فیودور داستایفسکی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳:
 
== گفتاوردها ==
* «هر چه بیشتر از افراد بشری متنفر می‌شدم، [[عشق|عشقم]] به بشریت فزون‌تر می‌شد»
** ''ادوارد هلت کار. ترجمهٔ خشایار دیهیمی''
 
**=== ''بیچارگان'' ===
* «[[خاطرات]] چه شیرین و چه تلخ، همیشه منبعِ عذاب هستند. امّا حتّی این عذاب هم شیرین است. وقت‌هایی که دل آدم پُر است، بیمار است، در رنج است، و غصه دار، آن وقت خاطرات تر و تازه‌اش می‌کنند، انگار که یک قطرهٔ شبنم شبانگاهی که پس از روزی گرم از فرط رطوبت می‌افتد و گل بیچارهٔ پژمرده را که آفتاب تند بعد از ظهر تفته‌اش کرده شاداب می‌کند.»
 
** ''بیچارگان''
**=== ''جوان خام'' ===
* تنها آرامش و سکوت، سرچشمهٔ نیروی ابدی و جاوید است.
* سراسر زمین از بالا به پایین، آکنده از اشک بشر است.
* آنچه پیش از هرچیز شخص را مجذوب می‌کرد، همان‌طور که قبلاً هم متذکر شده‌ام خوشقلبی خارق‌العاده و رهایی وی از خودخواهی و خودپرستی بود، آدم به طوربه‌طور غریزی می‌پنداشت، این مرد قلبی تغریبا بیگناه دارد.
* «آدمی هرقدر هوشمندتر باشد، افسردگی و بطالتش بیشتر است»
** ''جوان خام''
* پسر عزیزم الکسی فیودوروویچ، شاید بهتر باشد تو هم بدانی. بگذار بگویمت که قصد دارم تا آخر به گناهانم ادامه دهم. چون گناه شیرین است، همه به آن بد می‌گویند، اما همگی آدم‌ها در آن زندگی می‌کنند. منتها دیگران در خفا انجامش می‌دهند و من در عیان؛ و این است که دیگر گناهکاران به خاطر سادگی ام بر من می‌تازند.
* «آری، زندگی مملو از نشاط و سعادت است و حتی در زیر زمین هم می‌توان به نیک‌بختی نایل شد. آلیوشا تو نمی‌توانی تصور کنی تا چه اندازه اکنون به زندگی دلبستگی دارم و چه عطشی برای وجودداشتن و شناختن درمیان این دیوارهای خاموش در دل من به وجود آمده‌است، تمام رنج‌ها و دشواری‌ها را از میان خواهم برد به شرط آن‌که درهر لحظه بگویم من هستم، اگر چه بی‌یار و یاورم ولی با وجود این هستم و آفتاب را می‌بینم و اگر هم نبینم با این همه می‌دانم که وجود دارد.»
** ''برادران کارامازوف''
* «پیر مرد با لحنی پر احساس گفت: مردی بود که زندگی پاکیزه و اندیشه‌ای والا داشت. آدم بی ایمانی نبود. ابری بر افکارش سایه افکنده بود و قلبش آرامش نداشت. امروزه بسیاری از اینگونه مردان از میان اشراف و تحصیل کردگان برخاسته‌اند. چیز دیگری به شما بگویم، انسان خودش را تنبیه می‌کند. اما شما مراقبشان باشید و آنان را ناراحت نکنید و شبها پیش از آنکه بخوابید در دعاهایتان به یادشان باشید، چون راه نزدیکی به خداوند، بدینگونه است. شبها دعا می‌خوانید؟»
** "جوان خام، جلد دوم، صفحهٔ ۵۷۶ "
 
**=== ''برادران کارامازوف'' ===
{{اصلی|برادران کارامازوف}}
* پسر عزیزم الکسی فیودوروویچ، شاید بهتر باشد تو هم بدانی. بگذار بگویمت که قصد دارم تا آخر به گناهانم ادامه دهم. چون گناه شیرین است، همه به آن بد می‌گویند، اما همگی آدم‌ها در آن زندگی می‌کنند. منتها دیگران در خفا انجامش می‌دهند و من در عیان؛ و این است که دیگر گناهکاران به خاطر سادگی ام بر من می‌تازند.
* «آری، زندگی مملو از نشاط و سعادت است و حتی در زیر زمین هم می‌توان به نیک‌بختی نایل شد. آلیوشا تو نمی‌توانی تصور کنی تا چه اندازه اکنون به زندگی دلبستگی دارم و چه عطشی برای وجودداشتن و شناختن درمیان این دیوارهای خاموش در دل من به وجود آمده‌است، تمام رنج‌ها و دشواری‌ها را از میان خواهم برد به شرط آن‌که درهر لحظه بگویم من هستم، اگر چه بی‌یار و یاورم ولی با وجود این هستم و آفتاب را می‌بینم و اگر هم نبینم با این همه می‌دانم که وجود دارد.»
 
**=== ''جنایت و مکافات'' ===
** جنایات{{اصلی|جنایت و مکافات}}
* «از جمع صدها [[خرگوش]] هرگز یک [[اسب]] به وجود نخواهد آمد و از گردآوری صدها نکته سؤظن هیچ‌گاه دلیل قاطعی به دست نمی‌آید.»
* «من بیشتر دوست داشتم دراز بکشم و فکر کنم. همه اش فکر می‌کردم. همه اش خوابهایی می‌دیدم عجیب و غریب. نمی‌ارزد بگویم چه خوابهایی! من آن همه وقت همه اش از خودم می‌پرسیدم چرا آنقدر احمقم. اگر دیگران نفهم هستند و من یقین می‌دانم که نفهمند، پس چرا خودم نمی‌خواهم عاقلتر شوم. بعددانستم که اگر منتظر شوم تا همه عاقل شوند، خیلی وقت لازم است. بعد دانستم که چنین چیزی هرگز نخواهد شد .. مردم تغییر نخواهند کرد و کسی آنها را تغییر نخواهد داد و نمی‌ارزد انسان سعیِ بیهوده کند! بله همین‌طور است .. این قانون آنهاست .. من اکنون می‌دانم کسی که عقلا و روحا محکم و قوی باشد، آن کس برآنها مسلط خواهد بود. کسی که جسارت زیاد داشته باشد، آن کس در نظر آنان حق خواهد داشت. آن کس که امور مهم را نادیده بگیرد و بر آنها تف بیاندازد، او قانونگذار آنها ست. کسی که بیشتر از همه جرات کند، او بیش از هر کس دیگری حق دارد! تا بحال چنین بوده و بعدها هم چنین خواهد بود! باید کور بود که این‌ها را ندید….»
** ''جنایت و مکافات''
 
**=== ''نامه‌ها'' ===
* «اگر خدایی وجود نداشته باشد، آن‌وقت هرکاری مجاز است.»
 
** ''نامه‌ها''
**=== ''یاداشت‌های زیر زمینی'' ===
* «ما حتی نمی‌دانیم که این «زندگی زنده و واقعی» در کجاست و اساساً چیست و چه نام دارد. تجربه می‌کنیم: تنهایمان بگذارند، [[کتاب|کتاب‌هایمان]] را بگیرند، آن وقت سرگشته خواهیم شد و به خطا خواهیم رفت؛ و نخواهیم دانست به که باید پناه ببریم و به کدام سو توجه کنیم. چه چیز را [[دوستی|دوست]] بداریم؛ و از چه چیز نفرت داشته باشیم؛ چه چیز را تجلیل کنیم؛ و چه چیز را تحقیر. بر ما حتی دشوار است که بشر باشیم: بشر عادی و واقعی؛ بشر دارای گوشت و پوست، با تن و خون و رگ و ریشه. ما از چنین بودنی شرمساریم؛ آن را ننگ و عار می‌شماریم. ما پیوسته سعی بر آن داریم که هرچه تمام‌تر هیئت و نوع انسان بی‌سابقهً کلی را به خود بگیریم.»
* «ما مرده به دنیا می‌آییم. مدت‌هاست که دیگر نسل‌های ما از پشت پدران و از رحم [[مادر|مادرانی]] زنده به دنیا نیامده‌اند… دانستن این معنا حتی برای‌مان دلچسب است، لذت می‌بریم که چنین هستیم؛ ما ساختگی و تصنعی هستیم و دائماً نیز بر این تصنعی‌بودن افزوده می‌شود. مدت‌هاست که به آن خو کرده‌ایم. به گمانم به زودی بر آن خواهیم شد تا ترتیبی بدهیم که به صورت اندیشه محض متولد شویم.»
** ''یاداشت‌های زیر زمینی''
* «هر چه بیشتر از افراد بشری متنفر می‌شدم، [[عشق|عشقم]] به بشریت فزون‌تر می‌شد»
** ''ادوارد هلت کار. ترجمهٔ خشایار دیهیمی''
* «من بیشتر دوست داشتم دراز بکشم و فکر کنم. همه اش فکر می‌کردم. همه اش خوابهایی می‌دیدم عجیب و غریب. نمی‌ارزد بگویم چه خوابهایی! من آن همه وقت همه اش از خودم می‌پرسیدم چرا آنقدر احمقم. اگر دیگران نفهم هستند و من یقین می‌دانم که نفهمند، پس چرا خودم نمی‌خواهم عاقلتر شوم. بعددانستم که اگر منتظر شوم تا همه عاقل شوند، خیلی وقت لازم است. بعد دانستم که چنین چیزی هرگز نخواهد شد .. مردم تغییر نخواهند کرد و کسی آنها را تغییر نخواهد داد و نمی‌ارزد انسان سعیِ بیهوده کند! بله همین‌طور است .. این قانون آنهاست .. من اکنون می‌دانم کسی که عقلا و روحا محکم و قوی باشد، آن کس برآنها مسلط خواهد بود. کسی که جسارت زیاد داشته باشد، آن کس در نظر آنان حق خواهد داشت. آن کس که امور مهم را نادیده بگیرد و بر آنها تف بیاندازد، او قانونگذار آنها ست. کسی که بیشتر از همه جرات کند، او بیش از هر کس دیگری حق دارد! تا بحال چنین بوده و بعدها هم چنین خواهد بود! باید کور بود که این‌ها را ندید….»
** جنایات و مکافات
* «آدمی هر قدر هوشمندتر باشد، افسردگی و بطالتش بیشتر است .»
** جنایات و مکافات
 
== واپسین سخن ==
سطر ۳۶ ⟵ ۴۱:
* «[[میخائیل باختین]]، فیلسوفی جدید و برجسته، نوشت: «داستایفسکی روح را به موضوعی مناسب تعمق زیبایی شناسانه تبدیل کرد. او روح را می‌دید در حالی که مردم قبل از او فقط جسم و روان را می‌دیدند.» داستایفسکی به خاطر خیر، ماهیت پنهان شر را بر ملا می‌کرد.»
** ''[[ایگور ولگین]]''
* «چیزی که الههٔ هنر داستایفسکی را برمی‌انگیزد همان ترس و ترحم عذابناک است (دقیقاً طبق فرمول ارسطویی). الههٔ داستایفسکی الهه ای است، سنگدل، زیرا به‌غایت تراژیک است، اما این الهه همواره ما را به واپسین لرزهٔ دلگرم کننده و رهایی بخشرهایی‌بخش روح می‌کشاند، به این ترتیب اصالت و خلوص هنر خود را آشکار می‌کند که شاید صفتی دقیق تر از، پیراینده، یا، تطهیر کننده، نتوان برایش یافت. چه بخواهیم مفهوم پر مناقشهٔ والایش را ذیل جنبهٔ روانشناسانه ،روانشناسانه، متافیزیکی یا اخلاقی قرار بدهیم یا نه .»
** ''[[ویچسلاف ایوانوف ، آزادی و زندگی تراژیک]]''
 
سطر ۵۰ ⟵ ۵۵:
[[رده:نویسندگان داستان کوتاه روس]]
[[رده:رمان‌نویسان روس]]
[[رده:اهالی روسیه]]
[[رده:اگزیستانسیالیست‌ها]]