وینچنزو بیانکینی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Jomle (بحث | مشارکت‌ها)
صفحه‌ای تازه حاوی « thumb|Vincenzo Bianchini Schenardi File:Paolo Monti - Servizio fotografico - BEIC 6342548.jpg|...» ایجاد کرد
 
اصلاح لید مقاله و حذف محتویات با منبع نامعتبر، برای لید نوشتارهای ویکیگفتاورد نیاز به لید طولانی نیست.، ابرابزار
خط ۱:
 
[[File:Vincenzo Bianchini Schenardi.jpg|thumb|Vincenzo Bianchini Schenardi]]
او'''[[w:en:Vincenzo باBianchini|وینچنزو بیانکینی]]''' ([[ایتالیایی]]: Vincenzo Bianchini)، پزشک و نقاش [[ایتالیایی]] بود. او با [[جلال آل‌احمد]]''' نیز دوست بود و '''آل احمد''' در '''کتاب ارزیابی شتابزده'''، از او یاد کرده است کرده‌است.<ref>[https://rahyafteha.ir/47271/سرگذشت-پزشک-ایتالیایی-که-در-مشهد-مسلما/ رهیافتگان]</ref><ref>روزنامه طوس، شماره1741، ص 1.</ref><ref>بخارا، فروردین 1379 - شماره 11 منابع :
[[File:Paolo Monti - Servizio fotografico - BEIC 6342548.jpg|thumb|Paolo Monti - Servizio fotografico - BEIC 6342548]]
[[File:Vincenzo Bianchini in Algeria 1965.jpg|thumb|Vincenzo Bianchini in Algeria 1965]]
[https://en.wikipedia.org/wiki/Vincenzo_Bianchini '''وینچنزو بیانکینی'''] (Vincenzo Bianchini)، پزشکِ عاشق و نقاش ، متخصص بیماری '''[[مالاریا]]''' بود که از '''[[ایتالیا]]''' چمدانش را به مقصد ایران بست. او در اوایل سال ۱۳۲۹ه‍. ش، برای خدمات‌رسانی در حوزه بهداری روستایی '''[[چناران]]''' و قریه '''گناباد''' به استخدام '''[[آستان قدس رضوی]]''' درآمد و احتمالاً اولین پزشک [[مسیحیت|مسیحی]] بود که در این مجموعه مسلمان شد. روزنامه‌های متعددی آن روزها از ماجرای مسلمان شدن این دکتر سرشناس نوشتند، از '''آزادی''' و '''خراسان''' بگیرید تا '''ستاره ملت'''. اما روایت [[توس (روزنامه)|روزنامه طوس]] از این اتفاق چنین بود: '''«دکتر بیانکینی در ۱۰ آبان ۱۳۲۹ به [[اسلام|دین مبین اسلام]] مشرف شده‌است.»'''
 
وی برای مطالعه دربارهٔ '''[[حکم تأسیسی و حکم امضایی|احکام اسلام]]''' به منزل [[میرزا حسین فقیه سبزواری|'''فقیه سبزواری''']] رفت و آمد داشته تا این‌که در روز چهارشنبه ساعت ۳:۳۰ بعدازظهردر حضور تعدادی از بزرگان شهر و خبرنگاران ابتدا '''[[شهادتین]]''' به زبان جاری کرد و پس از صرف چای، دست [[میرزا حسین فقیه سبزواری|'''فقیه سبزواری''']] را بوسید و نامش را '''«ابوالفتح رضا»''' گذاشت.<ref>[https://rahyafteha.ir/47271/ رهیافتگان]</ref>
 
او با '''[[جلال آل‌احمد]]''' نیز دوست بود و '''آل احمد''' در '''کتاب ارزیابی شتابزده'''، از او یاد کرده است .<ref>[https://rahyafteha.ir/47271/سرگذشت-پزشک-ایتالیایی-که-در-مشهد-مسلما/ رهیافتگان]</ref><ref>روزنامه طوس، شماره1741، ص 1.</ref><ref>بخارا، فروردین 1379 - شماره 11 منابع :
[1]. کنسولگری‌ها، مستخدمان و مستشاران خارجی در مشهد (از دوره قاجار تا انقلاب اسلامی)، علی نجف زاده، مشهد، انصار و سازمان اسناد و کتابخانه ملی، ۱۳۹۴، ص 636.
[2]. روزنامه طوس، شماره1741، ص 1.
[3] تاریخ پزشکی نوین مشهد. غلامرضا آذری خاکستر. تهران. سازمان چاپ و انتشارات: معاونت دانشجویی و فرهنگی، ۱۳۹۵، ص110
[4] در جست و جوی مسلمانی زندگی و خدمات پزشکی دکتر بولون. مشهد. بین‌النهرین. 1396</ref><ref>تازه‌مسلمان در هر سفر علاوه بر کیف پزشکی، یک دوربین عکاسی و کاغذ و قلم و رنگ نیز همراه داشت تا چهرهٔ روستاییان، فیگور لباس‌های محلی، زنان چادربه‌سر و بچه‌به‌بغل و… را بر سفیدیِ بوم ثبت کند. ۱. کنسولگری‌ها، مستخدمان و مستشاران خارجی در مشهد (از دورهٔ قاجار تا انقلاب اسلامی)، علی نجف‌زاده، مشهد: انصار و سازمان اسناد و کتابخانهٔ ملی، ۱۳۹۴، ص۶۳۶. ۲. روزنامهٔ طوس، ش۱۷۴۱، ص۱. برگرفته از گزارش روزنامهٔ خراسان، ضمیمهٔ خراسان رضوی، ش۱۹۶۷۱، ۸آبان۱۳۹۶، ص ۸</ref> وینچنزو بیانکینی، زندگی‌نامه اش را با عنوان " آبسار شیطان " به رشته تحریر درآورده که توسط ایرج انور به فارسی ترجمه شده‌است<ref>[https://shahreketabonline.com/products/32/257463/آبسار_شیطان آبسار شیطان]</ref>
[[File:Vincenzo Bianchini in Algeria 1965.jpg|thumb|Vincenzo Bianchini in Algeria 1965]]
 
'''وینچنزو بیانکینی''' ، زندگی نامه اش را با عنوان " آبسار شیطان " به رشته تحریر درآورده که توسط ایرج انور به فارسی ترجمه شده است <ref>[https://shahreketabonline.com/products/32/257463/%D8%A2%D8%A8%D8%B3%D8%A7%D8%B1_%D8%B4%DB%8C%D8%B7%D8%A7%D9%86 آبسار شیطان]</ref>
== گفتاوردها ==
* « از اروپایی که در یک عمر پنجاه‌سالۀپنجاه‌سالهٔ من، دو بار دنیا را به خاک و خون کشانده، بیزارم.»
:** <small> کنسولگری‌ها، مستخدمان و مستشاران خارجی در مشهد (از دورۀدورهٔ قاجار تا انقلاب اسلامی)، علی نجف‌زاده، مشهد: انصار و سازمان اسناد و کتابخانۀکتابخانهٔ ملی، ۱۳۹۴، ص۶۳۶. </small>
* « اینک هشت سال است که در ایران به سر می‌برم و اوقاتم به مداوای اهالی شهرها و قصبات دورافتاده از مراکز بزرگ می‌گذرد. در گناباد، در هرند، در قاین و ارسنجان و شاهی و چمن‌سلطانیه زن و مرد و کودک و پیر و جوان مرا می‌شناسند من با درد و غم آنان [مردم] شریک بوده‌ام، در تنهایی و سکوت و تولد و مرگ‌شان با آنها به سر برده‌ام. می‌دیده‌ام که در میان صخره‌ها و درختان بیجان، در پهنای بی‌انتهای سکوت و انزوا زندگی می‌کنند و هستی و وجود آنان همچون کوه‌ها و صحاری اطراف مسکن‌شان دستخوش آفتاب سوزان و شکنجه یخ‌بندان زمستان و سایش باد و طوفان است. من خود را در میان این مجموعه خون و شن- صحرا و خشکی- گرد و خاک سوزان، تنها و کوچک احساس می‌کردم. بعدها دریافتم که در این عالم، مردم و آسمان و زمین، جز تصویری از شخص من نیستند. این عالم، تصویری از زندگی ساده هر یک از ما است. این خاورزمین و مجموعه طبیعت و مردم آن، ‌کهکه دنیای ما نیز از همان‌جا روشن می‌شود، به من احساس فرم‌فرم و رنگ را آموخت. نقاشی من جز این، استاد دیگری نداشته استنداشته‌است.»<ref>[https://rahyafteha.ir/47271/سرگذشت-پزشک-ایتالیایی-که-در-مشهد-مسلما/ رهیافتگان]</ref><ref>[http://www.arsanjan.org/item/57-%D9%86%D9%82%D8%A7%D8%B4نقاش-%D8%A8%D8%A7%D8%BAباغ-%DB%8C%D8%A7%D8%B3یاس نقاش باغ یاس ، نویسنده محمد جواد رضایی]</ref>
* « روزهای کار من در مشهد به آخر رسید. مرا مامورمأمور مرکزی کرده بودند که فاصله اش با مشهد از صد کیلومتر کم ترکم‌تر بود؛ گناباد. وقتی خبر دادند خانه حاضر است صندوق هایصندوق‌های کتاب و چمدان هاچمدان‌ها را بار کامیون کردیم و راه افتادیم. جاده به طرف غرب می رفتمی‌رفت و آسمان افروختۀافروختهٔ غروب، مردمی را که رو به ما می آمدندمی‌آمدند سایه وار نشان می دادمی‌داد. ماشین زود به زود توقف می کردمی‌کرد. تا کسی می خواستمی‌خواست سوار شود چانه زدن شروع می شدمی‌شد. از فرسخ حرف می زدند،می‌زدند، یک معیار ایرانی که حدود شش کیلومتر می شودمی‌شود. اسم روستاها در میان صحبت هاصحبت‌ها و چانه زدن هازدن‌ها به گوش میمی‌خورد. پنج قرون واسه دو فرسخ زیاده، نمی تونم. تردید رخنه می‌کرد، مردم را پشت سر می‌گذاشتیم و راه می‌افتادیم. بعد راننده پشیمان می‌شد: چار قرون بده، بیا خوردبالا.»
:** <small> بخشی از کتاب " «آبسار شیطان" زندگی» نامهزندگی‌نامه وینچنزو بیانکینی </small>
[[File:Paolo Monti - Servizio fotografico - BEIC 6342548.jpg|thumb|Paolo Monti - Servizio fotografico - BEIC 6342548]]
 
== در بارهدربارهٔ او ==
* « روزهای کار من در مشهد به آخر رسید. مرا مامور مرکزی کرده بودند که فاصله اش با مشهد از صد کیلومتر کم تر بود؛ گناباد. وقتی خبر دادند خانه حاضر است صندوق های کتاب و چمدان ها را بار کامیون کردیم و راه افتادیم. جاده به طرف غرب می رفت و آسمان افروختۀ غروب، مردمی را که رو به ما می آمدند سایه وار نشان می داد. ماشین زود به زود توقف می کرد. تا کسی می خواست سوار شود چانه زدن شروع می شد. از فرسخ حرف می زدند، یک معیار ایرانی که حدود شش کیلومتر می شود. اسم روستاها در میان صحبت ها و چانه زدن ها به گوش می خورد.
* « دربارهدربارهٔ هنرمندی که به سوزندگی آفتاب ما پناه آورده استآورده‌است باید اذعان کرد آنچه تاکنون او کرده استکرده‌است و آنچه از ایران را در کارهای خود به اروپاییان شناسانده استشناسانده‌است دو چندان بیشتر است از تمامی فعالیت‌هایی که تمام وابستگی‌های محترم فرهنگی و هنری ما در سراسر فرنگ کرده اندکرده‌اند
پنج قرون واسه دو فرسخ زیاده، نمی تونم.
** <small> جلال آل احمد ،احمد، ارزیابی شتابزده</small><ref>[http://www.arsanjan.org/item/57-%D9%86%D9%82%D8%A7%D8%B4نقاش-%D8%A8%D8%A7%D8%BAباغ-%DB%8C%D8%A7%D8%B3یاس نقاش باغ یاس ، نویسنده محمد جواد رضایی]</ref>
تردید رخنه می کرد، مردم را پشت سر می گذاشتیم و راه می افتادیم. بعد راننده پشیمان می شد:
* « دکتر بیانکینی در ۱۰ آبان ۱۳۲۹ به دین مبین [[اسلام]] مشرف شده‌است.»
چار قرون بده، بیا بالا.»
** <small> روزنامه طوس، شماره1741،شماره۱۷۴۱، ص 1. </small>
:* <small> بخشی از کتاب " آبسار شیطان" زندگی نامه وینچنزو بیانکینی </small>
* «بیانکینی ساده می‌پوشید، ساده حرف می‌زد، فارسی فکر می‌کرد، به تنهایی و آرامش اعتقاد داشت و در پی نام و نشان نبود. بیانکینی آن‌چنان ایرانی شده بود که فارسی را روان حرف می‌زد. دکتر بیانکینی در نقاشی و شعر نیز مهارت داشت. این پزشک تازه‌تازه مسلمان در هر سفر علاوه بر کیف پزشکی، یک دوربین عکاسی و کاغذ و قلم و رنگ نیز همراه داشت تا چهرۀچهرهٔ روستاییان، فیگور لباس‌های محلی، زنان چادربه‌سر و بچه‌به‌بغل و… را بر سفیدیِ بوم ثبت کند.»
== در باره او ==
:** <small> کنسولگری‌ها، مستخدمان و مستشاران خارجی در مشهد (از دورۀدورهٔ قاجار تا انقلاب اسلامی)، علی نجف‌زاده، مشهد: انصار و سازمان اسناد و کتابخانۀکتابخانهٔ ملی، ۱۳۹۴، ص۶۳۶. </small>
* « درباره هنرمندی که به سوزندگی آفتاب ما پناه آورده است باید اذعان کرد آنچه تاکنون او کرده است و آنچه از ایران را در کارهای خود به اروپاییان شناسانده است دو چندان بیشتر است از تمامی فعالیت‌هایی که تمام وابستگی‌های محترم فرهنگی و هنری ما در سراسر فرنگ کرده اند.»
* « او ده سال از فقیرترین دورانِ فرهنگ بهداشت در ایران (از ۱۳۳۱ تا ۱۳۴۱) را در دهات دورافتاده شهرستان‌ها بی‌وسیله نقلیه‌ای می‌گشت و به معالجه تراخم، اسهال و مریضی‌های دردآور مردم فقیر می‌پرداخت. می‌رفت در دورترین دهات بی‌آب‌وبرق و مریض‌ها را شفا می‌داد. از آنها هم طرح می‌زد. به ایران که آمده بود، به سرزمین‌های خاور دور هم می‌رفت. یک ماه سر از هند درمی‌آورد، ماهی دیگر در آفریقا بود، گه‌‌گاهگه‌گاه به الجزایر می‌رفت. ثمره یک سفر به افریقاآفریقا را در ابتدای دهه چهل در ایران نمایش داد.»
** <small> جلال آل احمد ، ارزیابی شتابزده</small><ref>[http://www.arsanjan.org/item/57-%D9%86%D9%82%D8%A7%D8%B4-%D8%A8%D8%A7%D8%BA-%DB%8C%D8%A7%D8%B3 نقاش باغ یاس ، نویسنده محمد جواد رضایی]</ref>
:* <small> نقاش باغ یاس، محمد جواد رضایی</small><ref>[http://www.arsanjan.org/item/57-%D9%86%D9%82%D8%A7%D8%B4نقاش-%D8%A8%D8%A7%D8%BAباغ-%DB%8C%D8%A7%D8%B3یاس انجمن دانش آموختگان ارسنجان]</ref>
 
* « دکتر بیانکینی در ۱۰ آبان ۱۳۲۹ به دین مبین اسلام مشرف شده‌است.»
** <small> روزنامه طوس، شماره1741، ص 1. </small>
* « بیانکینی ساده می‌پوشید، ساده حرف می‌زد، فارسی فکر می‌کرد، به تنهایی و آرامش اعتقاد داشت و در پی نام و نشان نبود. بیانکینی آن‌چنان ایرانی شده بود که فارسی را روان حرف می‌زد.
دکتر بیانکینی در نقاشی و شعر نیز مهارت داشت. این پزشک تازه‌ مسلمان در هر سفر علاوه بر کیف پزشکی، یک دوربین عکاسی و کاغذ و قلم و رنگ نیز همراه داشت تا چهرۀ روستاییان، فیگور لباس‌های محلی، زنان چادربه‌سر و بچه‌به‌بغل و… را بر سفیدیِ بوم ثبت کند.»
:* <small> کنسولگری‌ها، مستخدمان و مستشاران خارجی در مشهد (از دورۀ قاجار تا انقلاب اسلامی)، علی نجف‌زاده، مشهد: انصار و سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی، ۱۳۹۴، ص۶۳۶. </small>
* « او ده سال از فقیرترین دورانِ فرهنگ بهداشت در ایران (از ۱۳۳۱ تا ۱۳۴۱) را در دهات دورافتاده شهرستان‌ها بی‌وسیله نقلیه‌ای می‌گشت و به معالجه تراخم، اسهال و مریضی‌های دردآور مردم فقیر می‌پرداخت. می‌رفت در دورترین دهات بی‌آب‌وبرق و مریض‌ها را شفا می‌داد. از آنها هم طرح می‌زد. به ایران که آمده بود، به سرزمین‌های خاور دور هم می‌رفت. یک ماه سر از هند درمی‌آورد، ماهی دیگر در آفریقا بود، گه‌‌گاه به الجزایر می‌رفت. ثمره یک سفر به افریقا را در ابتدای دهه چهل در ایران نمایش داد.»
:* <small> نقاش باغ یاس، محمد جواد رضایی</small><ref>[http://www.arsanjan.org/item/57-%D9%86%D9%82%D8%A7%D8%B4-%D8%A8%D8%A7%D8%BA-%DB%8C%D8%A7%D8%B3 انجمن دانش آموختگان ارسنجان]</ref>
== منابع ==