید و آن من الممنوعات الشرعیة و المحرّمات الالهیة، ..."
* «اولاً معنی مشروطیت چیست و حدود مداخله مجلس تا کجاست، و قوانین مقرره در مجلس میتواند مخالف با قواعد شرعیه باشد یا خیر؟ «ثانیاً مراد از حرّیت و آزادی چیست و تا چه اندازه مردم آزادند و تا چه درجه حریّت دارند. ما داعیان که در ابتدای امر در تأسیس این اساس دخالت داشتهایم… جداً خواهش داریم که زودتر جواب این دو سئوال را در کمال وضوح مرحمت و لطف بفرمائید که رفع وحشت قلوب بشود.»
* از برادران و «هم کیشان ایرانی نژاد» سئوال میکنیم که «آیا این فتنههای عجیب و این مفسدههای عظیم» در این مملکت واقع
* «... به حکم اسلام باید ملاحظه نمود که در قانون الهی هر که را با هر کس مساوی داشته، ما هم مساویشان بدانیم و هر صنفی را مخالف با هر صنفی فرموده ما هم به اختلاف به آنها رفتار کنیم تا آنکه در مفاسد دینی و دنیوی واقع نشویم.»
* اگر مقصودشان اجرای قانون الهی بود و فایده مشروطیت حفظ احکام اسلامیه بود، چرا خواستند اساس او را بر مساوات و حریت قرار دهند، که هر یک از این دو اصل موذی خراب، نماینده رکن قویم قانون الهی است، زیرا قوام اسلام بر عبودیت است، نه بر آزادی و بنای احکام آن به تفریق مجتمعات و جمع مختلفات است، نه به مساوات … مگر نمیدانی که لازمه مساوات در حقوق از جمله آن فَرْق ضاله و مضله، و طایفه امامیه نَهَج واحد محترم باشند و حال آن که، حکم ضال یعنی مرتد، به قانون الهی آن است که قتلشان واجب است و زنشان بائن است و مالشان منتقل میشود به مسلمین از وراثشان، جنازه آنها احترام ندارد، غسل و کفن و صلوة و دفن ندارند. بدنشان نجس است، … اما یهود و نصارا و مجوس حق قصاص ابداء ندارند و دیه آنان هشتصد درهم است. پس اگر مقصود، اجرا قانون الهی بود، مساوات بین کفار و مسلمین نمیطلبیدند و این همه اختلافات که در قانون الهی نسبت به اصناف مخلوق دارد، در مقام رفع آن برنمیآمدند و مساوات را قانون مملکتی خود نمیخواندند. … پس ای کسی که میل داری مساوی با مسلم باشی در بلد اسلام تو اسلام قبول نما تا مساوی باشی، والا به حکم خالق قهار باید در بلد اسلام خوار و ذلیل باشی. رساله تذکرةالغافل، منسوب به شیخ فضلالله نوری. (رسائل مشروطیت به کوشش غلامحسین زرگرینژاد، تهران، کویر، چاپ اول، صفحههای ۱۷۷ و ۱۷۸.)
خط ۴۵:
* «این عده قلیل به تدلیس و تلبیس میخواستند که قانون و دین اسلام را تغییر بدهند.»
* «پس جعل قانون کلا ام بعضاً منافات با اسلام دارد و این کار، کار پیغمبری ست، لذا هر رسولی که مبعوث شد از برای همین کار بود، بعضی از احکام پیغمبر سابق را امضا میفرمود و بعضی را تغییر میداد تا آنجا که خاتم انبیاء صلی الله و علیه و آله مبعوث شد و دین خدا را کاملاً بیان فرمود؛ لذا او خاتم انبیاست و قانون الهی که او آورد دیگر نقص نخواهد داشت، حتی نسبت به تمام ایام و نیز نسبت به تمام مردم.» (همان: ۵۸–۵۷)
* شیخ فضلالله نوری:<ref>در خلال گفت و گویش با طباطبایی و بهبهانی در تحصن حضرت عبدالعظیم (ع)</ref> یک نفر واعظ متهم فاسد العقیده در بالای منبر، هزاران ناسزا… به علما و پیشوایان… دین و… وزرا و اعیان و اشراف و غیرها [غیرهم] میگوید و شما در پای منبر گوش]می[کنید و خنده
=== طرح [[شیخ فضلالله نوری]] برای عدالتخانه ملی، جنبش عدالتخواهی ===
خط ۵۸:
* «ماها باید برحسب اعتقاد اسلامی، نظم معاش خود را قسمی بخواهیم که امر معاد ما را مختل نکند و لابد چنین قانون منحصر خواهدبود به قانون الهی؛ زیرا اوست که جامع جهتین است؛ یعنی نظم دنیا و آخرت است. اگر کسی را گمان آن باشد که ممکن است و صحیح است جماعاتی از عقلا و حکما و سیاسیون جمع شوند و به شوری ترتیب قانونی بدهند که جامع این دو جهت باشد و موافق رضای خالق هم باشد، لابد آن کس از ربقه اسلام خارج خواهدبود؛ چون اسلام بدون اقرار به نبوت محقق نیست و اقرار به نبوت به غیر دلیل عقلی متصور نیست و دلیل بر نبوت، سوای احتیاج ما به چنین قانونی و جهل و عجز ما از تعیین آن نمیباشد و اگر خود را قادر بر آن بدانیم، پس دیگر دلیل عقلی بر نبوت نخواهیم داشت.» (همان: ۵۷)
===
* «گر دراساسیه، محض تدلیس از باب لابدی نوشتند باید موادش مطابق باشد ولی باز درهمان نوشتند که تمام مواد قانونیه قابل تغییر است و از آن جمله مواد ماده موافق شرع بودن اوست و او را استثناء نکردهاند و به حکم این ماده آن هم تغییر داده میشد به قوه جبریه قانون مشروطه مطلقه؛ و حالا هم محض بستن دهان من و تو، اسم شرع را به زبان میرانند و لذا عملشان تماماً برخلاف و فاسد بود.» (همان: ۶۵–۶۴)
* «فصل دائر بر مراعات موافقت قوانین مجلس باشرع مقدس و مراقبت هیئتی از عدول مجتهدین درهر عصر بر مجلس شوری به همان عبارت که همگی نوشتهایم بر فضول
* «من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم، بلکه من مدخلیت خود را در تأسیس این اساس، بیش از همه کس میدانم؛ زیرا که علماء بزرگ ما که مجاور عتبات عالیات و سایر ممالک هستند، هیچیک همراه نبودند و همه را به اقامه دلایل و براهین، من همراه کردم. از خود آن آقایان عظام میتوانید این مطلب را جویا شوید. الان هم من همان هستم که بودم. تغییر در مقصد و تجددی در رأس من به هم
* خدمت با برکت حضرات علماء اعلام و حجج اسلام و عموم آقایان عظام و کافّه تابعین ائمه انام علیهم السلام اطال الله بقائهم.
وضع حاضر مجلس و تبعیت آن به '''اصول فرنگ و ظهور مذاهب باطله و تسلط فِرق ضاله''' و قبول جمله از بابیه و بهائیه و مجوسی و طبیعی (ماتریالیست) و طّماع و مغرض و غیر مقید به دین، به عضویت، اساس دین و دنیا را متزلزل کرده. '''هر قدر به زبان موعظه و نصیحت'''، استدعا (ی) تشکیل مجلس محاکمه و تطبیق شرع مطهر کردیم '''غیر امتناع، جواب ندادند'''. هر قدر خواستیم اساس این مجلس را طوری بکنیم که مایه آسایش عباد و امنیت بلاد باشد استنکاف کردند. لهذا '''هیئت مقدسه علما' و طلاب و مؤمنین و عقلاء مسلمین''' حاضر شدهاند که به بذل نفس نفیس، عهدی را که با خداوند و رسول اطهر نمودند وفا کنند و ودیعه الهی را نگاهداری نمایند و شرع شریف را به طوری که از اسلاف گرفتهاند به اخلاف بسپارند (و) پاس صدمات و زحمات حضرت رسول و ائمه هدی علیهم السلام و شهداء و صدیقین و مهاجرین و انصار و اساطین فقه سلف را داشته باشند. شماها هم کیشان در همین تکلیف با ماها شراکت دارید و از عهد الهی مسئول هستید مشاهده میفرمایید چه '''انقلابی از بی ترتیبی''' این مجلس در اقطار ایران است؟ چه '''قتلها'''، چه '''ظلمها'''، چه '''نهبها'''، چه '''غارتها'''، یوماً فیوماً در تزاید است؟ '''به نحوی که
=== طرح [[شیخ فضلالله نوری]] برای مجلس مقدس شورای ملی ===
(اصل اول و اصل دوم متمم قانون اساسی ایران مصوب ۱۲۸۵ هجری شمسی)
* در
مجلس مقدس شورای ملی که به توجه و تأیید… حضرت امام عصر عجل الله فرجه و بذل رحمت اعلی حضرت شاهنشاه اسلام خلد الله سلطانه و مراقبت حجج اسلامیه کثّرالله امثالهم و عامّه ملت ایران تأسیس شده، باید در هیچ عصری از اعصار، مواد قانونیّه آن مخالفتی با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیرالانام صلی الله علیه و آله نداشته باشد؛ و معیّن است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه، بر عهده علمای اعلام ادام الله برکات وجودهم بوده و هست؛ لهذا رسماً مقرر است در هر عصری از اعصار هیأتی که کمتر از پنج نفر نباشد، از مجتهدین و فقهای متدینین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند، به این طریق که علمای اعلام و حجج اسلام مرجع تقلید شیعه، اسامی بیست نفر از علما که دارای صفات مذکور، باشند به مجلس شورای معرفی بنمایند. پنج نفر از آنها را یا بیش تر به مقتضای عصر، اعضای شورای ملی به اتفاق یا به حکم قرعه تعیین نموده به سمت عضویت بشناسند، تا موادی که در مجلسین عنوان میشود، به دقت مذاکره و غور و بررسی نموده، هر یک از آن مواد معنونه که مخالفت با قوانین مقدسه اسلام داشته باشد، طرح و رد نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند و رأس این هیئت علما در این باب مطاع و متّبع خواهد بود و این ماده تا زمان ظهور حضرت حجت عصر عجل الله فرجه تغییرپذیر نخواهد بود.
=== حریّت (آزادی) ===
* «... مراد از حریّت (آزادی) مشروعه و آزادی در بیان، مصالح عامّه است تا اهالی این مملکت مثل سوابق ایّام، گرفتار ظلم و استبداد نباشند و بتوانند حقوقی که از جانب خداوند برای آنها مقرّر است مطالبه و اخذ نمایند، نه حریّت ارباب ادیان باطله و آزادی در اشاعه منکرات شرعیه است که هرکس آنچه بخواهد بگوید و به مواقع اجرا بگذارد».<ref>محمد ترکمان، روزنامه شیخ شهید فضلالله نوری مجموعهای از رسائل اعلامیهها، مکتوبات
* «ماده دیگر در این ضلالتنامه [:
* از جمله، یک فصل از
=== مساوات ===▼
▲* «ماده دیگر در این ضلالتنامه [: نظام نامه] اصل حریّت (آزادی) قلم و حریّت (آزادی) مطبوعات است. عین عبارت این است: عامه مطبوعات غیر از کتب ضلال و مواد مضر به دین مبین آزاد و ممیزی در آنها ممنوع است. حال آنکه یکی از محرّمات ضروری، افتراست و یکی از محرّمات مسلّمه غیبت از مسلم است و همچنین غضب مسلم و ایذا و سبّ و فحش و توهین و تخویف و تهدید و نحوه آن. حریّت (آزادی) این امور آیا غیر از تحلیل [حلال ساختن] ما حَرَّمَ الله است؟!»<ref>مقصود فراستخواه، همان، ص 408
* قوام اسلام به عبودیّت است، نه به آزادی، و بنای احکام آن، به تفریق و جمع مختلفات است، نه به مساوات؛ پس به حکم اسلام باید ملاحظه نمود که در قانون الهی هر که را با هر کس مساوی داشته، ما هم مساوی شان بدانیم و هر صنفی را مخالف با هر صنفی فرموده، ما هم به اختلاف با
* نظرم هست در وقت تصحیح در باب این ماده، یک نفر، که از اصول هیئت معدود بود، گفت به داعی که این ماده چنان اهمیت دارد که اگر این باشد و
▲* از جمله، یک فصل از قانون های خارجه که ترجمه کرده اند، این است که مطبوعات مطلقا آزاد است (یعنی هر چه را هر کس چاپ کرد دگر احدی را حق چون و چرا نیست) این قانون با شریعت ما نمی سازد؛ لهذا علمای عظام تغییر دادند و تصحیح فرمودند؛ زیرا که نشر کتب ضلال و اشاعه فحشا در دین اسلام ممنوع است. کسی را شرعا نمی رسد که کتاب های گمراه کننده مردم را منتشر کند و یا بدگویی و هرزگی را در حق مسلمانی بنویسد و به مردم برساند.
▲===مساوات===
▲* قوام اسلام به عبودیّت است، نه به آزادی، و بنای احکام آن، به تفریق و جمع مختلفات است، نه به مساوات؛ پس به حکم اسلام باید ملاحظه نمود که در قانون الهی هر که را با هر کس مساوی داشته، ما هم مساوی شان بدانیم و هر صنفی را مخالف با هر صنفی فرموده، ما هم به اختلاف با آن ها رفتار کنیم تا آن که در مفاسد دینی و دنیوی واقع نشویم. مگر نمی دانی که لازمه مساوات در حقوق، از جمله آن است که فرق ضالّه و مضلّه و طایفه امامیه نهج واحد محترم باشند، و حال آن که حکم ضال، یعنی مرتد به قانون الهی آن است که قتلشان واجب است.
▲* نظرم هست در وقت تصحیح در باب این ماده، یک نفر، که از اصول هیئت معدود بود، گفت به داعی که این ماده چنان اهمیت دارد که اگر این باشد و همهی مواضع را تغییر بدهند، دوّل خارجه ما را به مشروطه میشناسند و اگر این ماده نباشد، لکن تمام مواد باقی باشد، ما را به مشروطگی نخواهند شناخت، و در جواب او گفتم: «فَعَلی الإسلام السلام». برخاستم و گفتم: حضرات جالسین بدانید مملکت اسلامیه، مشروطه نخواهد شد، زیرا که محال است با اسلام حکم مساوات. حال ای برادر دینی، تأمل کن به احکام اسلامی که چه مقدارتفاوت گذاشت بین موضوعات مکلفین در عبادات و معاملات و تجارات و سیاسات از بالغ و غیربالغ، ممیز و غیرممیز، عاقل و مجنون، صحیح و مریض، مختار و مضطر، راضی و مکره، اصل و وکیل و ولی، بنده و آزاد، پدر و پسر، زن و شوهر، غنی و فقیر، عالم و جاهل، شاک و متیقن، مقلد و مجتهد، سید و عامی، موسر و معسر، کافر ذمی و حربی، و کافر اصلی و مرتد، مرتد ملی و فطری، و غیرها ممالا یخفی علی الفقیه الماهر. <ref>رسائل مشروطیت، به کوشش غلامحسین زرگرینژاد، رساله شیخ فضل الله نوری با عنوان رسالهی حرمت مشروطه، در صفحات 151 تا 167 این کتاب آمده است. همان، ص 166</ref>
=== [[شیخ فضلالله نوری]] دربارهٔ خیر عموم و دو امر احکام دینیه و سلطنت ===
سطر ۹۵ ⟵ ۸۹:
* شیخ فضلالله نخستین کسی است که اجازه تأسیس مدارس دخترانه و پسرانه را در ایران میدهد.<ref>مجتهدی که صد سال پیش زبان فرانسه میدانست، حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی انصاری - مشرق نیوز 21 آوریل 1393</ref>
* خدا قرار داده زن را '''مختارة النفس''' به آنچه شریعت حکم فرموده عیبی نیست.<ref>وصیتنامه شیخ شهید، علی ابوالحسنی منذر، خانه بر دامنه آتشفشان، ج96.</ref>
* انواع معاملات مختلف در طبقات مختلف جامعه از
اطلاعات
=== مخالفت با مدارس
* انگلیسیها بیشتر در نواحی جنوبی کشور و فرانسویها در تهران توسط میسیون کاتولیکهای فرانسوی، مدرسه سن
=== طرح قتل شیخ فضلالله نوری ===
* '''ناظمالاسلام کرمانی''' در روزنامه کوکب دری در شماره ۱۳ سال اوّل خود در حمله به شیخ فضلالله نوری و اطرافیانش نوشت: «شما مردم نادان چرا این قدر اعتقاد به این اشخاص دارید که در هزار و سیصد سال قبل به یزید بن معاویه یاغی شد و (معاویه) قشون فرستاد، خود (و) همراهانش را کشتند. حالا این مردم روضه خوانی مینمایند، خرج میدهند و مال خود را بیجهت تفریط مینمایند. یک جماعتی به خاک کربلا اعتقاد دارند، این خاک چه مزیت و برتری با خاکهای دیگر دارد».
* '''جهانگیرخان صور اسرافیل''' و '''یحیی کاشانی''' در روزنامه حبل المتین (۲۶ ذی قعده ۱۳۲۵ قمری) چنین مینویسند: «خراب باد ناحیه نور مازندران که آب و خاکش شرارت خیز و فساد انگیز است سرزمینی که مادر و وطن حیله گران ترّار و مسقط الرأس شیادان مکار است، هنود را عقیدت بر آن است که دیو بزرگ یامها دیورا مسکن اصلی و نقطه مرکزی خطه مازندران است و فردوسی این وادی را آرامگاه دیوان و خوابگاه ددان و غولان مینویسد و الحق از تجربیات اخیره میتوان استکشاف نمود که این سخن تا حدی قرین به صحت است افسانه نیست و یاوه نه برآورد دکانش باطنی پلید و روانی نا پاک دارند اگر چه حکم کلی نمیتوان کرد و همه اهالیش را متهم نشاید ساخت لیکن بی شائبه اغراق و غلو از دیگر نقاط شریر و بدطینت زیاد دارد و نادرست و بد افکار فراوان پرورش میدهد» (حبل المتین، ۱۳۸۳، چ دانشگاه تهران: ۸۲۵).
=== دربارهٔ او ===
* [[w:علامه امینی|علامه امینی]] (عبدالحسین امینی نجفی متولد ۱۳۲۰ هجری قمری در تبریز) در کتاب شهداء الفضیله مینویسد: ” تا دستهای از تبهکاران او را که دشمن زشتکاری و فریب و کفر بود، مانع خویش یافتند و او را به دار آویختند و شهید دست ظلم و تجاوز گشت، قربانی راه تبلیغ دین، شهید راه خدا، شهید مبارزه با زشتی و تباهی و فریب؛ شد”<ref>شهداء الفضیله، حاج شیخ عبدالحسین امینی، چ 2، مکتبه الطباطبائی، قم 52.</ref>
* [[مرتضی مطهری]] در کتاب «اسلام و مقتضیات زمان» در خصوص شیخ فضلالله، میگوید: «مرحوم نوری مرد بزرگی بود، مجتهد مسلم و تا حدودی که شنیدهایم مردی بسیار پاک و با تقوا و عادلی
* '''میرزا حبیبالله رشتی''' نیز که عمدتاً از اعطای اجازة اجتهاد به دیگران اکراه داشته و نوعاً در این امر احتیاط زیادی به خرج میداد، در تقریظ بر رسالة فقهی شیخ فضلالله با عنوان «قاعدة ضمان الید» مقام علمی و تحقیقی شیخ را به نحوی شگفت و کمنظیر
«هان ای کسی که این اوراق را دریافته و بر آنها وقوف مییابی، چنانچه در اعماق دریاها فروروی و سوار بر اُشتر، بیابانهای خشک و لمیزرع را شتابان درنوردی، همانا از حیث تحقیق و تدقیق، بهتر از آنچه که در این دفتر آمده، نخواهی یافت. ضروری است که در مجالس عمومی، به فضل و کمال صاحب این رساله، ندا دردهند و سوارگان دیار به سوی او تشویق گردند، من در این رساله نظر افکنده و آن را زیبا و دلنشین یافتهام چه بسیار دُرهای گرانبها و مرواریدهای بدیع و دست ناخورده که در آنها به امانت نهاده
* [[w:میرزای شیرازی|میرزای شیرازی]] شیخ را به منزله «نفس خویش» میشمرد و معروف است در پاسخ این سؤال که آیا اجازه میدهید به عنوان ارجاع احتیاطات فتوا به «غیر»، به شیخ رجوع کنیم؟ فرموده بود: میان من و شیخ فضلالله، غیریتی نیست؛ او «خود من» و «نفس من» است!<ref>از اظهارات مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایی، مورخ،
* [[محدث نوری]] در تقریظ بر «صحیفهٔ مهدویه ی» شیخ، این اوصاف شگرف را در مدح او میآورد: «کوه بلند علم و ستون استوارفضل، مقتدای فقیهان برجسته و معتمد عالمان چیرهدست، جامع علوم معقول و منقول، حاوی حقایق فروع و دقایق اصول، بوستان علم و اقیانوس فضل، عالم عامل کامل…»<ref>در «شاخه طوبی» نیز از شیخ با عنوان مجمع المحاسن والفواضل، مالک ازمه الفروع و الاصول، والاخذ بنواصل المنقول و المعقول، علم الاعلام و الحبر القماقم یاد میکند.</ref>
* '''مولا محمد آملی''' از یاران شیخ فضلالله نوری (۱۲۶۳ ق. آمل - ۱۳۳۶ ق. آمل) پدر بزرگوار '''محمدتقی آملی''' (۱۳۰۴ آمل - ۱۳۹۱ تهران) دربارهٔ مقام علمی شیخ فضلالله نوری مینویسد: روزی حضرت استاد اعظم '''سید ابوالحسن رفیعی قزوینی''' (۱۳۱۰ ق. قزوین - ۱۳۹۵ ق. تهران) معروف به '''علامه رفیعی''' پس از جلسه درس به مناسبتی فرمودند: مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری مجتهد مسلم
* نکتهٔ مورد تأمل دیگر در گزارش مورخان آن است که گزارشگران
* '''محمد تقی فلسفی''' فرزند '''محمدرضا تنکابنی''' نقل میکند: "حاج شیخ فضل الله نوری به دلیل طرفداری از مشروطه مشروعه در وضعیتی قرار گرفت که ناچار به ترک تهران شد لذا به ری رفت و در کنار مرقد حضرت عبدالعظیم متحصن شد. در آن ایام هم در مضیقه مالی قرار گرفت اما آن بحران را به خوبی گذراند. شایع شده بود که از نقطه مجهولی برای او پول میآید اما کسی نمیدانست کجا و چه کسی. بعد از گذشت سالیان طولانی از ماجرای مشروطه مرحوم '''حسین خاکباز''' فرزند مرحوم آیةالله '''محسن اراکی''' (حاج آقامحسن سلطانآبادی عراقی (اراکی)) برایم نقل نمود که آن پولها را پدرم که املاک قابل ملاحظهای داشت و در امر زراعت فعالیت میکرد به طور محرمانه برای ایشان فرستاد، چون ایشان نیز طرفدار مشروطه مشروعه بود و احساس میکرد حاج شیخ در معرض خطر کشته شدن است لذا به همراه پولها بیتی بر روی کاغذی کوچک نوشت و به حامل داد که به ایشان برساند. آن بیت این بود:من نمیگویم سمندر<ref>گویند سمندر در آتش نمیسوزد لذا به آن آذرنشین (یعنی موجودی که در آتش مینشیند و نمیسوزد) هم گفتهاند. (فرهنگ عمید)</ref> باش یا پروانه باش -چون به فکر سوختن افتادهای مردانه باش"<ref>خاطرات و مبارزات حجة الاسلام فلسفی، ص.</ref>
* '''پیتر آوری''': «برخی ادعا کردهاند که شیخ به مقام سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی و… رشک میبرد و همین موضوع موجب کنارهگیری او از روحانیون گردید، اما شیخ فضلالله را بایستی نماینده آن مکتب فکری دانست که حاکمیت را از خداوند میدانند و نه از مردم و شاه.»
* '''ماشاءالله آجودانی''': «بیانصافی است اگر بخواهیم حمایت بیدریغ او [شیخ فضلالله] را از محمدعلیشاه و مخالفت عمیق و بنیادیاش را با مشروطه، صرفاً به مسائل شخصی و اختلافات خصوصی با بهبهانی و طباطبایی بر سر ریاست روحانی مجلس تقلیل دهیم… او به روشنی بر تناقض عمیق دموکراسی و نظام مشروطیت با اسلام و مبانی اعتقادی آن انگشت نهاد.»
* [[جلال آلاحمد]] در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران مینویسد: «شیخ شهید نوری نه به عنوان مخالف مشروطه که خود در اوایل امر مدافعش بود بلکه به عنوان مدافع مشروطه باید بالای دار برود و من میافزایم و به عنوان مدافع کلیت تشیع اسلامی … و به هر صورت از آن روز بود که نقش غربزدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غرب زدگی پس از دویست سال بر بام مملکت ما افراخته شد و اکنون در لوای این پرچم ما شبیه به قومی از خود بیگانهایم.»
* [[سید محمود طالقانی]]
* ناظم الاسلام از مخالفان سرسخت شیخ بعد از جلسهای خصوصی با [[شیخ فضلالله نوری]] (که '''علامه قزوینی''' سرشناسترین [[غرب]]شناس [[تاریخ]] [[ایران]] هم شاگردش بود و هم معلم فرزندانش) چنین میگوید: «ناظم الاسلام، ترابه حقیقت اسلام قسم میدهم. آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ و آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقائد شاگردان را سخیف و ضعیف نمیکند؟»<ref>ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اول ج اول، رودکی ۱۳۶۱</ref>
* آیت الله حاج '''شیخ حسین لنکرانی'''، ضمن اشاره به روابط خاص شیخ با حاج میرزا عبدالغفار خان نجم الدوله (ریاضیدان و منجم نامدار و دانشمند ذوفنون عصر قاجار) میگفت: «اوراق و نشریاتی که در خارج کشور نشر مییافت و ارتباط به اسلام و ایران داشت، به وسیله مرحوم نجم الدوله تهیه میشد و همراه با ترجمه آن قسمت از آنها که به زبانهای غیر شرقی نوشته شده بود، تحویل مرحوم شیخ میگردید. ضمناً شنیده میشد که حاج نجم الدوله رابط شیخ با سید جمال الدین اسدآبادی همدانی معروف بودهاند. به گفته وی: برای عدم کشف این وضع، ارتباط شیخ و نجم الدوله به شکل مجلس درس انجام مییافته، او در خدمت شیخ از فقه و اصول و کلام بهرهمند میشده و شیخ هم علم نجوم و هیئت را که خود در آن سابقه داشته به وسیله مباحثه با این منجم هیوی معروف، تکمیل
* آیت الله حاج '''شیخ حسین لنکرانی''': «برای تهیه و ترجمه مندرجات جراید اروپا دربارهٔ ایران، در اواخر عمر خویش از میرزا محمدخان قزوینی معروف بهره میگرفت که خود زمانی نزد شیخ درس خوانده بود و در صدر مشروطه در اروپا به سر میبرد. در همین زمینه، نامه مهمی از قزوینی به شیخ وجود دارد که در آن، قزوینی ضمن تأکید بر امتیاز خاص روحانیت شیعه بر مقامات کلیسا (در رهبری نهضتهای
* شیخ شهید نسبت به علوم زمان و رویدادهای عصر آگاهی داشت و هرگاه احساس میکرد چیزی را که باید بداند، به یادگیری آن همت میگماشت. یکی از هم عصران شیخ میگوید: در این اواخر نزد مرحوم میرزا جهانبخش منجّم مشغول خواندن علم نجوم و اسطرلاب بود. من عرض کردم آقا در این آخرعمر برای چه علم نجوم تحصیل میکنید؟ فرمود: من از این علم بی بهرهام و این مسئله برای من، یعنی برای اهل علم، خوب نیست که از آن بی بهره باشند. بمیرم و این علم را بدانم بهتر است که نادانسته بمیرم.<ref>اکبر رضایی تبریزی، صفحه 141</ref>
* «قانون یا باید خود را «حافظ شریعت» بداند
* «متفکر مشروطیت مشروعه شیخ فضلالله نوری بود. از علمای طراز اول که پایه اش را در اجتهاد اسلامی برتر از طباطبایی و بهبهانی شناختهاند»<ref>ایدئولوژی نهضت مشروطیت، فریدون آدمیت، ص ۴۲۹</ref>
* «شیخ فضلالله از لحاظ علم و آراستگی به کمال، معروف و فقیه جامع و کامل … مجتهد سرشناس و عالمی متبحر… و از لحاظ اجتهاد برتر از دیگران بود»<ref>انقلاب ایران، [[ادوارد براون]]، ترجمه احمد پژوه</ref>
* «روزی که مشار الیه (شیخ فضلالله) در خانه آقای طباطبایی بود، در مجلس در ضمن مذاکره گفت ملای سیصد سال قبل به کار امروز نمیخورد. شیخ در جواب گفت: خیلی دور رفتی بلکه ملای سی سال قبل به درد امروز نمیخورد. ملای امروز باید عالم به مقتضیات وقت باشد، باید مناسبات دول را نیز بداند.»<ref>تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی، ص ۲۵۶</ref>
* '''محمداسماعیل رضوانی''': «شیخ فضلالله مقام اجتهاد داشت و این مقام بر همه کس مسلم بود، به طوری که حتی سرسختترین دشمنان او نیز نتوانستند عظمت علمی او را انکار کنند و حتی بسیاری او را از بهبهانی و طباطبایی و امثال آن دو برتر میدانستند. در بحبوحه انقلاب (مشروطه) آنچه امکان داشت به این پیرمرد، به دروغ یا راست، افتراء و تهمت زدند؛ اما هیچکس منکر مقام علمی او نشد.» انقلاب مشروطیت ایران، دکتر '''محمداسماعیل رضوانی'''، ص ۱۹۹
* [[سید روحالله خمینی]]: «اینکه من میگویم، آقایان اهل سنت هستند، آقایان متشیّعین هم هستند، علمای استان مازندران هم هستند، علمای اهل سنت هم هستند، خطاب من به همه علمای سرتاسر کشور [است]، از علمای اهل سنت و از علمای اهل تشیع و همه مراجع اسلام وهمه ملت اسلام، این ملتی که از اول قیامش برای اسلام بود، برای قرآن بود، این ملتی که در طول چندین سال، تقریباً دو دهه و اخیراً چند سال، آن قدر زحمت کشیدند، آن قدر تحمل بلیّات کردند، و آن قدر جوان دادند و آن قدر خانمانشان به باد فنا رفت، اینها با صراحت گفتند که ما جمهوری اسلامی میخواهیم. جمهوی اسلامی معنایش این است که رژیم، رژیم اسلامی باشد؛ حکومت، حکومت اسلامی باشد، و قوانین، قوانین اسلامی. شما خوب [است] به قانون سابق هم یک نظری بکنید. قانون سابق که در صدر مشروطیت تصویب شده بود به وسیله ملت، ومتمم قانون را، با جدیت مرحوم '''شیخ فضلالله نوری'''، به آن ضم کردند و ملت به او رأی دادند، شما بیایید به آن قانونی که سابق بود و حالا برای او میخواهید سینه بزنید، و رفیق شفیق شما آن وقت که میخواست آشوب کند و در ایران بود، قبل از فرارش، میگفت بیایید به قانون عمل کنید! خوب، شما هم به این قانون عمل کنید. این قانون میگوید که: هر قانونی که بر خلاف اسلام است قانون نیست. پس قوانین باید قوانین اسلامی باشد.»
* [[سید روحالله خمینی]]: «تمام اینها را به آنها بد گفتند! آن روزنامه جبهه ملی را پیدا بکنید: میرزای شیرازی را متهم کرده به دروغگویی! شیخ فضلالله را این قدر فحش داده! جرم شیخ فضلالله بیچاره چه بود؟ جرم شیخ فضلالله این بود که قانون باید اسلامی باشد. جرم شیخ فضلالله این بود که احکام قصاص غیرانسانی نیست، انسانی است.»
* [[سید روحالله خمینی]]: «همان طوری که در صدر مشروطه با روحانی این کار را کردند و اینها زدند و کشتند و ترور کردند، همان نقشه است آن وقت ترور کردند سیدعبدالله بهبهانی را، کشتند مرحوم نوری را و مسیر ملت را از آن راهی که بود، برگرداندند به یک مسیر دیگر.»
* [[سید روحالله خمینی]]: شما وقتی که تاریخ مشروطیت را بخوانید میبینید که در مشروطه بعد از اینکه ابتدا پیش رفت، دستهایی آمد و تمام مردم ایران را به دو طبقه تقسیمبندی کرد. نه ایران تنها، از روحانیون بزرگ نجف یک دسته طرفدار مشروطیت، یک دسته دشمن مشروطه، علمای خود ایران یک دسته طرفدار مشروطه، یک دسته مخالف مشروطه. اهل منبر یک دسته بر ضد مشروطه صحبت میکردند، یک دسته بر ضد استبداد. دو تا برادر اگر بودند، مثلاً در بسیاری از جاها این مشروطهای بود، آن مستبد؛ و این یک نقشهای بود که نقشه هم تأثیر کرد و نگذاشت که مشروطه به آن طوری که علماء بزرگ طرحش را ریخته بودند، عملی بشود. به آنجا رساندند که آنهایی که مشروطه خواه بودند به دست یک عده کوبیده شدند. تا آنجا که مثل مرحوم '''حاج شیخ فضلالله نوری''' در ایران برای خاطر اینکه میگفت باید «مشروطه مشروعه» باشد و آن مشروطهای که از غرب و شرق به ما برسد قبول نداریم، در همین تهران به دار زدند.<ref>صحیفه امام، ج18، ص: 1</ref>
* [[سید روحالله خمینی]]: «یکی از شخصیتهای برجسته تاریخی که سهم زیادی در بیداری دین باوری و دین محوری کشور در یکصد سال اخیر
* [[سید روحالله خمینی]]: «در جنبش مشروطیت همین علما در راس بودند و اصل مشروطیت اساسش از نجف به دست علما و در ایران به دست علما شروع شد و پیش رفت. این قدری که آنها میخواستند که مشروطه تحقق پیدا کند و قانون اساسی در کار باشد، شد لکن بعد از آنکه شد، دنباله اش گرفته نشد. مردم بیطرف بودند، روحانیون هم رفتند هر کس سراغ کار خودش، از آن طرف عمال قدرتهای خارجی و خصوصاً در آن وقت انگلستان در کار بودند که اینها را از صحنه خارج کنند یا به ترور
* [[سید روحالله خمینی]]: "در مشروطه دیدند که یک ملا یا چند ملا درنجف و چند معمم و ملا در تهران اساس استبداد و حکومت خودکامهای که در آن وقت بود آن را به هم زدند و مشروطه را مستقر کردند و در این مسائل آنهایی که مخالف هم بودند از پا ننشستند. آنها هم فعالیت خودشان را میکردند که حالا بخواهیم همه را بگوییم طولانی است. لکن راجع به همین مشروطه و اینکه مرحوم شیخ فضل الله نوری ـ رحمه الله علیهم ایستاد که «مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد.» در همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود، مخالفین، خارجیها که یک همچون قدرتی را در روحانیت میدیدند کاری کردند در ایران که شیخ فضل الله مجاهد مجتهد دارای مقامات عالیه را، یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانی نما او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه شیخ فضل الله را در حضور جمعیت به دار کشیدند ."
* [[سید روحالله خمینی]] در سخنرانیهای بسیاری از شیخ فضلالله نام برده و از او به عنوان سمبل مبارزه علیه استعمار یاد
* [[سید روحالله خمینی]] در پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی (۲۲ بهمن ۱۳۶۲) «اگر هر شهرستانی، چند نفر مؤثر، افکاری مثل مرحوم مدرس شهید را داشته، مشروطه
* [[سید علی خامنهای]] «نتیجه این شد که کسی که '''میدانست''' و '''میفهمید''' - مثل مرحوم شیخ فضلاللَّه نوری - جلوی چشم آنها به دار زده شد و اینها حساسیتی پیدا نکردند».<ref>بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری 4 فروردین 1388</ref>
* [[سید علی خامنهای]] «در تاریخ خودمان در نهضت مشروطیت که روحانیون آمدند یک حادثه بزرگ (نظام مشروطیت) را در کشور ایجاد کردند و پایان دوره استبداد را تدارک دیدند، بعد همین مشروطیت، پایگاهی برای ضدیت با دین و روحانیت شد و هنوز ابتدای کار بود که روزنامه
* [[سید علی خامنهای]] «در تهران سه نفر عالم بزرگ مرحوم شیخ
* [[سید علی خامنهای]] «نتیجه این شد که این نهضت عظیم مردم که پشت سر علما و به نام دین و با شعار
* [[سید علی خامنهای]] «شهید
* [[سید علی خامنهای]] «طبیعی است که ما
* [[سید علی خامنهای]] «واقعاً به شیخ
* [[سید علی خامنهای]] «ملتی که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که مجتهد بزرگی مثل شیخ فضلاللَّه نوری را بالای دار بکِشند و دم نزدند؛ دیدند که او را با اینکه جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود،»<ref>بیانات در دیدار کارگزاران نظام - ۱۳۸۴/۰۸/۰۸</ref>
* [[سید علی خامنهای]] «این روشنفکران به جای اینکه دنبال دستگاه عدالت باشند و یک ترکیب ایرانی و یک فرمول ایرانی برای ایجاد عدالت به وجود آورند، مشروطیت را سر کار آوردند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که این نهضت عظیم مردم که پشت سر علما و به نام دین و با شعار دین خواهی بود، بعد از مدت بسیار کوتاهی منتهی به این شد که شیخ فضلالله نوری را - که این شهید بزرگوار همینجا مدفون است - در تهران به دار کشیدند.»<ref>«درسهای مشروطه» از نگاه حضرت آیتالله خامنهای - ۱۳۸۹/۰۵/۱۴</ref>
* [[سید علی خامنهای]] «در خطبه دوم نماز جمعه نیز با اشاره به افتتاح مجلس شورای ملی اظهار داشتند: هفتهای که گذشت هفته شروع دمکراسی واقعی در ایران بود، اما در اینجا باید مطلبی را به یاد ملت بیاورم و آن خاطره شهادت شیخ فضلالله نوری است که ۶۷ سال قبل که در راه مشروطیت کمال سعی را کرده بود در برابر کسانی که حضور اسلام و روحانیت را در متن ارگانهای حکومتی به حال خود خطر میدانستند در سن ۷۰ سالگی در همین میدان توپخانه این عالم را به دار آویختند که البته کسانی خون گریستند و کسانی هم دست زدند و البته کسی نگفت که او را به جرم مسلمان بودن میکشیم بلکه او را ضد مشروطه قلمداد کردند و این تجربه همیشه
* [[سید علی خامنهای]] «شیخ فضلالله نوری میگفت مجلس ما مجلس شورای اسلامی است ولی مخالفین وی میگفتند مجلس شورای ملی، شیخ فضلالله میگفت من با ملی بودن مخالف نیستم ولی ملت ما مسلمانند و میخواهند که مجلس از قوانین اسلام تبعیت کند».<ref>نظر آیت الله خامنهای دربارهٔ دلیل شهادت شیخ فضلالله نوری - روزشمار تاریخ انقلاب - 09 خرداد 1393</ref>
=== واکنشها به قتل شیخ فضلالله نوری ===
* [[w:عبدالحسین امینی|عبدالحسین امینی]] مشهور به علامه امینی (عبدالحسین امینی نجفی متولد ۱۳۲۰ هجری قمری در سراب، آذربایجان) در کتاب شهداء الفضیله مینویسد: ” تا دستهای از تبهکاران او را که دشمن زشتکاری و فریب و کفر بود، مانع خویش یافتند و او را به دار آویختند و شهید دست ظلم و تجاوز گشت، قربانی راه تبلیغ دین، شهید راه خدا، شهید مبارزه با زشتی و تباهی و فریب؛ شد”<ref>شهداء الفضیله، حاج شیخ عبدالحسین امینی، چ 2، مکتبه الطباطبائی، قم 52.</ref>
* [[مرتضی مطهری]] در کتاب «اسلام و مقتضیات زمان» در خصوص شیخ فضلالله، میگوید: «مرحوم نوری مرد بزرگی بود، مجتهد مسلم و تا حدودی که شنیدهایم مردی بسیار پاک و با تقوا و عادلی
* '''سیدمحمد کاظم یزدی''' صاحب کتاب «عروه الوثقی» و از بزرگترین مراجع تقلید شیعه و مقیم نجف به قدری از جنایت قتل شیخ نوری متأثر شد که نوشتهاند، وی بعد از این واقعه بیشتر اوقات از ملاقات با ایرانیان خودداری میکرد و هیچگاه حاضر نشد مشروطه را تأیید کند. (بهمنی، جواد، فاجعه قرن، ص ۱۷۱.)
* اولین تلگرافی که '''آخوند خراسانی''' پس از فتح تهران و تجدید مشروطه، به دولت ایران زده و اولین اقدامی که کرده، ارسال تلگراف برای حفظ حریم و جان حاج شیخ فضلالله
* '''سیدحسن تقیزاده''' در یکی از نامههای خود به «ادوارد براون»
* '''سیدمحمد طباطبایی''' پس از بازگشت از مشهد در پیامی که برای خانواده شیخ فرستاد، ضمن تسلیت شهادت وی صریحاً اعدام شیخ را عمل دشمنان اسلام خواند. (همان، ص۳۸۰.)
* حاج آقا نورالله اصفهانی '''(محمدمهدی نجفی اصفهانی)''' «پس از مشاهده… و واقعه شهادت مرحوم شیخ شهید نوری و شهرت مسمومیت مرحوم آخوند خراسانی و امثال این وقایع گفته بود «ما انگور انداختیم که سرکه شود، آن را شراب کردند». (دیوان طرب، مقدمه جلال الدین همایی، ص۱۳۶.)
* آیتالله '''سیدعبدالحسین لاری''' پس از مشاهده وقایع فوق فرمود: «مذهب ما مذهب مُخَطِّئه است نه مُصَوبه و خطا بر غیر معصوم جایز است. سرکه انداختم، شراب بیرون آمد». (آیتالهی، سیدعلی اکبر، دوحه احمدیه فی احوال الذریّه الذکیه، (شرح حال آیتالله سیدعبدالحسین لاری))
* '''نائینی''' در اواخر عمر خویش ضمن جمعآوری نسخههای کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» (کسروی، احمد، بخوانند و داوری کنند، ص ۱۰۶.) «نه تنها از فعالیتهای مشروطه خواهی کناره جست، بلکه دیگر حتی نام مشروطه را به زبان نیاورد و به هیچ گفتوگویی که مربوط به مشروطه بود نیز گوش نداد». (حائری، عبدالهادی، تشیع و مشروطیت، ص۱۶۷.)<ref>... و بازگفتم که خود از زبان شاگرد صادق القول آخوند خراسانی و مورخ بزرگ و محدث امین شیعه، صاحب ذریعه که شخصاً نیز در جریان حرکت مشروطه بود و تا آخر عمر هم پیشوایان نهضت مشروطه را تقدیس میکرد، شنیدم که مرحوم میرزای نائینی از مرحوم آخوند خواست تا برای جلوگیری از اعدام شیخ اقدام کند و او نیز تلگرافی بدین منظور به تهران فرستاد ولی کار از کار گذشته بود و شد آنچه شد. (این نکته از زبان برادر مرحوم نائینی هم نقل
* '''سید عبدالله بهبهانی''' هم پس از بازگشت به ایران و در اولین برخورد با پسرش، سید محمد، به وی پرخاش کرده بود که چرا نکردی پیش از اعدام شیخ طناب دار را به گردن خود بیاویزی؟<ref>در جستجوی استاد نویسنده: صادق حسنزاده. (این مطلب را از شیخ بهاء الدین نوری، داماد سید محمد بهبهانی، شنیدم و به گمانم در مقالهای به قلم سید محمد علی امام شوشتری از فضلاء و محققان متاخر و از شاگردان شیخ فضلالله نوری هم خواندهام)</ref>
* '''عبدالله مازندرانی''' یکی دیگر از کسانی است که از حمایت اولیه خود از مشروطه دست برداشت، وی چهارده ماه پس از شهادت شیخ فضلالله، رنجنامه پرسوز و گدازی برای یکی از دوستان خویش نوشت وی همچنین وقایع بعدی مشروطه را از قبیل ما قُصِدَ لمْ یَقَعْ و ما وَقَعَ لَمْ یُقْصَدْ معرفی کرد. (حرزالدین، محمد، معارف الرجال… ج۲، ص۱۹–۲۰، (آنچه میخواستیم نشد و آنچه واقع شد مطلوب ما نبود).) مرحوم آمیرزا عبدالله مازندرانی در پاسخ به نامه یکی از بزرگان تبریز که میپرسد چرا سرانجام مشروطه بدانجا رسید که شیخ فضلالله اعدام و علمای زیادی زندانی، تبعید و شهید شدند، پاسخ میدهد ما از تهران دور بودیم و نامهها بهسختی رد و بدل میشدند و عناصر ناشناخته … و … توسط عناصر مجلس با ما رفت و آمد کردند و مطالبی را به ما رساندند که بهتدریج بین ما و [[شیخ فضلالله نوری]] فاصله انداخت. پس از اعدام شیخ بود که متوجه شدیم هدف ایجاد تفرقه بین علمای نجف و تهران
== نمونه شعر شیخ فضلالله نوری ==
=== نمونه شعر شیخ فضلالله نوری در مدح حضرت ولی عصر امام زمان ===
شعری که میخوانید چکامهای عاشقانه در مدح حضرت ولی عصر امام زمان «عجل الله تعالی فرجه الشریف» است که شیخ شیخ فضلالله نوری
ای آنکه کسی سرو چو قد تو ندیده – چون لعل لبت غنچهٔ گلزار نچیده
سطر ۲۵۰ ⟵ ۲۲۸:
</div>
{{ترتیبپیشفرض:نوری، فضلالله}}
[[رده:اهالی ایران]]
[[رده:اهالی نور]]
|