آرتور شوپنهاور: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز ویرایش به‌وسیلهٔ ابرابزار:
خط ۳۰:
** ''Den Intellekt überhaupt und in jeder Beziehung betreffende Gedanken''
* «همه [[آرزو]]ها از نیاز سرچشمه می‌گیرد، یعنی از کمبودها و از رنج‌ها.»
** ''Welt und Mensch II،II, S. 230ff''
* «همه‌چیز! آری، همه‌چیز را یک انسان می‌تواند فراموش کند، اما خود را، وجود خویشتن خود را، هرگز.»
** '' Aphorismen zur Lebensweisheit''
* «یک انسان معمولی، کالای تولیدی کارخانه [[طبیعت]] است.»
** ''Welt als Wille،Wille, I، ۲۲۰''
* «وقایع خوش زندگی مثل درختان سبز و خرمی است که وقتیکه از دور نظاره شان می‌کنیم خیلی زیبا به نظر می‌رسند ولی به مجرد آنکه نزدیکشان شده و در داخلشان می‌رویم زیبائیشان هم از بین می‌رود، شما در این موقع نمی‌توانید بفهمید زیبائیش به کجا رفته، آنچه می‌بینید چند درخت خواهد بود و بس.»
** "در باب حکمت زندگی، آرتور شوپنهاور، محمد مبشری"
خط ۴۰:
** "در باب حکمت زندگی، آرتور شوپنهاور، محمد مبشری"
 
▪در سختکوشی مداوم مورچه‌های کوچک بدبخت تأمل کنید. زندگی اکثر حشرات چیزی نیست مگر کاری بی‌وققه به منظور تأمین غذا و مسکن برای نسل بعدی‌ای که از تخم‌های آن‌ها به وجود می‌آیند.می‌آیند؛ و نسل بعدی پا به عرصه‌یعرصهٔ حیات می‌گذارند، صرفاصرفاً برای این‌که همان کار را دوباره از سر گیرند. غیر از این‌که بپرسیم تمام این کارها چه فایده‌ای دارد، هیچ کمکی نمی‌توانیم بکنیم.
 
آرتور شوپنهاور، از کتاب تسلی‌بخشی‌های فلسفه، آلن دوباتن، ترجمه‌یترجمهٔ عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس، چاپ هفدهم۱۳۹۷، ص۲۳۵
 
▪طبیعت هر شخصی پیمانه‌یپیمانهٔ رنج و دردی را که باید در طی زندگی تحمل کند تعیین کرده استکرده‌است. این پیمانه نه خالی خواهد ماند و نه سر خواهد رفت. اگر فشار اندوهی از دل ما برخاست، اندوه دیگری جای آن را می‌گیرد که مایه‌یمایهٔ آن از پیش آماده شده بود ولی نمی‌توانست محسوس شود زیرا اندوه قبلی جای خالی برای آن نگذاشته بود.بود؛ ولی همین که جا خالی شد فورافوراً می‌آید و آن را اشغال می‌کند.
 
آرتور شوپنهاور، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمه‌یترجمهٔ عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیست‌وششم۱۳۹۶، ص۲۹۰
 
▪طبیعت توجه ندارد که بداند آیا پدر و مادر برای همیشه خوشبختند یا برای یک روز، آن‌چهآنچه طبیعت بدان علاقه‌مند است این است که بداند تولیدمثل تا کجا انجام می‌گیرد.
عشق بهترین راه اصلاح نژاد است. عشق فریب طبیعت است، ازدواج مایه‌یمایهٔ فرسودگی عشق و رفع اشتباه و فریب است. عشق فریبی است تا آن‌چهآنچه بیشتر به نفع نوع است تا نفع فرد انجام گیرد. پس از آن‌که این مقصود انجام شد و هدف نوع حاصل آمد فریب و اشتباه رفع می‌گردد و فرد درمی‌یابد که او بازیچه و گول‌خورده‌یگول‌خوردهٔ نوع بوده استبوده‌است.
 
آرتور شوپنهاور، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمه‌یترجمهٔ عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیست‌وششم۱۳۹۶، ص۲۸۷و۲۸۸
▪طبیعت توجه ندارد که بداند آیا پدر و مادر برای همیشه خوشبختند یا برای یک روز، آن‌چه طبیعت بدان علاقه‌مند است این است که بداند تولیدمثل تا کجا انجام می‌گیرد.
عشق بهترین راه اصلاح نژاد است. عشق فریب طبیعت است، ازدواج مایه‌ی فرسودگی عشق و رفع اشتباه و فریب است. عشق فریبی است تا آن‌چه بیشتر به نفع نوع است تا نفع فرد انجام گیرد. پس از آن‌که این مقصود انجام شد و هدف نوع حاصل آمد فریب و اشتباه رفع می‌گردد و فرد درمی‌یابد که او بازیچه و گول‌خورده‌ی نوع بوده است.
 
آرتور شوپنهاور، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمه‌ی عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیست‌وششم۱۳۹۶، ص۲۸۷و۲۸۸
 
== بدون منبع ==
سطر ۵۸ ⟵ ۵۷:
* «قطعاً شغل، نگرانی و گرفتاری، به وفور در سراسر زندگی همه وجود دارد. اما اگر تمام خواهش‌ها به محض برانگیخته شدن برآورده شوند، انسانها چگونه در زندگی خود مشغول باشند و وقت خود را بگذرانند؟ تصور کنید نژاد بشر به مدینه فاضله نقل مکان کند، جایی که هرچیزی خود به خود به ثمر برسد و کبوتران درحین پرواز بیدرنگ کباب شوند، جایی که هرکس فوراً محبوب خود را پیدا کند و در حفظ و نگهداری او هیچ مانع و مشکلی نداشته باشد. انسانها از دلزدگی خواهند مرد، یا خود را حلق آویز خواهند کرد، یا شاید با هم بجنگند، یکدیگر را خفه کنند یا بکشند؛ بنابراین دچار رنج و درد بیشتری از آنچه اکنون طبیعت برای آنها مقرر نموده، خواهند شد.»
* «بیشتر انسان‌ها، هنگامی که در پایان عمر به گذشته می‌نگرند، در می‌یابند چقدر عاریتی و ناپایدار زیسته‌اند. وقتی می‌بینند آنچه گذاشته‌اند از دستشان برود بی‌آنکه قدرش را بدانند یا لذتش را ببرند، همان زندگی‌شان بوده، شگفت‌زده خواهند شد؛ و چنین انسانی فریب خورده از امید، رقصان به سوی بازوان مرگ می‌رود.»
* «ما باید با حماقت، شکست و شرارت هر انسانی با گذشت بسیار رفتار کنیم. در نظر داشته باشیم که آنچه ما پیش از این در خود داریم به طوربه‌طور ساده شکست‌ها، حماقت‌ها و شرارت‌های خودمان است. زیرا اینها همه شکست‌های نوع بشر هستند که ما نیز به آن تعلق داریم و بر این اساس ما شکست‌های یکسانی داریم که در درون خود دفن کرده‌ایم. نباید به خاطر این بدی‌ها که صرفاً در همان لحظه خاص در ما پدیدار نشده‌اند، نسبت به دیگران خشمگین شویم.»
* «اگر عشق تنها یک ویژگی حقیقی داشته باشد، این است که هرگز نمی‌ماند؛ ناپایداری، بخشی از ماهیت شیدایی عشق است؛ ولی در شتاب بخشیدن به این مرگ احتیاط کنید. در جدال با عشق هم مانند مبارزه با یک اعتقاد مذهبی نیرومند، شما پیروز میدان نخواهید بود (و به راستی شباهت‌های فراوانی میان عاشقی و تجربه خلسهٔ مذهبی هست: یکی عشقش را «حال و هوای حضور در کلیسای سیستن» می‌نامید و دیگر حال عشق را وضعیتی آسمانی و زوال ناپذیر می‌دانست) صبور باشید، بگذارید این بیمار باشد که نامعقول بودن احساساتش یا وارستگی از شیفتگی به معشوق را کشف کند و به زبان آورد.»
* «وحشیان یکدیگر را می‌درند و متمدنان یکدیگر را می‌فریبند؛ این است چرخهٔ جهان».
* «[[آرزو|آرزوی]] تجدید حیات آدمی یک آرزوی ابلهانه است زیرا به‌وجود آمدن انسان یک اشتباه و یک حادثه غم‌انگیز است که بهتر است اساسأ تجدید نشود.»
* «آن‌که از انجام عملی پشیمان می‌شود، دوبرابر بدبخت است و دوبار ضعف از خود نشان داده استداده‌است
* «اراده تنها [[حقیقت|حقیقتی]] است که قلب همه‌چیز است.»
* «اسرار شخص، حال زندانیانی را دارند که چون رها شوند، تسلط بر آنها غیرممکن است.»
سطر ۷۰ ⟵ ۶۹:
* «انسان کامل، کسی است که [[زندگی|زندگانی]] خود را به دست خود بسازد.»
* «با عنایت به تعریف خوشبختی از منظر [[ارسطو]]، سرشناسی و اشتهار کمیاب‌ترین و لذیذترین لقمه‌ها برای خودخواهی و خویشتن دوستی ما است.»
* «تجربه نشان داده استداده‌است که افرادی که دارای نبوغ [[هنر|هنری]] فوق‌العاده بوده‌اند در ریاضیات استعداد نداشته‌اند هیچ‌کس نمی‌تواند در هردو رشته ممتاز گردد.»
* «ترسو و بزدل هرروز چندین‌بار می‌میرد و باز زنده می‌شود.»
* «تسلیم و رضا در برابر حوادث علاج ناپذیر، مهمترین توشه سفر زندگی است.»