غلامحسین ساعدی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
←دارای منبع: + شبههنرمند |
←گفتاوردها: ابرابزار |
||
خط ۳:
== گفتاوردها ==
* نه تنها نام این عفریت کثیف بدنهاد، که خودش هم چهل سال تمام با من
* صدها بار [[چخوف]] را روی پلههای آجری خانهمان، زیر درخت به، لم داده در اتاق نشیمن دیده بودم. از فاصلهٔ دور، جرات نزدیک شدن به او را نداشتم، هنوز هم ندارم.
* من نویسندهام، وظیفهٔ من الان مبارزه با [[مرگ]] است. از این پس، نویسندگی من شروع میشود. باید نوشت… باید نوشت…<ref name=radiofarda4>{{یادکرد وب|
خط ۱۹:
* «احساس میکنم که از ریشه کنده شدهام. هیچ چیز را واقعی نمیبینم. خیال میکنم که داخل کارت پستال زندگی میکنم. از دو چیز میترسم: یکی از خوابیدن و دیگری از بیدار شدن. سعی میکنم تمام شب را بیدار بمانم و نزدیک صبح بخوابم و در فاصله چند ساعت خواب، مدام کابوسهای رنگی میبینم. مدام به فکر وطنم هستم. مواقع تنهایی، نام کوچه پس کوچههای شهرهای [[ایران]] را با صدای بلند تکرار میکنم که فراموش نکرده باشم. نه جلوی مغازهای میایستم، نه خرید میکنم؛ پشت و رو شدهام.»<ref>[http://www.bbc.com/persian/arts/2010/11/101123_l41_theater_saeedi_niloufar_beizaee.shtml زندگی و آثار غلامحسین ساعدی]</ref>
* «در عرض این مدت یک بار خواب [[پاریس]] را ندیدهام. تمام وقت خواب وطنم را میبینم. چند بار تصمیم گرفته بودم از هر راهی شده برگردیم به داخل کشور. حتی اگر به قیمت اعدامم تمام شود. دوستانم مانعم شدهاند. همه چیز را نفی میکنم. از روی لج حاضر نیستم زبان [[فرانسه]] یاد بگیرم و این حالت را یک مکانیسم دفاعی میدانم. حالت آدمی که بیقرار است و هر لحظه ممکن است به خانهاش برگردد. بودن در خارج بدترین شکنجههاست. هیچ چیزش متعلق به من نیست و من هم متعلق به آنها نیستم؛ و این چنین زندگی کردن برای من بدتر از سالهایی بود که در سلول انفرادی زندان به سر میبردم.»<ref>[http://www.bisheh.com/Group.aspx?GroupID=520 به گروه غلامحسین ساعدی خوش آمدید]</ref>
* «شبههنرمند آماده و حاضر به یراق است که سفارش بگیرد. خلاقیت که ندارد، ولی راه و رسم از این رو به آن رو کردن را که بلد است. تقلب که
** سخنرانی پیرامون مفهوم شبههنرمند در شبهای گوته
|