والتر بنیامین: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Dexbot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ابرابزار
خط ۴:
== گفتاوردها ==
* «هیچ مدرکی از تمدن وجود ندارد که در همان حال مدرکی از توحش نباشد.»
** <small>تزهایی در فلسفهٔ [[تاریخ]] VII</small>
 
=== خیابان یک طرفه ===
* «گرمی از اشیا دور می‌شود. اشیای روزمره به آرام اما مصرانه مارا پس می‌زنند. روز به روز برای غلبه بر مجموع مقاومت‌های پنهانی _و نه تنها مقاومت‌های آشکار_ که این اشیا سرراهمان قرار می‌دهند، تلاش بزرگی از خود نشان می‌دهیم. اگر می‌خواهیم یخ نزنیم ونمیریم، باید سردی آنهارا با گرمی خود جبران کنیم واگر می‌خواهیم از فرط خونریزی نمیریم، باید تیغ وخار آنها را با مهارتی بی پایان به دست بگیریم. نباید انتظار کمکی از اطرافیانمان داشته باشیم…»<ref>والتر بنیامین، خیابان یک طرفه، ترجمهٔ حمید فرازنده، نشر مرکز، ۱۳۹۰.</ref>
* «احساس اشمئزاز از تماس با حیوانات، در ترس شناخته شدن از طرف آنها نهفته استنهفته‌است. وحشتی که در ژرفای وجودِ آدمی نهفته است،نهفته‌است، ریشه دراین آگاهیِ مبهم دارد که چیزی نزدیک با حیوانات دراو هست که ممکن ست حیوان آن را شناسایی کند. ریشهٔ هر اشمئزاز، در اشمئزازِ حاصل از تماس بدنی است. حتی تلاش برای غلبه بر این احساس با واکنشی شدید به هدف خود نایل می‌شود: چیز مشمئز کننده را باهیجان در برمیگیرند، آنرا می‌بلعند، می‌خورند، اما همچنان ظریف‌ترین تماس پوستی تابو باقی می‌ماند.
* «تنها راه شناخت یک نفر، دوست داشتن اوست بی هیچ امیدی…!»
* «در رؤیایی خودم را با تفنگم کشتم. بعد از شلیک بیدار نشدم، اما خودم را دیدم که مدتی همان‌طور آن جا دراز کشیده بودم، تنها بعد از این بود که بیدار شدم…!»
* «هیچ چیز درمانده تر از حقیقتی نیست که همان‌طور بیان شود که به ذهن خطور کرده استکرده‌است. این گونه نوشتن حتی به یک عکس بد هم نمی‌ماند؛ و در حالی که ما زیر پارچه سیاهی سر فرو برده‌ایم، حقیقت مانند کودک یا زنی که ما را دوست ندارد از این که جلو عدسی دوربین نویسنده بی حرکت بماند و لبخند بزند امتناع می‌کند. حقیقت خواهان آن است که در یک ضربه از جایی که در آن غرق شده است،شده‌است، یا با قیل و قال، یا موزیک، یا فریاد کمک طلبانه ناگهان بدرخشد و به در آید…!»
* «این قوی‌ترین اعتراضی است که به طرزِ زندگیِ مردی مجرّد می‌شود: در تنهایی غذا می‌خورد. به تنهایی غذا خوردن آدم را زمخت و خشن می‌کند. آنان که به اینجور زندگی عادت کرده‌اند، اگر می‌خواهند ضربه نبینند، باید مانند اسپارتی‌ها زندگی کنند. دِیرنشینان از این خبر داشته‌اند که تنها به غذای ساده و مختصر قناعت می‌کرده‌اند. زیرا فقط در جمع غذا خوردن است که حقِ مطلب ادا می‌شود: اگر بناست غذا فایده یی داشته باشد، باید تقسیم و توزیع شود: مهم نیست با چه کسی: قدیم، یک گدای سرِ میز، سفره را غنی می‌کرد. تنها چیزی که مهم است تقسیم کردن و بخشیدن است، و نه بهانه برای گپ و گفت. شگفت‌انگیز اینجاست که، از سوی دیگر، بدون غذا خوردن، به پایداریِ دوستی هم خدشه وارد می‌شود.»
* «کتاب‌ها و روسپی‌ها را می‌توان به بستر برد.»
خط ۲۰:
* «کتاب‌ها و روسپی‌ها در موسسه‌های عمومی نیز جای دارند - مشتریِ هر دو دانشجویان اند.»
* «کتاب‌ها و روسپی‌ها – به ندرت کسی که تصاحبشان می‌کند، شاهد مرگشان می‌شود. پیش از آن که عمرشان به سر رسد گم و گور می‌شوند.»
* «کتاب‌ها و روسپی‌ها خیلی علاقه دارند توضیج دهند چگونه به این روز وحال افتاده‌اند: و از گفتن هیچ دروغی فروگذار نمی‌کنند. در واقع، اغلب، سِیر و چگونگی ماجرا را متوجه نشده‌اند، سال‌ها دنبال «دل شان» رفته‌اند، و روزی بدنی فربه در همان نقطه‌ای برای خودفروشی می‌ایستد که صرفن برای «آموختنِ درس زندگی» توقفی داشته استداشته‌است
* «کتاب‌ها و روسپی‌ها وقتی نمایش می‌دهند، دوست دارند پشت کنند.»
* «کتاب‌ها و روسپی‌ها زاد و رودشان زیاد است.»
خط ۳۳:
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:بنیامین، والتر}}
 
[[رده:اهالی آلمان]]
[[رده:نویسندگان آلمانی]]