گابریل گارسیا مارکز: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
خط ۳۶:
* «دستور داد تا دو هزار بچهای که در تقلب بلیط بخت آزمایی ریاست جمهوری که به زور از آنها استفاده شده بود تا همیشه بلیط ریس جمهور برنده شود را بازداشت کنند پیش از سپیده دم سوار بر کشتی ای پر از سیمان کنند و آنها را در حالی که آواز میخوانند تا مرز آبهای آزاد ببرند و با مقداری دینامیت به دنیای دیگر روانه شان کنند. بدون درد و رنج! وقتی سه افسر مأمور پس از ارتکاب جنایت مقابلش خبردار ایستاده و گفتند؛ ژنرال عزیز دستورتان اجرا شد، به آنها دو درجه اعطا کرد و به نشان خدمت صادقانه و وفادارانه صلیب به سینه شان نصب نمود. سپس فرمان داد سه افسر بدون مراسم رسمی تیر باران شوند. (آخر دستورهایی هست که میتوانی صادر کنی ولی نباید اجرا شود طفلک بچهها)»
*از همان اوائل به قدرت رسیدن دریافته بود که فریبش می دهند تا خوشحالش کنند. دستمزد فوق العاده می گیرند تا برایش دم بجنبانند. به زور سر نیزه مردم را گرد می آورند و با پول دهانشان را خریداری می کنند تا فریاد بزنند "زنده و جاوید باد او که پیرتر از خودش و همه است". در طول سال های بی شمار عمر دریافته بود که دروغ، از شک راحت تر و از عشق سودمندتر و از حقیقت دیرپا تر است. آموخته بود که با تمامی این نکبت ها، با اقتدار و عظمت زندگی کند مبهوت نشود. توانسته بود در عین فضاحت، بدون دارا بودن قدرت، فرمان بدهد و بدون داشتن آبرو تمجید شود و با نداشتن هرگونه اختیاری، اوامرش فراگیر باشد. و سرانجام زمانی در توده ای از برگ های زرد شده ی پائیز زندگی اش دریافت که هیچگاه آقای قدرت خودش نبوده است. محکوم بوده که زندگی را در چهره ای بشناسد که خودش نبوده است. محکوم بوده که زندگی قابل زندگی، همانی است که از طرف دیگرش دیده می شد، نه از طرفی که ژنرال می دید. آن جا که بر توده ی برگ های پائیز، سال های غیر قابل شمارش بدبختی ها و لحظه های ناپایدار خوشبختی شان وجود داشت. آنجا که عشق از غده های چرکین مرگ آلوده می شد ولی تمام و کمال می ماند.
*مخوف ترین دشمن در درون ما و در حیطه ی اعتمادمان است.
*...هیچ اسلحه ای کاراتر از دوستی نیست.
*پنهان کارترین آدم ها آنهایی هستند که بلندتر از دیگران فریاد می زنند.
*زمان هیچگاه دردی را درمان نکرده. این ما هستیم که به مرور به دردها عادت میکنیم.
*ژنرال گویا نمیدانست با این مرگهای رسوا چه کند و همان فرمان بزرگداشت پس از مرگ را برای همه شان صادر کرد و آنها را شهیدانی اعلام کرد که در راه انجام وظیفه بر خاک افتادهاند.همه جنازهها را در گورستان ملی بسیار باشکوهی دفن کردند و گفت:ملت بی قهرمان،مانند خانهای بدون در است..!
*وطن یعنی تجارت، و شرافت اغتی است که دولت ساخته تا نظامیان مفت و مجانی بجنگند.
*این که چیزی در یک دوره واقعی نباشد مهم نیست، به خودی خود و به مرور زمان خودش واقعی می شود.
=== عشق سالهای وبا ===
|