وودی آلن: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۴۹:
* «بنا به دلایلی در فرانسه بیشتر از اینجا از من استقبال میکنند. زیرنویسهایشان باید خیلی خوب باشد.»
* « در مورد خودارضایی بدگویی نکنید، خودارضایی سکس با کسیه که من دوسش دارم»
* «رابطهٔ من با هالیوود رابطهٔ عشق-نفرت نیست، رابطهٔ عشق-تحقیر است. هرگز مجبور نبودم این همه توهینهایی را که شخص به خاطر سیستم استودیو با آن روبروست، تحمل کنم. در نیویورک همیشه مستقل بودم و احساس خوشبختی محض میکردم. اما من رابطهای عاطفی با هالیوود دارم، چون از فلیمهایی که در اینجا بیرون میآید بینهایت لذت میبرم. نه همهٔ آنها، اما تعداد خاصی از آنها به نظرم خیلی معنادار هستند.»▼
* «دو باور غلط در مورد من وجود دارد یکی این که چون عینک میزنم فکر میکنند که روشنفکرم و دیگری این که چون با فیلمهایم پولهایم را هدر میدهم فکر میکنند هنرمندم. این دو باور غلط سالهاست که در میان مردم رایج است.»
* «به ارتش ملحق بشوید، جهان را ببینید، آدمهای جذاب را ملاقات کنید - و آنها را بکشید.»
خط ۶۳:
* «وقتی که درگیر دعوای حضانت در دادگاه بودم هیچگونه وقفهٔ حرفهای در کارم ابداً به وجود نیامد. فیلمهایم را میساختم، در خیابانهای نیویورک کار میکردم، هر دوشنبهشب جاز میزدم، یک نمایش را روی صحنه بردم. همهچیز مثل همیشه حرفهای پیش میرفت. هیچگونه تأثیری نداشت. علاقهٔ بسیار شدیدی مدتی وجود داشت، مثل همهٔ چیزهای دیگری که هستند و بعد برای مردم خستهکننده میشوند.»
* «کارگردانانی را که به آنها علاقهٔ شخصی زیادی دارم اینگمار برگمان و فدریکو فلینی هستند و مطمئنم که تأثیراتی در من داشتهاند، اما نه به صورت مستقیم. من هرگز نخواستم و تلاش نکردم که مثل آنها عمل کنم. اما میدانید که وقتی که شما به نوازندهٔ جازی مثل چارلی پارکر چندین سال گوش کنید و عاشق آن باشید، وقتی شروع به نوازندگی کنید، به صورت خودکار در ابتدا مثل آن خواهید زد، بعد راه خودتان را پیدا میکنید. تأثیر وجود دارد و در خون شماست.»
▲* «رابطهٔ من با هالیوود رابطهٔ عشق-نفرت نیست، رابطهٔ عشق-تحقیر است. هرگز مجبور نبودم این همه توهینهایی را که شخص به خاطر سیستم استودیو با آن روبروست، تحمل کنم. در نیویورک همیشه مستقل بودم و احساس خوشبختی محض میکردم. اما من رابطهای عاطفی با هالیوود دارم، چون از فلیمهایی که در اینجا بیرون میآید بینهایت لذت میبرم. نه همهٔ آنها، اما تعداد خاصی از آنها به نظرم خیلی معنادار هستند.»
* «هالیوود معمولاً کوچکترین مخرج مشترک را هدف میگیرد. تصور میشود که نوعی زرپرستی است، با جاکشی برای عموم برانگیخته میشود و پول زیادی هم به دست میآورد. افرادی مثل اینگمار برگمان دربارهٔ زندگی فکر میکنند، احساساتی داشتند و میخواستند آن را به تصویر دربیاورند و با یکی از آنها وارد مذاکرده شد. گمان کنم من به راحتی نمیتوانم با احمقهایی که از هالیوود بیرون میآیند کنار بیایم.»
* «من یک جملهای در یکی از فیلمهایم داشتم «هر کسی حقیقت یکسانی را میداند.» نوع زندگی ما این است که چطور منحرف بشویم. یک نفر با افکار پوچی مثل مذهب منحرف میشود، کس دیگری با این فکر که با راه حلهای سیاسی میشود کاری کرد از راه به در میشود، شخص دیگری فکر خواهد کرد که زندگی شهوانی راهش هست و دیگری فکر خواهد کرد هنر تعالی میدهد. هنر برای من مثل اصول کاتولیک برای روشنفکران است. کاتولیکها در واقع زندگی پس از مرگ ندارند، هنر هم زندگی پس از مرگ ندارد. «نقاشی شما بعد از شما جاودانه خواهد ماند» خب، واقعاً که این طور نیست. آن چیزی که شما میخواهید نیست. حتی اگر نقاشی شما عمر درازی داشته باشد، سرانجام از بین خواهد رفت. هیچ اثری از ویلیام شکسپیر، لودویگ ون بتهوون یا همهٔ تئاترهایی که میبینیم یا هوا و نور. من همیشه احساس میکردم که شما باید زندگی خود را در زمینهٔ چنین سناریوی بدفرجامی بگذارنید. کدام درست است؛ بدفرجامترین سناریو همین جاست.»
|