صادق هدایت: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
←س.گ.ل. ل: کمی تمیزکاری، ابرابزار |
←عروسک پشت پرده: کمی تمیزکاری |
||
خط ۱۶۱:
=== عروسک پشت پرده ===
*« مهرداد از آن پسرهای چشم و گوش بسته بود که وقتی اسم زن را میشنید از پیشانی تا لالهٔ گوشش سرخ میشد.تاکنون با زن نامحرم حرف نزده بود و پدر و مادرش تا توانسته بودند مغز او را از پند و نصایح هزار سال پیش انباشته بودند.
:بعد هم برای اینکه پسرشان از راه به در نرود دختر عمویش درخشنده را برای او نامزد کرده بودند و این را آخرین مرحله فداکاری و منت بزرگی میدانستند که به سر پسرشان گذاشته بودند و به قول خودشان یک پسر عفیف و چشم و دل پاک و مجسمهٔ اخلاق پرورانیده بودند که به درد دو هزار سال پیش میخورد!»▼
*« '''مهرداد به صورت بزک کرده زنها دقت میکرد، آیا اینها بودند که مردها را فریفته و دیوانهٔ خودشان کرده بودند؟'''!»▼
▲بعد هم برای اینکه پسرشان از راه به در نرود دختر عمویش درخشنده را برای او نامزد کرده بودند و این را آخرین مرحله فداکاری و منت بزرگی میدانستند که به سر پسرشان گذاشته بودند و به قول خودشان یک پسر عفیف و چشم و دل پاک و مجسمهٔ اخلاق پرورانیده بودند که به درد دو هزار سال پیش میخورد!
*
:این دختر با او حرف نمیزد، مجبور نبود با او به حیله و دروغ اظهار [[عشق]] و علاقه بکند، مجبور نبود برایش دوندگی بکند، حسادت بورزد. همیشه خاموش، همیشه به یک حالت قشنگ. نه خوراک میخاست و نه پوشاک، نه بهانه میگرفت و نه ناخوش میشد و نه خرج داشت.▼
:همیشه راضی، همیشه خندان، ولی از همهٔ اینها مهمتر این بود که حرف نمیزد، اظهار عقیده نمیکرد و ترسی نداشت که اخلاقشان با هم جور درنیاید. صورتی که هیچوقت چین نمیخورد، متغیر نمیشد. شکمش بالا نمیآمد، از ترکیب نمیافتاد.▼
▲* مهرداد به صورت بزک کرده زنها دقت میکرد، آیا اینها بودند که مردها را فریفته و دیوانهٔ خودشان کرده بودند؟!
:همین صفات بود که مهرداد را دلباختهٔ آن مجسمه کرد.»▼
▲* مهرداد چشمش به مجسمهٔ زنی افتاد که سرش را کج گرفته بود و لبخند میزد. این مجسمه نبود، یک زن، نه بهتر از زن، یک فرشته بود که به او لبخند میزد.
▲این دختر با او حرف نمیزد، مجبور نبود با او به حیله و دروغ اظهار عشق و علاقه بکند، مجبور نبود برایش دوندگی بکند، حسادت بورزد. همیشه خاموش، همیشه به یک حالت قشنگ. نه خوراک میخاست و نه پوشاک، نه بهانه میگرفت و نه ناخوش میشد و نه خرج داشت.
▲همیشه راضی، همیشه خندان، ولی از همهٔ اینها مهمتر این بود که حرف نمیزد، اظهار عقیده نمیکرد و ترسی نداشت که اخلاقشان با هم جور درنیاید. صورتی که هیچوقت چین نمیخورد، متغیر نمیشد. شکمش بالا نمیآمد، از ترکیب نمیافتاد.
▲همین صفات بود که مهرداد را دلباختهٔ آن مجسمه کرد.
=== [[حاجی آقا]] ===
|