مختارنامه (مجموعه تلویزیونی): تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
افزودن اطلاعات برچسبها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
ابرابزار |
||
خط ۲:
== دیالوگها ==
=== قسمت اول
::'''• مختار''': الحمدلله
::
▲::'''• مختار''': الحمدلله . ساقه ساقه گندمزارت به دخترکان دم بخت می ماند ابوسلیم . ببین چه می لولند و می رقصند و دلبری می کنند؟ دستت درست. الحق که با این دسترنج طلا را حقیرکردهای
::
::'''• ذربی''': خدایا به شکرانه نعمتت و به حرمت دانه ای که پاشیدیم، مشتی برای
::
▲::'''• ذربی''': خدایا به شکرانه نعمتت و به حرمت دانه ای که پاشیدیم، مشتی برای پرنده ، مشتی برای چرنده، مشتی برای خزنده ، مشتی برای خوشه چین و رونده ،به نیت اقبال و طبع بلند، زهر جان حسود و بخیل و ... و دغل، به کوری چشم شور تا نفخه صور ، به چشمداشت زراعتی بی خار و غش ، به وعده نانی پاک و بی غل و غش، به حق نان و نمک ، به حق خمس و زکاتی که حق الناس است جهت اطعام مستحق و مستمند ، بیفزا به برکت این خوشه های زرد
::
::'''• مختار''': من غربت و تنهایی پدرش علی را
::
▲::'''• مختار''': من غربت و تنهایی پدرش علی را دیده ام. وقتی کوفیان با شمشیرهای آخته به خیمه اش ریختند و قصد جانش را کردند. تو به قدر من عراق عرب را نمی شناسی کیان. معاویه و عمروعاص بر اشتر جهل کوفیان سوارند.آن ها بازی را در صفین بردند.عراق ، روزی فتح شد که قرآن های مکر عمروعاص برنیزه رفتند
::
::'''• سعید ابن مسعود'''
::
▲::'''• سعید ابن مسعود''' : تلاش برای معاش نوعی مجاهدت هست اما نه در زمانی که عده ای تیشه برداشته و می خواهند ریشه دینت را قطع کنند. می دانی چرا امام به کوشک سفید آمده مختار؟
::
=== قسمت دوم
::'''•کیان''': بی غیرت! خجالت
::
▲::'''•کیان''': بی غیرت! خجالت نمی کشی با این لاطائلات وحشت به جان مردم می اندازی. بی خانمانی مردم شهر و دیارت را به چند سکه فروختهای خائن؟
::
::'''• مختار''': من گمان
::
▲::'''• مختار''': من گمان می کردم معاویه برای این که دل و دین جنگجویان عراق را بخرد بر پشت اشتران کوزه های پر از طلا بار کند اما این کژدم های ارباز ازهمان جنس لطایف الحیل ورق پاره هایی هستند که در صفین به نام قرآن بر نیزه شدند
::
::'''• مختار''': عجیب است که
::
▲::'''• مختار''': عجیب است که خفاش ها روز روشن به میدان آمده اند. تا جایی که من می دانم خفاش از نور گریزان است و در تاریکی شب طعمه اش را صید می کند
::
::'''• بهرام رنگرز''':
::
▲::'''• بهرام رنگرز''': های ملخ خور! تو دلت به حال مدائن و مدائنی نسوخته. همه می دانند اعراب حزرمی مزدوران معاویه اند. شما می ترسید که معاویه جیره و مواجبتان را قطع کند
::
::'''• بهرام رنگرز''': در عدالت پسر علی همین بس که ایرانی و عرب را به یک چشم
::
▲::'''• بهرام رنگرز''': در عدالت پسر علی همین بس که ایرانی و عرب را به یک چشم می بیند. ما سر و جان می دهیم برای این مرامشان
::
::
::
=== قسمت چهلم "پرواز" ===▼
::'''• مختار''': امروز
::
::
::
::
== گفتاوردها ==
::'''کیان''': مرد جنگ را با مترسک یکی کردن بی انصافی است
----
::'''مختار''': سر و جان ارزانی دل تنگ یار
== منابع ==
* http://www.mokhtarnameh.com
{{ویکیپدیا}}
|