شیمی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
←‏درباره: ابرابزار
خط ۵:
== درباره ==
=== اشعار ===
==== [[فردوسی]].، [[شاهنامه]] ====
* «نبیره چو شد رای زن بانیا//ازان جایگه بردمد کیمیا»
* «فرستادم اینک به نزد نیا//بسازم کنون سلم را کیمیا»
خط ۳۰:
* «تو رانیست از روم جز کیمیا//دلت خیره بینم بکین نیا»
 
*==== ''[[حافظ]].، [[دیوان حافظ'']] ====
 
* ''[[حافظ]]. دیوان حافظ''
* «آنان که [[خاک]] را به نظر کیمیا کنند//آیا بود که گوشه [[چشم|چشمی]] به ما کنند»
* «چو زر عزیز وجود است نظم من آری//قبول دولتیان کیمیای این [[مس]] شد»
سطر ۴۷ ⟵ ۴۶:
* «هنگام [[تنگدستی]] در عیش کوش و مستی//کاین کیمیای هستی [[قارون]] کند گدا را»
 
==== [[مولوی]]، [[دیوان شمس]] ====
* «زهی این کیمیای حق که هست از مهر جان او//که عین ذوق و راحت شد همه رنج و تعب ما را»
* «چاه را چون قصر قیصر کرده‌ای//کیمیایی کیمیایی کیمیا»
* «تو را عالمی غیر هجده هزار//زهی کیمیا و زهی کبریا»
* «جان بنه بر کف طلب که طلب هست کیمیا//تا تن از جان جدا شدن مشو از جان جان جدا»
* «ور شوی از سوز چو خاکستری//باشد خاکستر تو کیمیا{{سخ}}بنگر در غیب چه سان کیمیاست//کو ز کف خاک بسازد تو را»
* «ز کیمیاطلبی ما چو مس گدازانیم//تو را که بستر و همخوابه کیمیاست بخسب»
* «اوست یکی کیمیا کز تبش فعل او//زرگر عشق ورا بر رخ من زرگریست»
* «ای خنک آن جان و دل کو رهد از آب و گل//گر چه در این آب و گل دستگه کیمیاست»
* «که کیمیاست پناه وی و تعلق او//مصرف همه ذرات اسفل و اعلاست»
* «ای وای آن ماهی که او پیوسته بر خشکی فتد//ای وای آن مسی که او بر کیمیا عاشق نشد»
* «کف تست کیمیایی لب بحر کبریایی//چه عجب که نیم حبه ز کفت رکاز گردد»
* «به چه روز وصل دلبر همه خاک می‌شود زر//اگر آن جمال و منظر فر کیمیا ندارد»
* «کیمیای کیمیاسازست عشق//خاک را گنج معانی می‌کند»
* «هر حس معنوی را در غیب درکشید//هر مس اسعدی را هم کیمیا ببرد»
* «سلام و خدمت کردم مرا بگفت که چونی//مهم مس چه برآید چو کیمیا نگذارد»
* «ز کیمیا عجب آید که زر کند مس را//مسی نگر که به هر لحظه کیمیا سازد»
* «خموش باش که کس باورت نخواهد کرد//که مس بد نخورد آنچ کیمیا گوید»
* «سلام و خدمت کردم بگفتیم چونی//چنان بود مس مسکین که کیمیا خواهد»
* «چه مردار مسی که مرد او ز مسی//که پنداشت کو کیمیایی ندارد»
* «کیمیای سعادت همه‌اند//در همه فعل خود بدید کنند{{سخ}}کیمیایی کنند همه افلاک//لیک در مدتی مدید کنند»
* «مشتاب مرو که کیمیایی//تا مس بچرد ز کیمیا سیر»
* «ای که تو از اصل کان زر و گوهر بوده‌ای//پس تو را از کیمیاهای جهان ننگست و عار{{سخ}}جسم خاک از شمس تبریزی چو کلی کیمیاست//تابش آن کیمیا را بر مس ایشان گمار»
* «کیمیایی که کند سنگ عقیق//آزمون کن بر او سنگ بیار»
* «ای جان جان جان‌ها جانی و چیز دیگر//وی کیمیای کان‌ها کانی و چیز دیگر»
* «ای قطب این هفت آسیا هم کان زر هم کیمیا//ای عیسی دوران بیا بر ما بخوان افسون خوش»
* «ای کیمیا ای کیمیا در من نگر زیرا که من//صد دیر را مسجد کنم صد دار را منبر کنم»
* «منم از کیمیای جان چه جای دل چه جای جان//نه چون تو آسیای نان که گرد نان همی‌گردم»
* «خاک پای تو را به دست آرم//تا از او کیمیا بیاموزم»
* «کور نه‌ام لیک مرا کیمیاست//این درم قلب از آن می‌خرم»
* «وان سه برگ و آن سمن وان یاسمین گویند نی//در خموشی کیمیا بین کیمیا را تازه کن»
* «در می باقی نشان پیوسته جان مردنی//کز جوار کیمیا آن مس زر کانی است آن»
* «ای هفت دریا گوهر عطا کن//وین مس‌ها را پرکیمیا کن»
* «طاعت و ایمان کند آن کیمیا//غفلت و انکار و جنایات من»
* «گوهر طاعت شد از آن کیمیا//زلت و انکار و جنایات من»
* «ای سنگ دلان جواب گویید//کان کان عقیق و کیمیا کو»
* «کیمیا و زر نمی‌جویم مس قابل کجاست//گرم رو را خود کی یابد نیم گرمی سرد کو»
* «آن کیمیای بی‌حد و بی‌عد و بی‌قیاس//بر هر مسی که برزد زر شد به ارجعوا»
* «من خاک پای آن کسم کو دست در مردان زند//جانم غلام آن مسی در کیمیا آویخته»
* «زر شد همه کوه از تجلی//یعنی همه کیمیاست دیده»
* «دل چه شود چو دست دل گیرد دست دلبری//مس چه شود چو بشنود بانگ و صلای کیمیا»
 
==== دیگران ====
* «از شیمی و [[جغرافی]] و [[تاریخ]]، نفوریم//از [[فلسفه]] دوریم{{سخ}}وز قال وان قلت، بهر [[مدرسه]] غوغاست//زماست که‌برماست» ''[[ملک‌الشعرای بهار]] (مستزادها. از ماست که بر ماست)''
* «این [[وکالت]] نه به‌به [[آزادی]] و خوش تعلیمی است//نه به دانستن تاریخ و [[حقوق]] و شیمی است» ''[[ملک‌الشعرای بهار]] (ترجیعات. دوز و کلک انتخابات)''
 
=== سخنان ===