'''[[w:گفتار|گفتار (سخن،کلامسخن، کلام)]]''' و '''[[w:گفتگو|گفتگو (تکلّم،صحبتتکلّم، صحبت کردن)]]''' موضوع این نوشتار است.
== گفتاوردها ==
* «از زبانت همین اندازه برایت بس است که راهِ هدایت را از گمراهی آشکار سازد.»
** ''[[حسن بن علی]]'' <small>بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۱۱۴</small>
* «بهترین [[سخن]] آن است که جدّی اش به کارَت آید و شوخی اش سرگرمت سازد.»
** ''[[ابن عمید]]'' <small>از «لطائف الظرفاء من طبقات الفضلاء» نوشته [[ابومنصور عبدالملک ثعالبی]]، به اهتمام قاسم السامرائی، چاپ لیدن، ۱۹۷۸، بارگذاری شده در ویکینبشتهٔ عربی</small>
* «سخن در بندِ توست تا بر زبانش نرانی و چون گفتی اش تو در بندِ آنی، پس زبانت را چنان نگهدار که دِرَم و دینارت را، چه بسا سخنی که نعمتی را رُبود و نقمتی را جلب نمود.»
** ''[[علی بن ابیطالب]]'' <small>''نهج البلاغه، خطبه، ۳۸۱ ''</small>
* «سخن نیک را از هر کسی ،کسی، هر چند به آن عمل نکند ،نکند، فرا گیرید .»▼
** ''[[محمد باقر]]'' <small>بحارالانوار ،بحارالانوار، دار احیاء التراث العربی، ج ۷۵، ص (۱۷۰)</small>▼
▲* «سخن نیک را از هر کسی ، هر چند به آن عمل نکند ، فرا گیرید .»
▲** ''[[محمد باقر]]'' <small>بحارالانوار ، دار احیاء التراث العربی، ج ۷۵، ص (۱۷۰)</small>
{{شعر}}
{{ب|کم گوی و جز از مصحلت خویش مگوی|وز هرچه نپرسدت کسی بیش مگوی}}
{{ب|گوش تو دو دادند و زبان تو یکی|«یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی»<ref name="مجمع الفصحا"/>}}
{{م|[[افضلالدین کاشانی]]<ref name="مجمع الفصحا">{{یادکرد کتاب|| نام خانوادگی =هدایت| نام =رضاقلیخان| پیوند نویسنده =رضاقلیخان هدایت| فصل=۱۷۰. افضلالدین کاشانی| عنوان =[[w:مجمعالفصحاء|مجمع الفصحاء]]| کوشش =[[مظاهر مصفا]]|| جلد =یکم| سال =سال ۲۰۰۲م| ناشر =انتشارات امیرکبیر| مکان =تهران| زبان =fa| صفحه =ص ۳۵۷}}</ref>}}
{{پایان شعر}}
* «مادربزرگم نظریهٔ بسیار جالبی داشت. میگفت هر یک از ما با یک قوطی کبریت در وجودمان متولد میشویم اما خودمان قادر نیستیم کبریتها را روشن کنیم؛ همان طور که دیدی برای این کار محتاج اکسیژن و [[شمع]] هستیم. در این مورد، به عنوان مثال اکسیژن از نفس کسی میآید که دوستش داریم؛ شمع میتواند هر نوع [[موسیقی]]، نوازش، [[کلام]] یا صدایی باشد که یکی از چوب کبریتها را مشتعل میکند. برای لحظهای از فشار احساسات گیج میشویم و گرمای مطبوعی وجودمان را دربرمیگیرد که با مرور زمان فروکش میکند، تا انفجار تازهای جایگزین آن شود. هر آدمی باید به این کشف و شهود برسد که چه عاملی [[آتش]] درونش را پیوسته شعلهور نگه میدارد و از آنجا که یکی از عوامل آتشزا همان سوختی است که به وجودمان میرسد، انفجار تنها هنگامی ایجاد میشود که سوخت موجود باشد. خلاصهٔ کلام، آن آتش غذای [[روح]] است. اگر کسی به موقع درنیابد که چه چیزی آتش درون را شعلهور میکند، قوطی کبریت وجودش نم برمیدارد و هیچ یک از چوب کبریتهایش هیچ وقت روشن نمیشود.»
** [[لائورا اسکیبل|لورا اسکوئیول]]، ''[[مثل آب برای شکلات]]'' صفحه ۱۱۱