دیوان خاقانی شروانی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
Hamid Hassani (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۵:
{{ب|فلک کژروترست از خط ترسا|مرا دارد مسلسل راهب‌آسا}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۲۳
 
{{شعر}}
خط ۱۳:
{{ب|خط در خط عالم کش و در خط مشو از کس|دل طاق کن از هستی و بر طاق نه اسباب}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۵۶
 
{{شعر}}
خط ۲۱:
{{ب|هیچ طفلی در این دبستان نیست|که ورا سوره وفا ز بر است}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۶۴
 
{{شعر}}
خط ۲۹:
{{ب|نه در هیچ سری خواهم کوفت|نه سر هیچ دری خواهم داشت}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۸۳
 
{{شعر}}
خط ۳۵:
{{ب|هیچ اگر سایه پذیرد منم آن سایهٔ هیچ|که مرا نام نه در دفتر اشیا شنوند}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۱۰۰
 
{{شعر}}
{{ب|با آنکه به موی مانم از غم|مویی ز جفا نمی‌کنی کم}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۲۷۶
 
{{شعر}}
خط ۴۸:
{{ب|هرگز وفا ز عالم خاکی نیافت کس|حق بود دیو را که نشد آشنای خاک}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۲۳۷
 
{{شعر}}
خط ۵۶:
{{ب|چون همای اندک‌خور و کم‌شهوتم دانند و من|چون خروس دانه‌چین زانی و شهوت‌پرورم}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۲۴۹
 
{{شعر}}
خط ۶۷:
{{ب|یک جهان آدمی همی بینم|مردمی در میان نمی‌یابم}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۲۹۱
 
{{شعر}}
خط ۷۷:
{{ب|من ز بی‌یاری چو در خود بنگرم|هم نپندارم که یاری داشتم}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۳۰۷
 
{{شعر}}
خط ۸۷:
{{ب|نانم نداد چرخ ندانم چه موجب است|ای چرخ ناسزا نبدم من سزای نان؟}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۳۱۴
 
{{شعر}}
خط ۹۴:
{{ب|تا درون چارطاق خیمه پیروزه‌ای|طبع را بی‌چارمیخ غم نخواهی یافتن}}
{{ب|آه را در تگنای لب بزندان کن از آنک|ماجرای درد را محرم نخواهی یافتن}}
{{ب|از وفا رنگی نیابی در نگارستان چرخ|رنگ خود بگذار،‌بگذار، بویی هم نخواهی یافتن}}
{{ب|قاف تا قاف جهان بینی شب وحشت چنانک|تا دم صورش سپیده‌دم نخواهی یافتن}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۳۶۰
 
{{شعر}}
خط ۱۰۸:
{{ب|مست است زمین زیرا خورده‌است بجای می|در کاس سر هرمز خون دل نوشروان}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۳۵۸
 
{{شعر}}
{{ب|پس از سی‌سال روشن گشت بر خاقانی این معنی|که سلطانیست درویشی و درویشی‌است سلطانی}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۴۱۴
 
{{شعر}}
خط ۱۲۳:
{{ب|در چارسوی کون و مکان وحشت است خیز|خلوت‌سرای انس و جن از لامکان مخواه}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۳۷۵
 
{{شعر}}
خط ۱۳۳:
{{ب|نزع مادر و افغان پدر سود نداشت|بر فغان و فزع هر دو گواهید همه}}
{{پایان شعر}}
* از صفحه ۴۰۶، در سوگ مرگ فرزندش «رشیدالدین»
 
{{شعر}}
{{ب|سر تابوت مرا بازگشایید همه|خود ببینید و بدشمن بنمایید همه}}
{{ب|بدرود ای پدر و مادرم،‌مادرم، از من بدرود|که شدم فانی و در دام فنایید همه}}
{{ب|گر من از خرمن عمرم شده بر باد چو کاه|جای شکراست که چون دانه بجایید همه}}
{{ب|وی کسانی‌که ز ایام وفا می‌طلبید|نوشداروطلب از زهرگیایید همه}}
{{ب||}}
{{پایان شعر}}
* از صفحه ۴۰۹، در سوگ مرگ فرزندش «رشیدالدین»
 
{{شعر}}
خط ۱۵۰:
{{ب|یاسمن خندان و خوش زانست کز من غافل است|یاس من گر دیده بودی یاسمن، بگریستی}}
{{پایان شعر}}
* از صفحه ۴۴۱، در سوگ مرگ فرزندش «رشیدالدین»
 
== غزلیات ==
 
{{شعر}}
{{ب|من چه دانستم که عشق این رنگ داشت|کز جهان با جان من آهنگ داشت}}
سطر ۱۶۰ ⟵ ۱۵۹:
{{ب|از جفا تا او چهار انگشت بود|از وفا تا عهد صد فرسنگ داشت}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۵۵۶
 
{{شعر}}
سطر ۱۶۶ ⟵ ۱۶۵:
{{ب|ما بی‌خبر شدیم که دیدیم حسن او|او خود ز حال بی‌خبر ما خبر نداشت}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۵۵۸
 
{{شعر}}
سطر ۱۷۲ ⟵ ۱۷۱:
{{ب|به کرم پیله می‌ماند دل من|که خود را هم بدست خود کفن ساخت}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۵۷۴
 
{{شعر}}
{{ب|عشق تو درآمد ز دلم ‌صبرصبر بدر شد|احوال دلم باز دگرباره دگر شد}}
{{ب|عهدی بد و دوری که مرا صبر و دلی بود|آن عهد بپای آمد و آن دور بسر شد}}
{{ب|تا صاعقه عشق تو در جان من افتاد|از واقعه من همه آفاق خبر شد}}
{{ب|در حسرت روزی که شود وصل تو روزی|روزم همه تاریک بر امید مگر شد}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۶۰۶
 
{{شعر}}
سطر ۱۸۸ ⟵ ۱۸۷:
{{ب|گرچه بهین‌عمر شد روز به پیشین رسید|راست چو صبح پسین از همه خوشدم‌تریم}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۶۲۶
 
{{شعر}}
{{ب|نازیست تو‌راتورا در سر کمتر نکنی دانم|دردی‌است مرا در دل باور نکنی دانم}}
{{ب|بوسیم عطا کردی، زان کرده پشیمانی|دانی که خطا کردی دیگر نکنی دانم}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۶۳۵
 
{{شعر}}
{{ب|مرا گویی چه سر داری، سر سودای او دارم|بخاک پای او کامید خاک پای او دارم}}
{{ب|بن هر موی را گر باز پرسمبازپرسم تا چه سر دارد|ندا آید که تا سر دارم این سودای او دارم}}
{{ب|بجان او کزو جان‌را بدرد اوست خرسندی|که جان‌داروی خویش از درد جان‌افزای او دارم}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۶۳۶
 
{{شعر}}
{{ب|زین خواندن بی‌حاصل لب بستم و بس کردم|هم کم شنوی دانم گر بیشترت خوانم}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۶۳۷
 
{{شعر}}
{{ب|از تو وفا نخیزد، دانی که نیک دانم|وز من جفا نیاید، ‌دانمدانم که نیک دانی}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۶۶۷
 
{{شعر}}
سطر ۲۱۷ ⟵ ۲۱۶:
{{ب|مده ز خود رضای آن که بد کنی بجای آن|که با تو داشت رای آن که نگذرد ز رای تو}}
{{ب|دل من از جفای خود ممال زیر پای خود|که بد کنی به جای خود که اندر اوست جای تو}}
{{ب|مکن خراب سینه‌ام،‌سینه‌ام، که من نه مرد کینه‌ام|ز مهر تو بری نه‌ام،‌نه‌ام، بجان کشم جفای تو}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۶۵۷
 
{{شعر}}
{{ب|خلق چنان برند ظن کوست بجمله زآن من|من شده مست این سخن تا خود از آن کیست او}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۶۵۸
 
{{شعر}}
{{ب|سه بوسه خواستم از تو ز من دو اسبه برفتی|چو وقت خون من آمد لگام بازگرفتی}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۶۶۸
 
{{شعر}}
سطر ۲۳۵ ⟵ ۲۳۴:
{{ب|گفتم که ای نگارین، این گریه بر چه داری|گفتا که بی‌جمالت روزی بود چو سالی}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۶۶۵
 
{{شعر}}
سطر ۲۴۲ ⟵ ۲۴۱:
{{ب|کی غمم بودی اگر در غم تو|نفسی هم‌نفسی داشتمی}}
{{ب|گر لبت آن منستی ز جهان|کافرم گر هوسی داشتمی}}
{{ب|سر و زر ریختمی در پایت|گر از این دست،‌دست، بسی داشتمی}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۶۷۵
 
{{شعر}}
سطر ۲۵۰ ⟵ ۲۴۹:
{{ب|در آب دیده می‌بینی که چون غرقم بدیدارت|نمی‌پرسی مرا کای تشنه دیدار من چونی}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۶۸۱
 
{{شعر}}
{{ب|ز بدخویی دمی خو وا نکردیوانکردی|مراعاتی بجای ما نکردی}}
{{ب|بجای من که بر عهد تو ماندم|ز بدعهدی چه ماندت تا نکردی}}
{{ب|مگر لطفی که از تو چشم دارم|در آن عالم کنی، ‌کاینجاکاینجا نکردی}}
{{ب|کجا یک وعده‌ای دادی که در وی|هزار امروز را فردا نکردی}}
{{ب|پی یک بوسه گرد پایه حوض|بسی گشتم، ‌توتو دل دریا نکردی}}
{{ب|شنیدی حال خاقانی که چونست|ولی بر خویشتن پیدا نکردی}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۶۷۵
 
{{شعر}}
سطر ۲۶۶ ⟵ ۲۶۵:
{{ب|دل دل هم تو بودی تا بامروز|وزین پس نیز جان جان تو باشی}}
{{ب|بهر زخمی مرا مرهم تو سازی|بهر دردی مرا درمان تو باشی}}
{{ب|بده فرمان بهر موجب که خواهی|که تا باشم، ‌مرامرا سلطان تو باشی}}
{{ب|اگر گیرم شمار کفر و ایمان|نخستین حرف سردیوان تو باشی}}
{{ب|بدین و کفر مفرستم کزین‌پس|مرا هم کفر و هم ایمان تو باشی}}
{{ب|ز خاقانی مزن دم چون تو اویی|چه خاقانی که خود خاقان تو باشی}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۶۸۶
 
{{شعر}}
سطر ۲۷۷ ⟵ ۲۷۶:
{{ب|مرا جان درافکند در دام عشقت|گمان برد کاین عشق کاری‌است بازی}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۶۸۷
 
{{شعر}}
{{ب|بر هرچه در زمانه سواری بنیکویی|الا وفا و مهر کزاین دو پیاده‌ای}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۶۹۴
 
{{شعر}}
سطر ۲۸۸ ⟵ ۲۸۷:
{{ب|گر من تو شوم تو نیست گردی|اما تو چو من شوی بمانی}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۶۹۶
 
{{شعر}}
سطر ۲۹۴ ⟵ ۲۹۳:
{{ب|تیرقدی کمان‌کشی زهره‌رخی و مهوشی|جانت فدا که بس خوشی جان و جهان کیستی}}
{{ب|از گل سرخ رسته‌ای نرگس دسته‌بسته‌ای|نرخ شکر شکسته‌ای پسته‌دهان کیستی}}
{{ب|ای تو بدلبری سمر،‌سمر، شیفته رخت قمر|بسته به کوه بر کمر، ‌موی‌میانموی‌میان کیستی}}
{{ب|دام نهاده می‌روی مست ز باده می‌روی|مشت‌گشاده می‌روی سخت‌کمان کیستی}}
{{ب|شهد و شکر لبان تو جمله جهان از آن تو|در عجبم به جان تو تا خود از آن کیستی}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۶۹۷
 
== رباعیات ==
 
{{شعر}}
{{ب|گر من به وفای عشق آن حورنسب|در دام دگر بتان نیفتم چه عجب}}
{{ب|حاشا که چو گنجشک بوم دانه‌طلب|کان ماه مرا همای دادست لقب}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۷۰۳
 
{{شعر}}
سطر ۳۱۲ ⟵ ۳۱۰:
{{ب|گویند ترا چیست که نالی شب و روز|از محنت روز و شب مرا چیست که نیست}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۷۰۶
 
{{شعر}}
سطر ۳۱۸ ⟵ ۳۱۶:
{{ب|وصلی که در اندیشه نیارم پنداشت|نقشی‌است که آسمان هنوزش ننگاشت}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۷۰۸
 
{{شعر}}
{{ب|بپذیر دلی را که پراکنده تست‌تست|برگیر شکاری که هم افکنده تست}}
{{ب|با صد گنه نکرده خاقانی را|گر زنده گذاری ار کشی بنده تست}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۷۱۰
 
{{شعر}}
سطر ۳۳۰ ⟵ ۳۲۸:
{{ب|او را و مرا چه طرفه‌حال افتاده‌است|من باد بدست و او بدست باد است}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۷۱۰
 
{{شعر}}
سطر ۳۳۶ ⟵ ۳۳۴:
{{ب|شمع خردم ولی چو بنشستم هیچ|آن جام جمم ولی چو بشکستم هیچ}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۷۱۲
 
{{شعر}}
سطر ۳۴۲ ⟵ ۳۴۰:
{{ب|جان هم به ستم درآمد اول در تن|آخر شدنش هم به ستم خواهد بود}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۷۱۲
 
== قصاید کوچک ==
 
{{شعر}}
{{ب|تا جهانست از جهان اهل وفایی برنخاست|نیک‌عهدی برنیامد، آشنایی برنخاست}}
سطر ۳۵۶ ⟵ ۳۵۳:
{{ب|درنورد از آه سرد این تخت سبز نرد را|کاندر او تا اوست خصلی بی‌دغایی برنخاست}}
{{ب|میل در چشم امل کش تا نبیند در جهان|کز جهان تاریک‌تر زندان‌سرایی برنخاست}}
{{ب|از امل بیمار‌دلبیماردل را هیچ نگشاید از آنک|هرگز از گوگرد تنها کیمیایی برنخاست}}
{{ب|از کس و ناکس ببر خاقانی‌آسا کز جهان|هیچ صاحب‌درد را صاحب‌دوایی برنخاست}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۷۴۶
 
{{شعر}}
سطر ۳۶۵ ⟵ ۳۶۲:
{{ب|زین سپس بر آسمان جوییم اهل|زانکه بر روی زمین جستیم نیست}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۷۴۷
 
{{شعر}}
سطر ۳۷۴ ⟵ ۳۷۱:
{{ب|نظر بردار خاقانی ز دونان|جگر می‌خور که دلجویی نمانده‌است}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۷۴۸
 
{{شعر}}
سطر ۳۸۱ ⟵ ۳۷۸:
{{ب|هم سگان را قلاده زرین است|هم خران را خز است پشماکند}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۷۶۲
 
{{شعر}}
سطر ۳۸۹ ⟵ ۳۸۶:
{{ب|دهر اژدهای مردم‌خوار است و فرخ آنک|خود را نوالهٔ دم این اژدها نکرد}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۷۶۵
 
{{شعر}}
سطر ۳۹۵ ⟵ ۳۹۲:
{{ب|آخر گیتی‌است نشانی بدانک|دفتر دل‌ها ز وفا پاک شد}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۷۶۶
 
{{شعر}}
سطر ۴۰۲ ⟵ ۳۹۹:
{{ب|برکنم از زمین دل بیخ امل به بیل غم|خار اجل ز راه جان برنکنم، دریغ من}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۷۹۵
 
{{شعر}}
{{ب|جهان‌را همین یک جوانمرد بود|فلک هم حسد برد و نگذاشتش}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۸۹۲
 
{{شعر}}
سطر ۴۱۳ ⟵ ۴۱۰:
{{ب|گر امروزت بدستی جلوه کرده‌است|کند فردا به دیگر دست رسوا}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۸۱۱
 
{{شعر}}
سطر ۴۱۹ ⟵ ۴۱۶:
{{ب|ندانم سپر ساز خاقانیا|که نادانی اکسیر دانستن است}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۸۴۷
 
{{شعر}}
سطر ۴۲۵ ⟵ ۴۲۲:
{{ب|ترسم از قهر ناخداترسان|لاجرم در خدا گریخته‌ام}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۹۰۱
 
{{شعر}}
سطر ۴۳۱ ⟵ ۴۲۸:
{{ب|غریق دو طوفانم از دیده تا لب|ز خوناب این‌دل که اکنون ندارم}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۹۱۰
 
{{شعر}}
سطر ۴۳۸ ⟵ ۴۳۵:
{{ب|جزوی از من کم شود جزوی ز میر|روزی از من بگذرد، روزی ز شاه}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۹۱۸
 
{{شعر}}
سطر ۴۴۴ ⟵ ۴۴۱:
{{ب|چون هر دو میم مردم در خط کاتبان|کور است هر دو مردمهٔ چشم مردمی}}
{{پایان شعر}}
* از صفحهصفحهٔ ۹۲۹
 
== نسخهٔ بکار رفته ==
* {{یادکرد| کتاب=دیوان افضل‌الدین بدیل بن علی نجار خاقانی شروانی. به کوشش دکتر ضیاءالدین سجادی|نویسنده = |ترجمه=|ناشر =انتشارات زوار |چاپ=ششم|شهر=|سال=۱۳۷۸|شابک=ISBN 964-401-063-9}}