عبید زاکانی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Amouzandeh (بحث | مشارکت‌ها)
Amouzandeh (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱:
'''[[W:عبید زاکانی|عبید زاکانی]]'''، شاعر و طنزنویس ایرانی ([[قرن هشتم:W (هجری)|قرن هشتم هجری قمری]]). عبید در سال ([[W:۷۷۲ (هجری قمری)|۷۷۲ هجری قمری]]) درگذشت.
 
== دارای منبع ==
خط ۱۳:
* «زمان ناخوشی را به حساب عمر مشمرید!»
* «طمع از خیر کسان ببرید تا به ریش مردم توانید خندید.»
* «گردگردِ در پادشاهانِپادشاهان نگردید و عطای ایشان به لقای دربانان ایشان بخشید!»
* «جان فدای [[دوستی|یاران]] موافق کنید!»
* «برکت عمر و روشنائی چشم و فرح دل در مشاهده نیکوان دانید.»
* «ابرودرهم‌کشیدگان و گره‌درپیشانی‌آورندگان و سخنان‌به‌جدگویان و ترش‌رویان و کج‌مزاجان و بخیلان و دروغ‌گویان و بدادبان را لعنت کنید!»
خط ۳۶:
 
===مقطعات===
* «چون دراین دنیا عزیزم داشتی یارب به لطف// وز بسی نعمت نهادی برمن مسکینمسکین، سپاس// اندر آن‌دنیا عزیزم‌دار زیرا گفته‌اند// (خوش‌نباشد جامه نیمی اطلس و نیمی پلاس - [[انوری]])»
* «خدایا دارم از لطف تو امید// که ملک عیش من معمور داری// بگردانی بلای زهد ازمن// قضای توبه از من دور داری»
 
خط ۴۲:
* «جهان را بی‌ثباتی رسم و [[مذهب|دین]] است// همیشه عادت دنیا همین است»
* «خراب [[عشق]] شو کاباد گشتی// غلام [[عشق]] شو کازاد گشتی// حدیث [[عشق]] انجامی ندارد// خرد جز عاشقی کامی ندارد// منوش از دهر جز پیمانه [[عشق]]// میاور یاد جز افسانه [[عشق]]// دلی، کو با بتی عشقی نورزد// مخوانش دل که او چیزی نیرزد»
* «برو در عشق‌بازی سربرافرازسر برافراز// به کوی [[عشق]] نام و ننگ درباز// کزین بهتر خرد را پیشه‌ای نیست// وزین به در جهان اندیشه‌ای نیست»
* «زمن بشنو غنیمت دان جوانی// دوباره نیست کس را زندگانی»
 
===رباعیات===
* «هرچند بهشت صدکرامتصد کرامت دارد// مرغ و می و حور سروقامتسرو قامت دارد// ساقی بده این باده گلرنگ به نقد// کان نسیه او سر به قیامت دارد»
* «تا یار برفت صبر از من برمید// وز هر مژه‌ام هزار خونابه چکید// گوئی نتوانم که ببینم بازش// (تا کور شود هرآنکه نتواند دید)»
* «درویش که می خوردخورد، به میری برسد// ور روبهکی خورد به شیری برسد// گر پیر خورد جوانی از سر گیرد// ور زان‌کهزان ‌که جوان خورد به پیری برسد»
* «قومی زپی [[مذهب]] و دین می‌سوزند// قومی زبرای حور عین می‌سوزند// من شاهد و می دارم و باغی چو بهشت// ویشان همه در حسرت این می‌سوزند»
 
== درباره او ==
* «جهنمی هجا گوِهجاگو، عبید زاکانی// مقرراست به بی‌دولتی و بی‌دینی// اگرچه نیست زقزوین و روستازاده است// ولیک می‌شود اندر حدیث قزوینی»
** ''[[سلمان ساوجی]]''
 
== پیوند به بیرون ==