۱۳۹
ویرایش
(←وغ وغ ساهاب: کمی تمیزکاری،ابرابزار) |
(←س.گ.ل. ل: کمی تمیزکاری، ابرابزار) |
||
=== س.گ.ل. ل ===
* «پس از دو هزار سال وضع [[زندگی]] بشر به کلی تغییر پیدا کرده بود و احتیاجات زندگی برطرف شده بود.
:ولی تنها یک درد مانده بود، یک درد بی دوا و آن خستگی و زدگی از زندگی بی مقصد و بیمعنی بود. سوسن علاوه بر کسالت زندگی که ناخوشی عمومی و مسری بود یک ناخوشی دیگر هم داشت و آن تمایل او به معنویات بود که خودش نمیدانست چیست، ولی آن را دنبال میکرد!»
* «دو سه هزار سال پیش یک نفر آدم معمولی که به قدر بخور و نمیر و لباس خودش پول درمیآورد؛ یک زن، یک خانه و یک مشت خرافات داشت. خوشبخت بود، در کثافت خودش میغلطید و شکر خدایش را میکرد تا بمیرد.▼
:این زندگی تنبل و خوشگذرانی قدیم را امروزه علوم هزار مرتبه عالی تر و بهتر برای همه فراهم میسازد.▼
:با وجود همهٔ ترقیات بشر ولی مردم بیش از پیش ناراضی هستند و درد میکشند.▼
:این درد فلسفی، این دردی که خیام هزار سال پیش به آن پی برده و گفته:▼
▲* دو سه هزار سال پیش یک نفر آدم معمولی که به قدر بخور و نمیر و لباس خودش پول درمیآورد؛ یک زن، یک خانه و یک مشت خرافات داشت. خوشبخت بود، در کثافت خودش میغلطید و شکر خدایش را میکرد تا بمیرد.
:ناآمدگان اگر بدانند که ما / از دهر چه میکشیم نآیند دگر.▼
▲این زندگی تنبل و خوشگذرانی قدیم را امروزه علوم هزار مرتبه عالی تر و بهتر برای همه فراهم میسازد.
:باید دوایی برای این درد پیدا کرد. چون باید اقرار بکنیم که از این حیث فرقی با آن زمان نکردهایم و امروزه هم میتوانیم با [[خیام]] دم بگیریم.»▼
▲با وجود همهٔ ترقیات بشر ولی مردم بیش از پیش ناراضی هستند و درد میکشند.
* «چه کسی گفتهاست که من برای بشر کار میکنم؟! بر فرض هم که بشر نابود شد و کارهایم به دست برف و باران و قوای کور طبیعت سپرده شد، باز هم به درک! چون حالا من از کار خودم کیف میکنم و همین کافی است.»▼
▲این درد فلسفی، این دردی که خیام هزار سال پیش به آن پی برده و گفته:
* «آیا موزهٔ مخصوصی هست که این همه روحهای زرد ناخوش و رنجور را رویشان نمره میگذارند و در آنجا نگه میدارند؟ !»▼
▲ناآمدگان اگر بدانند که ما / از دهر چه میکشیم نآیند دگر.
* «این فکر از خودپسندی بشر سه هزار سال پیش است که دنیای موهومی ورای دنیای مادی برای خودش تصور کردهاست.»▼
▲باید دوایی برای این درد پیدا کرد. چون باید اقرار بکنیم که از این حیث فرقی با آن زمان نکردهایم و امروزه هم میتوانیم با خیام دم بگیریم.
* «آرتیستها حساس تر از دیگران و بهتر از سایرین کثافتها و احتیاجات خشن زندگی را میبینند.▼
:آرتیست بیشتر از سایر مردم درد میکشد و همین یک جور ناخوشی است.»▼
* «لختیها عاقلند که میگویند باید به طبیعت برگشت، انسان هر چه از طبیعت دور بشود بدبخت تر میشود. آفتاب طلایی، چشمههای درخشان، میوههای گوارا، هوای لطیف…»▼
▲* چه کسی گفتهاست که من برای بشر کار میکنم؟! بر فرض هم که بشر نابود شد و کارهایم به دست برف و باران و قوای کور طبیعت سپرده شد، باز هم به درک! چون حالا من از کار خودم کیف میکنم و همین کافی است.
▲* آیا موزهٔ مخصوصی هست که این همه روحهای زرد ناخوش و رنجور را رویشان نمره میگذارند و در آنجا نگه میدارند؟!
▲این فکر از خودپسندی بشر سه هزار سال پیش است که دنیای موهومی ورای دنیای مادی برای خودش تصور کردهاست.
▲* آرتیستها حساس تر از دیگران و بهتر از سایرین کثافتها و احتیاجات خشن زندگی را میبینند.
▲آرتیست بیشتر از سایر مردم درد میکشد و همین یک جور ناخوشی است.
▲* لختیها عاقلند که میگویند باید به طبیعت برگشت، انسان هر چه از طبیعت دور بشود بدبخت تر میشود.
=== عروسک پشت پرده ===
|