صائب تبریزی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Muhammad Umair Mirza (بحث | مشارکت‌ها)
ابرابزار
خط ۱:
'''[[W:صائب تبریزی|صائب تبریزی]]'''، (محمدعلی)، شاعر ایرانی سده یازدهم هجری. وی در تاریخ ([[W:۱۰۸۱ (هجری قمری)|۱۰۸۱ هجری قمری]]) در [[اصفهان]] درگذشت. مولانا صائب تبریزی مشھور ترینمشهورترین شاعر دوران صفوی و یکی از غزلسرایان نامدار ایران است۔است. این گویندۂ رنگین خیال و مضمون آفرین، پایهٔ سبک اصفھانیاصفهانی (معروف به ھندیهندی) را به اوج کمال رساند و در این طرز، صاحب شیوہشیوه ای خاص شد که در حقیقت باید ’’سبک صائب‘‘ نامیدہنامیده شود۔شود. کلیات او را که شامل غزلیات، قصاید و چند قطعه و مثنوی کوتاہکوتاه است، بین ۱۲۰ تا ۲۰۰ ھزارهزار بیت ـ و بیشترھمبیشترهم ـ نوشته اند۔نوشته‌اند. رقم صد ھزارهزار بیت را به تحقیق میمی‌توان توان پذیرفت۔پذیرفت. تدوین حاضر، به تقریب در برگیرندۂدربرگیرندۂ ۷۴ ھزارهزار بیت از اشعار مولاناست که به یاری خدا در شش مجلد به چاپ خواھد رسید۔.
 
== دارای منبع ==
== شعر معروف ==
* دیوان صائب تبریزی، ص ۱۔۱.
{{شعر}}
{{ب|محوکی از صفحه دلھادلها شود آثار من؟|من ھمانهمان ذوقم که می یابندمی‌یابند از گفتار من}}
{{پایان شعر}}
=== دیوان اشعار ===
* «آبرو در پیش ساغر ریختن دون‌همتی است// گردنی کج می‌کنی باری [[شراب|می]] از مینا طلب»
 
=== دیوان اشعار ===
* «آبرو در پیش ساغر ریختن دون‌همتی است// گردنی کج می‌کنی باری [[شراب|می]] از مینا طلب»
* «ای‌دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن// در برومندی ز قحط برگ و بار اندیشه کن// از نسیمی دفتر ایام برهم می‌خورد// از ورق‌گردانی لیل و نهار اندیشه کن// زخم می‌باشد گران شمشیر لنگردار را// زینهار از دشمنان بردبار اندیشه کن// روی در نقصان گذارد ماه چون گردد تمام// چون شود لبریز جامت از خمار اندیشه کن// [[پشه]] با شب‌زنده‌داری خون مردم می‌خورد// زینهار از [[زاهد]] شب‌زنده‌دار اندیشه کن»
* «بود مصاف تو ای چرخ با شکسته‌دلان// همیشه [[شیر]] تو [[آهو|آهوی]] لنگ می‌گیرد»
 
* « یک عمر می توانمی‌توان سخن از زلف یار گفت // در بند آن مباش که مضمون نمانده است نمانده‌است»
* «بود مصاف تو ای چرخ با شکسته‌دلان// همیشه [[شیر]] تو [[آهو|آهوی]] لنگ می‌گیرد»
* « این چه حرفی است که در عالم بالاست بهشت // هرکجا وقت خوش افتاد، همانجاست بهشت »
 
* «به مستی بی‌طلب [[بوسه|بوس]] از دهان یار می‌ریزد// ثمر چون پخته گردد خودبخود از دار می‌ریزد»
* « یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت // در بند آن مباش که مضمون نمانده است »
 
* « این چه حرفی است که در عالم بالاست بهشت // هرکجا وقت خوش افتاد، همانجاست بهشت »
 
* «به مستی بی‌طلب [[بوسه|بوس]] از دهان یار می‌ریزد// ثمر چون پخته گردد خودبخود از دار می‌ریزد»
 
* «بس که بد می‌گذرد [[زندگی]] اهل جهان// مردم از عمر چو سالی گذرد [[عید]] کنند»
* «پرده مردم دریدن عیب خود بنمودن است// عیب خود می‌پوشد از چشم خلایق عیب‌پوش»
 
* «پرده مردم دریدن عیب خود بنمودن است// عیب خود می‌پوشد از چشم خلایق عیب‌پوش»
 
* «[[جام جم]] آیینه‌دار کاسهٔ زانوی ماست// ما چو [[کودک|طفلان]] هر طرف بهر تماشا می‌رویم»
 
* «در مجالس حرف سرگوشی‌زدن با یکدگر// در زمین سینه‌ها تخم نفاق افشاندن است»
* «شاه و گدا به دیده [[دریا]]دلان یکی است// پوشیده استپوشیده‌است پست و بلند زمین در آب»
 
* «شاهی که بر رعیت خود می‌کند ستم// مستی بود که می‌خورد از ران خود کباب»
* «شاه و گدا به دیده [[دریا]]دلان یکی است// پوشیده است پست و بلند زمین در آب»
* «[[عشق]] را با هردلی نسبت به قدر جوهر است// قطره بر [[گل]] شبنم و در قعر [[دریا]] گوهر است»
 
* «شاهی که بر رعیت خود می‌کند ستم// مستی بود که می‌خورد از ران خود کباب»
* «[[عشق]] را با هردلی نسبت به قدر جوهر است// قطره بر [[گل]] شبنم و در قعر [[دریا]] گوهر است»
 
* «عیش امروز علاج غم فردا نکند// مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح»
 
* «فکر شنبه تلخ دارد جمعه [[کودک|اطفال]] را// عشرت امروز بی‌اندیشه فردا خوش است»
* «گردش چرخ، بد و نیک ز هم نشناسد// آسیا تفرقه از هم نکند گندم و جو»
 
* «مستمع صاحب‌سخن را بر سر [[کار]] آورد// غنچه خاموش [[بلبل]] را به گفتار آورد»
* «گردش چرخ، بد و نیک ز هم نشناسد// آسیا تفرقه از هم نکند گندم و جو»
 
* «مستمع صاحب‌سخن را بر سر [[کار]] آورد// غنچه خاموش [[بلبل]] را به گفتار آورد»
و شاه بیت مشهور او:
تار و پود موج این دریا به هم پیوسته استپیوسته‌است // می زند برمی‌زند همبرهم جهان را هر که یک دل بشکند.
منبع: مجموعه یمجموعهٔ رنگین گل.
* «می‌توان پوشید چشم از هرچه می‌آید به چشم// آنچه نتوان چشم از او پوشید، بیداری بود»
* «نخواهد آتش از همسایه، هرکس جوهری دارد// چنار از سینه خود، می کندمی‌کند ایجاد، آتش را»
* «می‌توان پوشید چشم از هرچه می‌آید به چشم// آنچه نتوان چشم از او پوشید، بیداری بود»
* «نرمی ز حد مبر که چو دندان [[مار]] ریخت// هر [[کودک|طفل]] نی‌سوار کند تازیانه‌اش»
 
* «نهاد سخت تو سوهان به خود نمی‌گیرد// وگرنه پست و بلند زمانه سوهان است// زمانه! بوته خار از درشت خوییدرشت‌خویی تست// اگر شوی تو ملایم جهان گلستان است// گذشت عمر و نکردی کلام خود را نرم// ترا چه حاصل از این آسیای دندان است»
* «نخواهد آتش از همسایه، هرکس جوهری دارد// چنار از سینه خود، می کند ایجاد، آتش را»
* «نرمی ز حد مبر که چو دندان [[مار]] ریخت// هر [[کودک|طفل]] نی‌سوار کند تازیانه‌اش»
 
* «نهاد سخت تو سوهان به خود نمی‌گیرد// وگرنه پست و بلند زمانه سوهان است// زمانه! بوته خار از درشت خویی تست// اگر شوی تو ملایم جهان گلستان است// گذشت عمر و نکردی کلام خود را نرم// ترا چه حاصل از این آسیای دندان است»
 
* «نیست پروا تلخ‌کامان را ز تلخی‌های [[عشق]]// آب [[دریا]] در مذاق [[ماهی]] دریا خوش است»
 
* «هیچ قفلی نیست در بازار امکان بی کلید// بستگی‌ها را گشایش از در دل‌ها طلب»
* «عمرها رفت و صبا از تازگی هایتازگی‌های سخن// گل ز خاک طالب [[ایران|آمل]] به دامن می بردمی‌برد»
 
* «عمرها رفت و صبا از تازگی های سخن// گل ز خاک طالب [[ایران|آمل]] به دامن می برد»
 
== بدون منبع ==
* «ظرافت آتش افروزآتش‌افروز جدائیست// ادب آب حیات آشنائیست»
 
صائب از خاک پاک تبریز است‎/ هست سعدی گر از گل شیراز
* «ظرافت آتش افروز جدائیست// ادب آب حیات آشنائیست»
 
صائب از خاک پاک تبریز است‎/ هست سعدی گر از گل شیراز
== پیوند به بیرون ==
* دیوان صائب تبریزی، چاپ شرکت انتشارات علمی و فرھنگی، فرهنگی، ۱۳۶۴، تھرانتهران
{{Wikipedia}}
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:تبریزی، صائب}}
 
[[رده:شاعران ایرانی]]
[[رده:اهالی ایران]]