شیمی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
←‏درباره: ابرابزار
خط ۴۷:
 
==== [[مولوی]]، [[دیوان شمس]] ====
* «زهی این کیمیای [[حق]] که هست از مهر جان او//که عین ذوق و راحت شد همه [[رنج]] و تعب ما را»
* «چاه را چون [[قصر]] [[قیصر]] کرده‌ای//کیمیایی کیمیایی کیمیا»
* «تو را عالمی غیر هجده هزار//زهی کیمیا و زهی کبریا»
* «جان بنه بر کف طلب که طلب هست کیمیا//تا تن از جان جدا شدن مشو از جان جان جدا»
خط ۵۴:
* «ز کیمیاطلبی ما چو مس گدازانیم//تو را که بستر و همخوابه کیمیاست بخسب»
* «اوست یکی کیمیا کز تبش فعل او//زرگر عشق ورا بر رخ من زرگریست»
* «ای خنک آن جان و دل کو رهد از [[آب]] و گل//گر چه در این آب و گل دستگه کیمیاست»
* «که کیمیاست پناه وی و تعلق او//مصرف همه ذرات اسفل و اعلاست»
* «ای وای آن ماهی که او پیوسته بر خشکی فتد//ای وای آن مسی که او بر کیمیا عاشق نشد»
* «کف تست کیمیایی لب [[دریا|بحر]] کبریایی//چه عجب که نیم حبه ز کفت رکاز گردد»
* «به چه روز وصل دلبر همه خاک می‌شود زر//اگر آن جمال و منظر فر کیمیا ندارد»
* «کیمیای کیمیاسازست عشق//خاک را گنج معانی می‌کند»
خط ۶۴:
* «ز کیمیا عجب آید که زر کند مس را//مسی نگر که به هر لحظه کیمیا سازد»
* «خموش باش که کس باورت نخواهد کرد//که مس بد نخورد آنچ کیمیا گوید»
* «سلام و خدمت کردم بگفتیم چونی//چنان بود مس [[مسکین]] که کیمیا خواهد»
* «چه مردار مسی که مرد او ز مسی//که پنداشت کو کیمیایی ندارد»
* «کیمیای سعادت همه‌اند//در همه فعل خود بدید کنند{{سخ}}کیمیایی کنند همه [[افلاک]]//لیک در مدتی مدید کنند»
* «مشتاب مرو که کیمیایی//تا مس بچرد ز کیمیا سیر»
* «ای که تو از اصل کان زر و گوهر بوده‌ای//پس تو را از کیمیاهای جهان ننگست و عار{{سخ}}جسم خاک از [[شمس تبریزی]] چو کلی کیمیاست//تابش آن کیمیا را بر مس ایشان گمار»
* «کیمیایی که کند [[سنگ]] عقیق//آزمون کن بر او سنگ بیار»
* «ای جان جان جان‌ها جانی و چیز دیگر//وی کیمیای کان‌ها کانی و چیز دیگر»
* «ای [[قطب]] این هفت [[آسیا]] هم کان زر هم کیمیا//ای [[عیسی]] دوران بیا بر ما بخوان [[افسون]] خوش»
* «ای کیمیا ای کیمیا در من نگر زیرا که من//صد دیر را [[مسجد]] کنم صد [[دار |دار]] را [[منبر]] کنم»
* «منم از کیمیای جان چه جای دل چه جای جان//نه چون تو آسیای نان که گرد [[نان]] همی‌گردم»
* «خاک پای تو را به دست آرم//تا از او کیمیا بیاموزم»
* «[[کور]] نه‌ام لیک مرا کیمیاست//این درم قلب از آن می‌خرم»
* «وان سه برگ و آن سمن وان یاسمین گویند نی//در خموشی کیمیا بین کیمیا را تازه کن»
* «در می باقی نشان پیوسته جان مردنی//کز جوار کیمیا آن مس زر کانی است آن»
* «ای هفت دریا گوهر عطا کن//وین مس‌ها را پرکیمیا کن»
* «طاعت و [[ایمان]] کند آن کیمیا//غفلت و انکار و جنایات من»
* «گوهر طاعت شد از آن کیمیا//زلت و انکار و جنایات من»
* «ای سنگ دلان جواب گویید//کان کان عقیق و کیمیا کو»
خط ۸۷:
* «زر شد همه کوه از تجلی//یعنی همه کیمیاست دیده»
* «دل چه شود چو دست دل گیرد دست دلبری//مس چه شود چو بشنود بانگ و صلای کیمیا»
* «از پی آن جان جان جان‌ها چنان گوهر شده//مس جان با جان جان چون کیمیا آمیخته»
* «پر کن زان می نهان تا بخوریم بی‌دهان//تا که بداند این جهان باز که کیمیا تویی»
* «رو تو به کیمیای جان مس وجود خرج کن//تا نشوی از او چو زر در غم نیم پولکی»
* «بیاموز از پیمبر کیمیایی//که هر چت حق دهد می‌ده رضایی»
* «درونت گر نبودی کیمیاگر//به هر دم خون و بلغم جان نگشتی»
* «بسوز ای تن که جان را چون سپندی//به دفع چشم بد چون کیمیایی»
* «هر آن سنگی که در چرخش کشیدی//بیابد کان بیابد کیمیایی»
* «گفتم که مکن نهان از این مس//ای کفو تو زر و کیمیا نی»
* «ما چون مس و آهنیم ثابت//در حیرت چون تو کیمیایی»
* «ای قلب و درست را روایی//پیش تو که زفت کیمیایی»
* «انبیا عامی بدندی گر نه از انعام خاص//بر مس هستی ایشان کیمیا می‌ریختی»
* «مس هستیت چو موسی نه ز کیمیاش زر شد//چه غم است اگر چو قارون به جوال زر نداری»
* «بخرام شمس تبریز که تو کیمیای حقی//همه مس ما شود زر چو به کان ما درآیی»
* «نه که روی و پشت عالم همه رو به قبله دارد//که ز کیمیاست مس را برهیدن از مسینی»
* «نفسی سرشک ریزی نفسی تو خاک بیزی//نه قراضه جویی آخر همه کان و کیمیایی»
* «چو رها کنی بهانه بدهی نشان خانه//به سر و دو دیده آیم که تو کان کیمیایی»
* «یا رب ظلمت نفسی بردر حجاب حسی//
گر مس نمود مسی آخر تو کیمیایی»
* «گفتم که خوش عذارا تو هست کن فنا را//زر ساز مس ما را تو جان کیمیایی{{سخ}}تسلیم مس بباید تا کیمیا بیابدتو گندمی ولیکن بیرون آسیایی»
* «سیمرغ و کیمیا و مقام قلندری//وصف قلندرست و قلندر از او بری»
* «چه کیمیای زری تو چه رونق قمری تو//چو دل ز سینه بری تو هزار سینه بیاری»
 
==== [[عطار نیشابوری]]، دیوان اشعار ====
 
==== دیگران ====