پایان نامه (کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Amir201 (بحث | مشارکت‌ها)
صفحه‌ای تازه حاوی «'''پایان نامه (کتاب)''' مجموعه ای از قطعات ادبی فارسی و نوشت...» ایجاد کرد
 
Amir201 (بحث | مشارکت‌ها)
جز ویرایش به‌وسیلهٔ ابرابزار:
خط ۱:
'''[[W:پایان نامه (کتاب)|پایان نامه (کتاب)]]''' مجموعه ای از قطعات ادبی فارسی و نوشتهٔ [[سعید مبیّن شهیر]] است. این کتاب در چهل فصلِ صد و بیست و هشت صفحه ای نوشته شده استشده‌است.
 
=== مقدمه ===
[[پرونده:کتاب پایان نامه.jpg|بندانگشتی|کتاب پایان نامه]]
* '''بخش اول''' خداوند بزرگ،انسانبزرگ، انسان را برای آگاه کردنش آفرید. پس انسان هاانسان‌ها سه گروه شدند. اول آنان که گفتند ما آگاه هستیم. گروه دوم کسانی بودند که گفتند ما نمی خواهیمنمی‌خواهیم آگاه شویم و سومین گروه گفتند ما آگاه خواهیم شد ولی نه از آن طریق که تو می گوییمی‌گویی. خداوند ترحم کرد آنگاه گروه نخست را به تنبیه آگاه ساخت. گروه دوم را که نمی پذیرفتندنمی‌پذیرفتند به حال خود گذاشت تا آگاه شوند. اما سومین گروه را رها نکرد و خردشان را بیشتر کرد تا بپذیرند و از آن هاآن‌ها برخی پذیرفتند و برخی خرد را خدای خود ساختند. اما خرد نردبانی بود برای رسیدن انسان.
* '''بخش دوم''' نقاشی کاغذی کشید. مردی که اندامش زرد بود و شالی بلند بسته بود. داشت خفه می شدمی‌شد. قلب آبی او؛آناو؛ آن دریای آلوده به زهر،بهزهر، به سردی می لرزیدمی‌لرزید و با هیجان می تپیدمی‌تپید.چشم هایشچشم‌هایش ریختند. دیدند پیروان بی چشمشان را؛ورا؛ و دیدند زمین را. آن مشق گم شده جهان را. به سگان خود یاد می دادمی‌داد تنها خوردن و تنها خوابیدن را.را؛ و ماندن را به دیوانگان چون خاک و به خردورزان چون سنگ.
شهری ساخت با نقشه ای مچاله که قبلاقبلاً آن را ساخته بود. شهرش متروک شد. پاره شد. اما از بین نرفت.نرفت؛ و او به تنهایی در مدرسه هایمدرسه‌های بدون معلم شهر درس هایشدرس‌هایش را فرا می گرفت...می‌گرفت…
 
=== بخشی از متن کتاب ===
* بر شکم و جیب هایجیب‌های بی گناهان لکه افتاد در حالی که ثروتمندان با دل هاییدل‌هایی لکه دار آنان را به ننگی یاد کنند. (فصل دوم-صفحه10صفحه۱۰)
* رازی در وجودمان جاری است...است… زندگی مادرخوانده همه ماست. (فصل سوم-صفحه11صفحه۱۱)
* به راستی که گزینش از پایداری،پرهیزپایداری، پرهیز از چشمداشت هاست...هاست…(فصل پنجم-صفحه18صفحه۱۸)
* روان دنیا از غرور و جسم آن از زیبایی لبریز شد. هر آن کس که با جسم او آمیخت،باآمیخت، با روح او انس می گیردمی‌گیرد. (فصل پنجم-صفحه20صفحه۲۰)
* قبر لوله ای ما،اینما، این حس عجیب هزار ساله،انگارساله، انگار در چند وجود متراکم به دنیا آمده باشد. (فصل ششم-صفحه21صفحه۲۱)
* تو در آتشگاه سربسته خاک؛باخاک؛ سنگبا هایسنگ‌های دود خورده و مست؛زیرمست؛ زیر نور الهه شب؛زیباشب؛ زیبا کتابی را به یاد می سپاریمی‌سپاری. (فصل هفتم-صفحه27صفحه۲۷)
* همانا آسمان منزلگاه انسان نیست و زمین او را نمینمی‌پذیرد؛ پذیرد؛زیرازیرا نزدیک تر از انسان است زمین به جانوران و آسمان به پرندگان. (فصل هشتم-صفحه33صفحه۳۳)
* ساحل برای شما نجات تداعی شد. اما خردمند نجات خود را در دریا،زیردریا، زیر سنگینی آب هایشآب‌هایش جستجو می کندمی‌کند. (فصل هشتم-صفحه34صفحه۳۴)
* آنان دریافته بودند که دریا با ساحل می جنگدمی‌جنگد. اما چگونه خواهد جنگید نهنگ با پلنگ. (فصل نهم-صفحه40صفحه۴۰)
* ای سیمای نیلگون من...من… ای آرامش منقلب شده از عشق؛هنگامیعشق؛ هنگامی که ماه شب چهاردهم برسد و ماه کامل شدو،توشدو، تو از بند اندیشه هااندیشه‌ها رها میمی‌شوی. شوی.(فصل بیست و چهارم-صفحه71صفحه۷۱)
* آنکس که ساده زیست فروتن و آن کس که ساده زندگی کرد معلم ان می شودمی‌شود. (فصل بیست و ششم-صفحه74صفحه۷۴)
* من از خاک بودم و درخت سیب نیز از خاک و پرورنده آن نیز خاک؛اگرخاک؛ اگر هم عقیده بودیم. (فصل بیست و هشتم-صفحه78صفحه۷۸)
* آن چهآنچه گران بود نزدیک بود اما دیده نمی شدنمی‌شد و آنچه ارزان بود دور بود و به خوبی دیده می شدمی‌شد. (فصل بیست و هشتم-صفحه78صفحه۷۸)
* می دانی گناه دریا چیست؟رویچیست؟ روی زمین است و این را نمی داندنمی‌داند پس همیشه با سرعت به سوی ساحلش حرکت می کندمی‌کند. (فصل بیست و نهم-صفحه80صفحه۸۰)
* هنگامی که سردی هوا برخیزد،بهبرخیزد، به سرزمین جنوب پرواز کن؛همراهکن؛ همراه دوستانت و اگر پرده شب آسمان را فرا بگیرد،همرنگبگیرد، همرنگ آن نخواهی بود. (فصل سی و چهارم-صفحه98صفحه۹۸)
 
== پیوند به بیرون ==