کنفوسیوس: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ویرایش به‌وسیلهٔ ابرابزار:
خط ۴:
 
== بدون منبع ==
* «آماده شدن برای دستگیری از پیران، و وفاداری نسبت به‌به [[دوستی|دوستان]] و مهر ورزیدن به‌مردم، [[آرزو]]ی من است.»
* «از مرد [[آزادی|آزاده]] استقامت و پایداری انتظار می رودمی‌رود و نه اطاعت کورکورانه. او همیشه استوار است اما مرد متوسط همیشه جوشان و خروشان است.»
 
* «اگر کسی به شاگردی نزد من آید و من یک جهت مسأله‌ایمسئله‌ای را برای او بیان کنم و او خود سه جهت دیگر آن را با قوهٔ فکر خویش حل نکند من نمی‌توانم به او چیزی یاد بدهم.»
* «از مرد [[آزادی|آزاده]] استقامت و پایداری انتظار می رود و نه اطاعت کورکورانه. او همیشه استوار است اما مرد متوسط همیشه جوشان و خروشان است.»
 
* «اگر کسی به شاگردی نزد من آید و من یک جهت مسأله‌ای را برای او بیان کنم و او خود سه جهت دیگر آن را با قوهٔ فکر خویش حل نکند من نمی‌توانم به او چیزی یاد بدهم.»
 
* «برتری انسان از سه راه است. از پرهیزکاری که با آن از نگرانی می‌رهد، از حکمت است که پریشانی را از او دور می‌کند و از شجاعت است که او را از [[ترس]] می‌رهاند.»
 
* «بزرگترین افتخار این نیست که هرگز سقوط نکنیم، بلکه پس از هر سقوط، دوباره بپاخیزیم.»
 
* «بهترین انسان کسی است که در حق همه نیکی کند.»
 
* «به عوض آن‌که به تاریکی لعنت فرستید، یک شمع روشن کنید.»
* «خوبی و بدی به اندازهاندازهٔ ی کوه هایکوه‌های هیمالیا واضح و آشکارند. اگر آنها را نمی بینیدنمی‌بینید چشمان خود را درمان کنید»
* «پیشینیان که می‌خواستند فضایل عالی را در سرتاسر ملک تابان کنند، ابتدا دولت‌های خودشان را به وجهی نیکو سامان بخشیدند. چون خواستند دولت‌هاشان را به وجهی نیکو سامان دهند، ابتدا خانواده‌هاشان رانظم و ترتیب بخشیدند. چون خواستند خانواده‌هاشان رانظم و ترتیب بخشند، ابتدا نفوس خود را تربیت کردند. چون خواستند نفوس خود را تربیت کنند، ابتدا قلب‌هاشان را مصفا کردند. چون خواستند قلب‌هاشان را مصفا کنند،ابتداکنند، درصددابتدا بردرصدد آمدندبرآمدند اندیشه‌هاشان را قرین صدق و صفا سازند. چون خواستند اندیشه‌هاشان را قرین صدق و صفا سازند، ابتدا دایره معرفت خود را تا حد اعلی گستردند. این قسم گسترش دایره معرفت، در تحقیق از چیزها نهفته‌است. آن‌گاه که چیزها محل تحقیق واقع شدند، معرفت به کمال رسید. آن‌گاه که معرفت ایشان به کمال رسید، اندیشه‌هاشان قرین صدق و صفا شد. آن‌گاه که اندیشه‌هاشان قرین صدق و صفا شد، قلب‌هاشان مصفا گردید. آن‌گاه که قلب‌هاشان مصفا گردید، نفوسشان تربیت یافت. آن‌گاه که نفوسشان تربیت یافت، خانواده‌هاشان نظم و ترتیب حاصل کردند. آن‌گاه که خانواده‌هاشان نظم و ترتیب حاصل کردند، دولت‌هاشان به نیکی اداره گردید. (و سرانجام) آن‌گاه که دولت‌هاشان به نیکی اداره گردید، سرتاسر ملک به آرامش و سعادت رسید.»
 
* «پیشینیان که می‌خواستند فضایل عالی را در سرتاسر ملک تابان کنند، ابتدا دولت‌های خودشان را به وجهی نیکو سامان بخشیدند. چون خواستند دولت‌هاشان را به وجهی نیکو سامان دهند، ابتدا خانواده‌هاشان رانظم و ترتیب بخشیدند. چون خواستند خانواده‌هاشان رانظم و ترتیب بخشند، ابتدا نفوس خود را تربیت کردند. چون خواستند نفوس خود را تربیت کنند، ابتدا قلب‌هاشان را مصفا کردند. چون خواستند قلب‌هاشان را مصفا کنند،ابتدا درصدد بر آمدند اندیشه‌هاشان را قرین صدق و صفا سازند. چون خواستند اندیشه‌هاشان را قرین صدق و صفا سازند، ابتدا دایره معرفت خود را تا حد اعلی گستردند. این قسم گسترش دایره معرفت، در تحقیق از چیزها نهفته‌است. آن‌گاه که چیزها محل تحقیق واقع شدند، معرفت به کمال رسید. آن‌گاه که معرفت ایشان به کمال رسید، اندیشه‌هاشان قرین صدق و صفا شد. آن‌گاه که اندیشه‌هاشان قرین صدق و صفا شد، قلب‌هاشان مصفا گردید. آن‌گاه که قلب‌هاشان مصفا گردید، نفوسشان تربیت یافت. آن‌گاه که نفوسشان تربیت یافت، خانواده‌هاشان نظم و ترتیب حاصل کردند. آن‌گاه که خانواده‌هاشان نظم و ترتیب حاصل کردند، دولت‌هاشان به نیکی اداره گردید.(و سرانجام)آن‌گاه که دولت‌هاشان به نیکی اداره گردید، سرتاسر ملک به آرامش و سعادت رسید.»
 
* «تکامل هریک از افراد بشر در چند مرحله به عمل می‌آید ولی مراحل عمومی که در همه موارد صادق است، سه است. نخست بیدار کردن احساسات لطیف و افکار بلند به وسیله [[شعر|اشعار]] و سرودهای عالی. زیرا این‌ها صورت‌های زیبا و دل‌ربای [[زندگی]] پاک و با صفا را نشان می‌دهند و می‌آموزند. دوم استوار ساختن این صورت‌ها به وسیله اعمال روزانه زندگی. سوم تکمیل این اعمال و اشکال به وسیله [[موسیقی]] زیرا این صنعت روحانی، احساسات و افکار و کردار آدمی را با هم دمساز و هماهنگ می‌سازد و به زندگی رونق و جلوه و زیور کمال می‌دهد.»
 
* «چنان [[زندگی]] کن که وقت مردن [[آرزو]] خواهی کرد! و با هرکس چنان رفتار کن که از او توقع داری!»
 
* «شرافتمند هرچه را می‌خواهد در خود می‌جوید و مرد دون و فرومایه در دیگران جستجو می‌کند.»
* «کسی که مایل است خیر دیگران را تأمین کند خیر خودش را هم تأمین کرده استکرده‌است
 
* «کسی که مایل است خیر دیگران را تأمین کند خیر خودش را هم تأمین کرده است.»
 
* «مرد [[آزادی|آزاده]] به هیچ‌وجه دست افزار کسی نمی‌شود یعنی برای وی شایسته نیست که خود را آلت مقاصد دیگران بسازد، او مقصد خویشتن است.»
 
* «مرد [[آزادی|آزاده]] پیوسته می‌کوشد در گفتار خود آهسته و در کردار خود تند و سریع باشد.»
 
* «مرد بزرگ از سه چیز پرهیز می‌کند. شهوت در جوانی. ستیزه جوئی در ابتدای کهولت و جاه طلبی در پیری.»
 
* «مردی را که مهیای آموختن است تعلیم ندادن، انسانی را به هدر دادن است. مردی را که آماده آموختن نیست تعلیم دادن، سخن به هدر دادن است. خردمند نه انسان را به هدر می‌دهد نه سخن را.»
 
* «مردی که خصلت نیک دارد هرگز تنها نمی‌ماند زیرا همیشه [[دوستی|دوستانی]] برای خود پیدا می‌کند.»
* «من از یاد دادن آنچه یاد گرفته‌امیادگرفته‌ام هرگز خسته نشده‌ام. این یگانه خدمت ناچیزی است که من آن را نسبت به خود می‌توانم داد.»
 
* «من از یاد دادن آنچه یاد گرفته‌ام هرگز خسته نشده‌ام. این یگانه خدمت ناچیزی است که من آن را نسبت به خود می‌توانم داد.»
 
* «میانه‌روی و اندازه نگاه داشتن، کمال [[طبیعت]] آدمی است.»
* «هرکه در بارهدرباره اموری که پس از مدتی اتفاق خواهد افتاد پیش از وقت نیندیشد به زودی دچار سختی‌های بسیار ناگوار خواهد شد.»
 
* «بدون شناخت قدرت واژهواژه‌ها، ها،شناختنشناختن انسانها محال است.»
* «هرکه در باره اموری که پس از مدتی اتفاق خواهد افتاد پیش از وقت نیندیشد به زودی دچار سختی‌های بسیار ناگوار خواهد شد.»
 
* «بدون شناخت قدرت واژه ها،شناختن انسانها محال است.»
 
* «هر روز خود را تازه کن، باز هم دوباره خود را تازه کن، همیشه خود را نو و تازه نگاه بدار.»
* «ثروت و افتخاريافتخاری كهکه از راه نا مشروع به دست امدهآمده مانند ابريابری زودگذر است.»
* «خودرابه چيزهايچیزهای كوچكکوچک گرفتاركردنگرفتارکردن ٬، ازكارهايازکارهای بزرگ بازماندن است. »
* «اغلب مردم گله‌وار گرد هم می‌نشینند، بی‌آنکه درباره‌یدربارهٔ اوضاع عمومی و تکالیف اجتماعی خود کلمه‌ای به زبان آرند، بلکه تنها از گفتن و شنیدن گفتارهای هزل و یاوه خوشحال و شاد می‌شوند و می‌خندند. به راستی این مردم را به راه راست آوردن، بسیار دشوار است. » {{ نیازمند منبع}}
* «در زندگی انسان سه راه دارد:
راه اول از اندیشه می‌گذرد،اینمی‌گذرد، این والاترین راه است.
راه دوم از تقلید می‌گذرد، این آسان‌ترین راه است؛ و راه سوم از تجربه می‌گذرد، این تلخ‌ترین راه است.» {{نیازمند منبع}}
* «عشق مي تواندمی‌تواند در مكانهايمکانهای عجيبعجیب و غريبغریب پنهان شود مي تواندمی‌تواند در پس چهرهاييچهرهایی دوستانه مخفيمخفی شود
و راه سوم از تجربه می‌گذرد، این تلخ‌ترین راه است.» {{ نیازمند منبع }}
عشق درست وقتی که تو انتظارش را نداری می آید عشق می‌تواند در گوشه ای تنگ و تاریک پنهان شود
* «عشق مي تواند در مكانهاي عجيب و غريب پنهان شود مي تواند در پس چهرهايي دوستانه مخفي شود
عشق درستبه وقتيسمت كهکسانی توکه انتظارشدر راجوستجویش نداريهستند ميمی ايدآید عشق مي تواندمی‌تواند در گوشه اي تنگتلالو ورنگین تاريكکمان پنهانمخفی شود
عشق حتی می‌تواند در ساختار مولکولی هر چیز نیز رسوخ کند و عشق پاسخی به همه پرسشهاست.» {{نیازمند منبع}}
عشق به سمت كساني كه در جوستجويش هستند مي ايد عشق مي تواند در تلالو رنگين كمان مخفي شود
عشق* حتي«از مياشتباهات تواندخود درشرمنده ساختار مولكولي هر چيز نيز رسوخ كندنشوید و عشقآن پاسخيرا بهجرم همه پرسشهاستندانید. » {{ نیازمند منبع }}
* «با اززنی اشتباهاتازدواج خودکنید شرمندهکه نشويداگر ومرد آنمی‌بود رابهترین جرمدوست ندانيدشما می‌شد. » {{ نیازمند منبع }}
* «بابرگ زنیدر ازدواجهنگام کنیدزوال کهمی اگرافتدمیوه مرددر هنگام کمال می بودافتدبنگر بهترینکه دوستچگونه شمامی‌افتی میچون شد.برگی زرد یا سیبی سرخ.» {{نیازمند منبع }}
* «برگشما درصاحب هنگامدو زوالزندگی میهستید، افتدمیوهدومی درزمانی هنگامآغاز کمال می افتدبنگرمی‌شود که چگونهدرمی‌یابید میفقط افتییک چونزندگی برگی زرد و یا سیبی سرخدارید. » {{ نیازمند منبع }}
*«شما صاحب دو زندگی هستید، دومی زمانی آغاز می‌شود که درمی‌یابید فقط یک زندگی دارید. » {{نیازمند منبع }}
 
== در بارهدرباره کنفوسیوس ==
* «همه حادثات جهان و ترقی‌ها و تنزل‌ها و خوشبختی و بدبختی‌های جامعه بشر و افراد آن در آغاز، سبب‌های کوچک و ساده داشته و به تدریج از صورت ساده به صورت امور پیچیده در آمدهدرآمده است. اگر کسی ریشه یا هسته نخستین هرچیز و هر حادثه را در آغاز تکوین آن بشناسد می‌تواند جریان و تأثرات آن حادثه را تا درجه‌ای تغییر بدهد. این اعتقاد، یکی از ارکان فلسفه کنفوسیوس است.»
 
== پیوند به‌بیرون ==
 
{{ویکی‌پدیا}}
{{ناتمام}}