احمد شاملو: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۱۷:
== دربارهٔ شاملو ==
'''** [[هوشنگ ابتهاج]]</small><ref>mehrnameh</ref>'''
خط ۱۲۴:
* «شاملو حماسهپرداز انسان پویا و مقاوم و مهربان این سرزمین است. شاعر این مردم خاموش اما بیناست که فرهنگ و بصیرتاش را در شعر و اسطوره از دستبرد یورشگران [[تاریخ]] ایمن داشتهاست. او با اعتلای زبان ادبی مکتوب در شعرش، هوشمندانه به ضرورت گسترش طبیعی این زبان ادبی به مدد زبان جاری مردم آگاهی یافت و شعرش را با ژرفکاوی در طول و عرض زبان فارسی، تا حد اعجاز آفرینشگری، ترکیب تقلیدناپذیری بخشید.»
* «دستاوردهای زبانی، ترفندهای شاعرانه، اسلوب ترکیب کلام و موسیقی حاصل از همنشینیِ ساحرانۀ کلماتِ سخته و رشکانگیزش علاوه بر نبوغ ذاتی، حاصل سالها ممارست در آموختن خمّ و چمّ زبانی بود که عاشقانه دوستش میداشت و «ناموس » خود تلقی می کرد... شاملو جانِ ستیزهگر داشت. تمام آنچه از او شخصیتی یکّه برآورد در ذاتِ سرکش اوست. شاعرِ معترضِ مخالفخوان در همهچیز و همهکس با دیدۀ تردید مینگریست و شالودۀ فکریاش بر نفی و انکار استوار بود... او در دلِ یک موقعیت تاریخیِ ویژه زیست که با روحیاتش سخت سازگار بود و شعرش را با رویکرد سیاسیاش آمیخته کرد... شاملو به خلاف بسیاری از معاصرانش توانست دورهای طولانی در اوج بماند. شعرهای پایانیِ او که حاصل تسلط عمیقش به زبان فارسی بود، نه چنان که به تکرار گفته و نوشتهاند
«دشوار» است و نه «فلسفی»، شعرش هیچگاه فلسفی نبود... محبوبیت رشکانگیزش بهتنهایی نه مرهونِ شعرش بود، نه روزنامهنگاریاش، نه ترجمههایش، نه کار بزرگش در کتاب کوچه و نه جایگاهش در مقام پرچمدار روشنفکریِ معترض ایران؛ او آمیزهای از همۀ اینها و چیزی بیشتر بود. سیمای باشکوه و منحصربهفردش نیز در این محبوبیت مؤثر افتاد، همچنانکه صدای پُرطنین و سیگارسوختهاش جماعتی انبوه را شیفتۀ خود کرد؛ حتی رگبار بیامان توهین و اتهام از طرف رقیبان و مخالفانش پرّ کاهی از ابهت او کم نکرد و از قضا به محبوبیت افسانهایاش افزود. او همواره یک جستوجوگر و آزمونگر باقی ماند. پاسداشتِ کرامت و ارزشهای انسانی، هرگز خسته نشدن و به قلّههای فتحشده بسندهنکردن شاید بزرگترین آموزه و میراث او باشد.»
'''** [[سعید پورعظیمی]]، «من بامدادم سرانجام»، تهران، هرمس، ۱۳۹۶، صص ۲۰-۲۵.'''
* [[منوچهر آتشی]]، شاعر و منتقد، در بارهٔ نگاه شاملو به تودهٔ مردم مینویسد: «میگویم کشوری به ازهم گسیختگی، بزرگی و پهناوری ایران جای [[جنگ]] چریکی نیست. این کشور آن قدر بزرگ است که اگر یک چریک زد به کوه باید آنقدر همانجا بماند تا بمیرد و تازه چریکهای ما [[روشنفکر|روشنفکرانی]] بودند که هیچ چیز از زندگی مردم واقعی نمیدانستند و [[انقلاب]]ها نشان دادهاست آنها که فرار کردند از میدان روشنفکران بودند و هرکس که مقابل هجوم ماند و [[انقلاب]] را به پیش برد توده مردم بودند. اما نگاه شاملو به توده مردم این است که مردم همان بقالها و دوغفروشهای سرگذر هستند و اینها [[شعر]] مرا نمیفهمند و یک [[روشنفکر]] باید این را به آنها بفهماند. به نظر شما این توهین به مردم نیست»؟
|