رضا مرادی غیاثآبادی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
افزودن چند گفتاورد |
||
خط ۲:
[[پرونده:Ghiasabadi (Cropped).jpg|بندانگشتی|ملتی که [[تاریخ]] خود را آنچنان که بوده است، بشناسد و از آن درس بگیرد، چشماندازی روشن در پیش رو دارد. اما ملتی که به تاریخ نه آنچنان که بوده، بلکه آنچنان که دوست دارد بوده باشد، نگاه کند؛ محکوم به روزگار و سرنوشتی تیره و تار و تکرار چرخهای عبث از وقایع ناگوار و رنجهای بیشمار است.»]]
== گفتاوردها ==
* فقط این مهم نیست که از گذشتگان چه به ما رسیده است، مهمتر اینست که ما برای آیندگان چه بر جای مینهیم.
* ارزش یک کشور به قدمت یا پهناوریاش نیست، به اینست که مردمش چقدر احساس خوشبختی میکنند.
* افتخارآفرینان جوامع بشری، مردم رنجکشیده و سازندگان اصلی فرهنگ و تمدن آن هستند و نه سلطهگرانی که با نامها و شعارهای زیبا برای آنان رنج و شکنج به ارمغان آوردند.
* از تاریخ بیاموزیم و نگذاریم هیچ چیزی و هیچ شخصی به سرای مقدسین نوظهور راه یابد و غیر قابل نقد شود که فردا هر نقد و نظری را توهین به مقدسات قلمداد میکنند و با چوبههای دار پاسخ میدهند.
* نسلهای آینده چه سرنوشتی خواهند داشت و در چگونه کشوری زندگی خواهند کرد؟ ما برای آنان چه کردهایم؟ آنان در باره ما چه خواهند گفت؟
* جامعه زنده که بتوان آیندهای برای او متصور شد، جامعهای است که توانایی تشخیص دروغهایی را داشته باشد که هویت جمعی او را نشانه گرفته است و بخواهد و بتواند در برابر آنها ایستادگی کند.
* مبارزه برای آزادی و رهایی انسان، بیان رنجهای تاریخی انسان و آنچه او را به زنجیر کشیده، اینست آن بهترینِ زندگی.
* آنچه از روزگار دلانگیز و آرمانی اعصار باستانی گفته میشود، تا چه اندازه واقعیت دارد؟ آیا دوره هخامنشی عصر طلایی زندگی انسان بوده است؟ آیا انسان در دوران باستان احساس خوشبختی میکرده است؟ یا آنکه چنین ادعاهایی ناشی از تقلب در تاریخ و القائات تبلیغاتی برای مقاصد دیگر بوده است؟ منابع دست اول تاریخی و بخصوص منابعی که مبلغان و سفیدگران و تحریفگران تاریخ بدانها استناد میکنند، چه میگویند و چه تصویری تحریفنشدهای از آن روزگاران پیش چشم انسان جویای واقعیت مینهند؟ سرنوشت انسان در ایران چگونه خواهد بود اگر با طناب باستانگرایی به چاه آینده رود؟ <ref>مرادی غیاثآبادی، رضا، باستانشناسی تقلب و رنجهای بشری، پژوهشهای ایرانی، ۱۳۹۴، صص ۷ تا ۲۰.</ref>
* «[[کوروش]] دو شخصیت واقعی و افسانهای دارد. شخصیت واقعی آنست که محققان در پی دستیابی به آن هستند و با موفقیت چندانی نیز روبرو نمیشوند. شخصیت افسانهای آنست که داستانسرایان و سلطهگران آنقدر در پیرامون آن گفته و تکرار کردهاند که شبیه به واقعیت شده است.»
* «[[کوروش]] یک شخصیت مبهم تاریخی است که مجموع اطلاعات قطعی تاریخی در پیرامون او از چند سطر فراتر نمیرود.»
|