مختارنامه (مجموعه تلویزیونی): تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
M 7997 (بحث | مشارکت‌ها)
افزودن اطلاعات
برچسب‌ها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
ابرابزار
خط ۲:
 
== دیالوگ‌ها ==
=== قسمت اول "«کوشک سفید"» ===
::'''• مختار''': الحمدلله . ساقه ساقه گندمزارت به دخترکان دم بخت می ماندمی‌ماند ابوسلیم . ببین چه می لولندمی‌لولند و می رقصندمی‌رقصند و دلبری می کنند؟می‌کنند؟ دستت درست. الحق که با این دسترنج طلا را حقیرکرده‌ای
 
::
::'''• مختار''': الحمدلله . ساقه ساقه گندمزارت به دخترکان دم بخت می ماند ابوسلیم . ببین چه می لولند و می رقصند و دلبری می کنند؟ دستت درست. الحق که با این دسترنج طلا را حقیرکرده‌ای
::
::'''• ذربی''': خدایا به شکرانه نعمتت و به حرمت دانه ای که پاشیدیم، مشتی برای پرنده ،پرنده، مشتی برای چرنده، مشتی برای خزنده ،خزنده، مشتی برای خوشه چین و روندهرونده، ،بهبه نیت اقبال و طبع بلند، زهر جان حسود و بخیل و ... و دغل، به کوری چشم شور تا نفخه صور ،صور، به چشمداشت زراعتی بی خار و غش ،غش، به وعده نانی پاک و بی غل و غش، به حق نان و نمک ،نمک، به حق خمس و زکاتی که حق الناس است جهت اطعام مستحق و مستمند ،مستمند، بیفزا به برکت این خوشه هایخوشه‌های زرد
::‌
::
::'''• ذربی''': خدایا به شکرانه نعمتت و به حرمت دانه ای که پاشیدیم، مشتی برای پرنده ، مشتی برای چرنده، مشتی برای خزنده ، مشتی برای خوشه چین و رونده ،به نیت اقبال و طبع بلند، زهر جان حسود و بخیل و ... و دغل، به کوری چشم شور تا نفخه صور ، به چشمداشت زراعتی بی خار و غش ، به وعده نانی پاک و بی غل و غش، به حق نان و نمک ، به حق خمس و زکاتی که حق الناس است جهت اطعام مستحق و مستمند ، بیفزا به برکت این خوشه های زرد
::
::'''• مختار''': من غربت و تنهایی پدرش علی را دیده امدیده‌ام. وقتی کوفیان با شمشیرهای آخته به خیمه اش ریختند و قصد جانش را کردند. تو به قدر من عراق عرب را نمی شناسینمی‌شناسی کیان. معاویه و عمروعاص بر اشتر جهل کوفیان سوارند.آن هاآن‌ها بازی را در صفین بردند.عراق ،عراق، روزی فتح شد که قرآن هایقرآن‌های مکر عمروعاص برنیزه رفتند
::‌
::
::'''• مختار''': من غربت و تنهایی پدرش علی را دیده ام. وقتی کوفیان با شمشیرهای آخته به خیمه اش ریختند و قصد جانش را کردند. تو به قدر من عراق عرب را نمی شناسی کیان. معاویه و عمروعاص بر اشتر جهل کوفیان سوارند.آن ها بازی را در صفین بردند.عراق ، روزی فتح شد که قرآن های مکر عمروعاص برنیزه رفتند
::
::'''• سعید ابن مسعود''' : تلاش برای معاش نوعی مجاهدت هست اما نه در زمانی که عده ای تیشه برداشته و می خواهندمی‌خواهند ریشه دینت را قطع کنند. می دانی چرا امام به کوشک سفید آمده مختار؟
::‌
::
::'''• سعید ابن مسعود''' : تلاش برای معاش نوعی مجاهدت هست اما نه در زمانی که عده ای تیشه برداشته و می خواهند ریشه دینت را قطع کنند. می دانی چرا امام به کوشک سفید آمده مختار؟
::
::‌
 
=== قسمت دوم "«خروس جنگی"» ===
::'''•کیان''': بی غیرت! خجالت نمی کشینمی‌کشی با این لاطائلات وحشت به جان مردم می اندازیمی‌اندازی. بی خانمانی مردم شهر و دیارت را به چند سکه فروخته‌ای خائن؟
 
::
::'''•کیان''': بی غیرت! خجالت نمی کشی با این لاطائلات وحشت به جان مردم می اندازی. بی خانمانی مردم شهر و دیارت را به چند سکه فروخته‌ای خائن؟
::
::'''• مختار''': من گمان می کردممی‌کردم معاویه برای این که دل و دین جنگجویان عراق را بخرد بر پشت اشتران کوزه هایکوزه‌های پر از طلا بار کند اما این کژدم هایکژدم‌های ارباز ازهمان جنس لطایف الحیل ورق پاره هاییپاره‌هایی هستند که در صفین به نام قرآن بر نیزه شدند
::‌
::
::'''• مختار''': من گمان می کردم معاویه برای این که دل و دین جنگجویان عراق را بخرد بر پشت اشتران کوزه های پر از طلا بار کند اما این کژدم های ارباز ازهمان جنس لطایف الحیل ورق پاره هایی هستند که در صفین به نام قرآن بر نیزه شدند
::
::'''• مختار''': عجیب است که خفاش هاخفاش‌ها روز روشن به میدان آمده اندآمده‌اند. تا جایی که من می دانممی‌دانم خفاش از نور گریزان است و در تاریکی شب طعمه اش را صید می کندمی‌کند
::‌
::
::'''• مختار''': عجیب است که خفاش ها روز روشن به میدان آمده اند. تا جایی که من می دانم خفاش از نور گریزان است و در تاریکی شب طعمه اش را صید می کند
::
::'''• بهرام رنگرز''': های ملخ خور! تو دلت به حال مدائن و مدائنی نسوخته. همه می دانندمی‌دانند اعراب حزرمی مزدوران معاویه اند. شما می ترسیدمی‌ترسید که معاویه جیره و مواجبتان را قطع کند
::‌
::
::'''• بهرام رنگرز''': های ملخ خور! تو دلت به حال مدائن و مدائنی نسوخته. همه می دانند اعراب حزرمی مزدوران معاویه اند. شما می ترسید که معاویه جیره و مواجبتان را قطع کند
::
::'''• بهرام رنگرز''': در عدالت پسر علی همین بس که ایرانی و عرب را به یک چشم می بیندمی‌بیند. ما سر و جان می دهیممی‌دهیم برای این مرامشان
::‌
::
::'''• بهرام رنگرز''': در عدالت پسر علی همین بس که ایرانی و عرب را به یک چشم می بیند. ما سر و جان می دهیم برای این مرامشان
::
::
::‌
::
=== قسمت چهلم "پرواز" ===
 
=== قسمت چهلم "«پرواز"» ===
::'''• مختار''': امروز میخواهممی‌خواهم به مصاف تزویر بروم که بدترین آفت دین است. تزویر با لباس دیانت و تقوا به میدان می‌آید. تزویر سکه‌ای دو روست که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است. عوام خدایش را میبینندمی‌بینند و اهل معرفت ابلیسش.ابلیسش؛ و چه خون دلها خورد علی از دست این جماعت سر به سجود آیه خوان و به ظاهر متدیّن. '''«یَا أَيُّهَاأَیُّهَا الَّذِينَالَّذِینَ آمَنُوا، آمِنُوا!»'''
::
::
::
::
 
== گفتاوردها ==
::'''کیان''': مرد جنگ را با مترسک یکی کردن بی انصافی است
----
::'''مختار''': سر و جان ارزانی دل تنگ یار
 
== منابع ==
* http://www.mokhtarnameh.com
{{ویکی‌پدیا}}