فروغ فرخزاد: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Yoosef Pooranvary (بحث | مشارکت‌ها)
انتقال به بخش‌ها و حذف مورد نادرست
خط ۱۱:
* «من صفای [[عشق]] می‌خواهم از او// تا فدا سازم وجود خویش را// او تنی می‌خواهد از من آتشین// تا بسوزاند در او تشویش را»
** ''ناآشنا''
** به خدا در دل و جانم نیست// هیچ جز حسرت دیدارش// سوختم از غم و کی باشد// غم من مایهٔ آزارش.
** ''چشم به راه''
 
=== دیوار ===
سطر ۵۱ ⟵ ۵۳:
* «دست‌هابم را در باغچه می‌کارم /سبزخواهم شد می‌دانم می‌دانم// و پرستوها در گودی انگشتان جوهری‌ام تخم خواهند گذاشت// گوشواری به دو گوشم می‌آویزم از دو گیلاس سرخ همزاد و به ناخن‌هایم برگ گل کوکب می‌چسبانم»
* «'''گر به خانهٔ من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچهٔ خوشبخت بنگرم'''»
* «از آینه بپرس، نام نجات دهنده‌ات را…»
* ''پنجره''
 
=== نامه منتشرنشده ===
سطر ۷۵ ⟵ ۷۹:
* «خیلی وقت است که دیگر تنم عرق نکرده و داغ نشده. خیلی وقت است که بوسه‌های تو از روی لب‌هایم فرار کرده‌اند. برایم جز تو هیج کس دوست داشتنی نیست. دنبال عشق می‌روم و پشیمان برمی گردم. چون عشق و لذت من از وجود توست و نمی‌توانم خودم را گول بزنم .. وقتی به لذت فکر می‌کنم و تنم کشیده می‌شود به یاد تن تو می‌افتم و به یاد شب‌ها و روزها و دقایقی که در وجود تو غرق می‌شدم و تو دستم را می‌گرفتی و دنیای زیبایی را که ساخته بودی نشانم می‌دادی و پیشانی‌ام عرق می‌کرد.»
* «تنها گناهم این است که خیلی زود وارد زندگی اجتماعی شدم. یعنی وقتی که دخترهای دیگر توی خانه اسباب بازی می‌کند و ظرفیت تحمل حقایق زندگی را نداشتم.»
 
== بدون منبع ==
* از آینه بپرس، نام نجات دهنده‌ات را…
* تنهای هرزه را سنگسار می‌کنند، غافل از آنکه شهر پر از فاحشه‌های مغزی است، و کسی نمی‌داند که مغزهای هرزه، ویرانگرترند تا تنهای هرزه.
* کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کردکسی مرا به میهمانی گنجشکها تخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است.
* به خدا در دل و جانم نیست هیچ جز حسرت دیدارش سوختم از غم و کی باشد غم من مایهٔ آزارش.
 
== دربارهٔ او ==
 
* «شعر فروغ حاصلِ دو بحرانِ اساسیِ زندگی اوست. یکی دقیقه و لحظه و روزی بوده که احساسِ اسارت کرده‌است: احساس کرده‌است که [[زن]] در اسارت است. این اسارت را فروغ حس کرد و بر آن شد این زنجیر اسارت را پاره کند و برای این کار مجبور بود اول صادق باشد. بنابرین اهمیت فروغ در این است که دوران جدید، شعر صادق به معنیِّ واقعی با او آغاز شد. شعرهای فروغ صَدیق بود. احساسش را بدون پرده‌پوشی و دروغ بیان می‌کرد… از روزی که این بحران در زندگیِّ فروغ پیدا شد، شعرِ صادقانه را آفرید. میان شاعرانِ زن ایران، حتّی [[رابعه بلخی|رابعه]] و [[مهستی گنجه‌ای|مهستی]] و این اواخر [[پروین اعتصامی]] که براستی شاعر مقتدری است، صداقت فروغ را هیچ‌کدام نداشته‌اند. مسئلهٔ دوم تکوین فکر و تکوین تشبیهاتی است که در فکر، محیط را بوجود بیاورد. در این کار فروغ، براستی قدرتی داشت. [[نادر نادرپور|نادرپور]] هم در این کار خیلی قوی بود، [[w:سیاوش کسرائی|سیاوش کسرائی]] هم در این زمینه قدرت محسوسی دارد.»<ref name="محسن هشترودی">[http://www.mo-ha.com/wp-content/uploads/2014/08/مصاحبه-فریدون-گیلانی-با-دکتر-محسن-هشترودی.pdf مصاحبه فریدون گیلانی با محسن هشترودی - مسألۀ فروغ بحران گریز از اسارت بود(PDF)]</ref>
* «مرضِ سرعت هم که باعث کشته‌شدن فروغ شد، همین احساسِ گریز از اسارت بود. بعضی‌ها می‌گویند که اینها مرضِ سرعت دارند. اما درست نیست. این جنونِ سرعت نیست، جستجوی خودکشی است، گریز از اسارت است و بزرگترین گریز از اسارت مرگ است و این در تمامِ شعرهای فروغ پیداست: مرگِ غیرِ معمولی و غیرِ قابل بیان و در عینِ حال محسوس… مرض سرعت هم ناشی از همین است و بگویم که کار فروغ نوعی انتحار بود و نه تصادفی، برای اینکه این امکان، برای هرکس که با اتوموبیل سرعت می‌گیرد وجود دارد… در تمامِ متفکرانی که از عصرِ خودشان جلوترند، این حس را می‌شود سراغ کرد و فروغ چنین بود.»<ref name="محسن هشترودی">[http://www.mo-ha.com/wp-content/uploads/2014/08/مصاحبه-فریدون-گیلانی-با-دکتر-محسن-هشترودی.pdf مصاحبه فریدون گیلانی با محسن هشترودی - مسألۀ فروغ بحران گریز از اسارت بود(PDF)]</ref>