لودویگ ویتگنشتاین: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱:
[[File:Ludwig Wittgenstein 1910.jpg|300px|thumb|left]]
'''[[w: لودویگ ویتگنشتاین | لودویگ ویتگنشتاین]]'''، (به [[۲۶ آوریلآلمانی]] [[W: ۱۸۸۹Ludwig Josef (میلادیJohann Wittgenstein)| (زادهٔ ۲۶ آوریل ۱۸۸۹]] -در وین، اتریش – درگذشتهٔ [[۲۹ آوریل]] [[W: ۱۹۵۱ (میلادیدر کمبریج، انگلستان)| ۱۹۵۱[[فیلسوف]]) فیلسوفنامدار [[اتریش|اتریشی]] قرن بیستم بود که باب‌های زیادی را در فلسفهٔ ریاضی، فلسفهٔ زبان، و فلسفهٔ ذهن گشود.
 
== دارای منبعگفتاوردها ==
* «تنها بگذار [[طبیعت]] سخن بگوید و فرای [[طبیعت]] تنها یک امر برتر برشناس، ولی نه آنی را که دیگران هم می‌توانند بیندیشند.»
* «[[دین]] می‌گوید: «این [[کار]] را بکن! اینطور فکر کن! و قادر به مستدل ساختن آن نیست و اگر هم در این کار بکوشد، ایجاد دافعه خواهد کرد، زیرا به ازای هر دلیلی که پیش می‌نهد. ضد دلیلی منطقی و قانع کننده وجود دارد، متقاعد کننده گفتن این است که: اینطور فکر کن! هر چقدر هم عجیب به نظر برسد.» ص ۶۵
خط ۱۴:
* «[[فیلسوف]] کسی است که باید در درونش، بسیاری بیماریهای فهم را درمان کند پیش از آنکه بتواند به انگاره‌های فهم سالم بشری برسد.» ص ۹۱
* «انقلابی کسی خواهد بود که بتواند خودش را منقلب کند.» ص ۹۲
* «آنچه پوسیده استپوسیده‌است باید در همان حال پوسیدگی رها شود.» ص ۹۳
* «آدمها مادامی دینی اند که خود را نه چندان ناکامل بلکه بیمار پندارند.» ص ۹۴
* «باور داشتن یعنی در سیطرهٔ یک اقتدار قرار گرفتن. اگر خود را زیر سیطره اش قرار داده باشی، لاجرم نمی‌توانی بی آن که در برابرش شوریده باشی، به پرسش اش بگیری و از نو، باور پذیرش بیآبی.» ص ۹۴
* «بزرگی یا کوچکی یک اثر بسته به جایی است که آفریننده اش ایستاده استایستاده‌است.» ص ۱۰۱
* «وقتی تاب آوردن '''[[w:زندگی| زندگی]]''' دشوارمی شود، آدم به دگرگونی وضع می‌اندیشد ولی مهم‌ترین و موثرترین دگرگونی، یعنی دگرگونی در دیدگاه خودمان، به ندرت به فکرمان می‌رسد و به سختی می‌توانیم تصمیم به این کار بگیریم.» ص ۱۰۷
* «ذوق تنظیم می‌کند، زادن [[کار]] او نیست. ذوق پذیرفتنی می‌کند.» ص ۱۱۹
خط ۲۷:
* «در واقع، چیزهایی هست که نمی‌توان با واژگان بیانشان کرد. آن‌ها خود را آشکار می‌سازند. آن‌ها رازورزانه‌اند.»
** '' از کتاب «تراکتاتوس»''
* «امروزه مردم فکر می‌کنند که دانشمندان هستند تا آموزششان دهند، و شاعران و موسیقی‌دانان و ... هستند تا شادشان کنند. این ایده که این‌ها چیزی دارند که به ایشان یاد دهند، به ذهنشان خطور نمی‌کند.»
* «من نمی‌دانم چرا ما اینجا هستیم، اما بخوبی مطئنم که در فرمانبرداری از لذتهایمان نیست.»
* «هرچه قدر بیشتر بدانی، دروغ گفتن آسان‌تر می‌شود.»