۱۹۸۴ (رمان): تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
خط ۷:
* «وزارت [[حقیقت]] - یا همان مینی ترو در زبان نوین- به طرز شگفتآوری در میان چشمانداز، خودنمایی میکرد. ساختمان عظیم هرمیشکل به رنگ سفید، که به صورت پلهپله تا ارتفاع سیصدمتر بالا رفته بود. از جایی که وینستون ایستاده بود سه شعار حزب را که به نحوی موزون بر نمای سفید ساختمان بهطور برجسته نوشته بودند، به راحتی میشد خواند: '''[[جنگ]]، [[صلح]] است'''. '''[[آزادی]]، بردگی است'''. '''[[جنون|نادانی]]، توانایی است'''.»
* «وینستون نوشت: اگر امیدی وجود داشته باشد، به طبقه کارگر است. اگر امیدی وجود داشت باید در طبقه کارگر جستجو میشد. زیرا فقط آن جا، در میان خیل عظیم تودههایی که مورد بیتوجهی قرار گرفته بودند و هشتاد و پنج درصد جمعیت «اوشنیا» را تشکیل میدادند، امکان داشت نیرویی برای نابودی حزب ظهور کند. حزب از درون نمیتوانست متلاشی شود، اگر دشمنی هم داشت، دشمنانش راهی برای گردآمدن یا حتی شناخت یکدیگر نداشتند.»
* «کسی که گذشته را کنترل کند آینده را کنترل
=== بخش دوم ===
خط ۱۸:
* «وینستون با خود میاندیشید، در نسل جوان که مانند جولیا پس از [[انقلاب]] به عرصه رسیدهاند و چیزی غیر از وضعیت موجود را ندیدهاند، چند نفرشان مانند او حزب را به صورت واقعیتی ثابت و غیرقابل تغییر پذیرفتهاند و بدون عصیان در مقابل اقتدار آن، فقط مانند [[خرگوش|خرگوشی]] که از برابر [[سگ]]ها فرار میکند، میخواهند با زیر پا گذاشتن قانون، [[زندگی]] خود را حفظ کنند.»
* «در اقلیت بودن، حتی اقلیت یکنفره، مایهٔ دیوانگی نیست.»
* «محرومیت جنسی باعث افزایش شور و جنون میشود که بسیار مطلوب
* «یک جامعه طبقاتی فقط بر اساس فقر و نادانی
=== بخش سوم ===
خط ۲۸:
* «ما آدم بدعتگذار را نابود نمیکنیم. تبدیلش میکنیم، ذهن او را تسخیر میکنیم. برای ما وجود یک فکر غلط هرجای این دنیا و هراندازه هم که مخفی و فاقد قدرت باشد، غیرقابل تحمل است. در زمان قدیم، بدعتگذار وقتی به پای چوبه [[مرگ]] میرفت، همچنان یک بدعتگذار بود، از نوآوری خود دفاع میکرد و از آن به وجد میآمد. حتی قربانی تصفیههای روسیه، هنگامی که به سمت محل تیربارانشدن میرفت، ممکن بود همچنان در ذهنش، یک عصیانگر باقی مانده باشد؛ ولی ما قبل از نابود کردن افراد، مغز آنها را کامل میکنیم[...]هیچکدام از کسانی که ما به اینجا میآوریم، هرگز در مقابل ما قرار نمیگیرند. همه کاملأ تطهیر میشوند.»
* «مخصوصأ آن سه خائن بیارزش که زمانی به بیگناهبودن آنها اعتقاد داشتی، بالاخره شکستشان دادیم. من خودم در بازجویی آنها شرکت داشتم. من قدم به قدم شاهد تحلیل رفتن آنها بودم. اول ناله و ضجه بعد [[گریه]] و سرانجام، نه به خاطر [[ترس]] یا درد، بلکه فقط به خاطر ندامت از پا افتادند. هنگامی که کار ما با آنها تمام شد فقط ظاهر یک انسان برایشان باقی مانده بود. تنها چیزیکه در وجودشان باقی مانده بود، تأسف نسبت به اعمالشان و [[عشق]] نسبت به برادر بزرگ بود. عشقی که به برادر بزرگ نشان میدادند واقعأ متأثرکننده بود. آنها التماس میکردند قبل از اینکه افکارشان مجددأ دچار آلودگی شود آنها را زودتر اعدام کنیم.»
* «ما هم الان از زمان انقلاب و زمان قبل از آن چیزی
▲* «در مقابل درد هیچکس نمی تواند قهرمان بماند.هیچکس.»
▲* «ما هم الان از زمان انقلاب و زمان قبل از آن چیزی نمی دانیم،تمام اسناد و مدارک و پرونده ها یا از میان رفته و یا مجعول است،تمام کتاب ها دوباره نویسی شده،تمام مجسمه ها،خیابان ها و ساختمان ها از نو نامگذاری شده و هر تاریخی تغییر یافته است و این وضع،همچنان هر روز به دنبال روز قبل و هر دقیقه به دنبال دقیقه ماقبل خود ادامه می یابد.تاریخ متوقف شده است و هیچ چیز جز زمان حال پایان ناپذیری که در آن همیشه حق با حزب است وجود ندارد.»
== جستارهای وابسته ==
|