آکیرا کوروساوا: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
خط ۳:
== گفتاوردها ==
* «بیش از پانصد نفر به آگهی شغل دستیارکارگردان جواب داده بودند. ظاهراًدوسوم داوطلبان براساس مقالههای شان رد شده بودند، ولی بیش از ۱۳۰ نفر برای دوردوم در حیاط جمع شده بودند. میدانستم که از میان همه اینها فقط پنج نفر عملاً استخدام میشوند. دیگر میل نداشتم امتحان دوم را بگذرانم. اولین قسمت امتحانها فیلمنامهنویسی بود. به گروههایی تقسیم میشدیم وموضوعی برای نوشتن به ما داده میشد. کمی پس از یک ماه نامه دیگری دربارهٔ یک امتحان سوم پی.سی. ال دریافت کردم. این آخرین امتحان بود. با این حال، یک هفته بعد شغل را به من پیشنهاد دادند. بااین که فکر میکردم۵ نفر استخدام میشوند، روز ملحق شدنم به کمپانی خودرا
** ''شبیه یک شرح حال''<ref name="آکیرا کوروساوا">نقل از اکیرا کوروساوا، شبیه یک شرح حال، ترجمهٔ امید روشن ضمیر، انتشارات روزنه، ۱۳۷۷.</ref>
* «نمیتوانید یک کارگردان سینما باشید مگر همه جنبهها را
** ''شبیه یک شرح حال''<ref name="آکیرا کوروساوا" />
* «وقتی در میان زندانیان و گردانندگان اردوگاههای کار اجباری بنگرید، حیواناتی را پیدا میکنید که در تخیل نمیگنجند. معتقدم که ممیزین زمان جنگ در وزارت کشور نمونهای از این پدیده بودند. در حقیقت آنها بودند که باید پشت میلهها حبس میشدند. اکنون تمام تلاشم را میکنم تا خشمی را که نوشتهام را دربارهٔ آنان بیدار میکند فرو بنشانم، ولی حقیقت
** ''شبیه یک شرح حال''<ref name="آکیرا کوروساوا" />
* «به محض اتمام فیلم سوگاتا سانشیرو این فیلم به وزارت کشورارائه شد ومن باید برای امتحان میرفتم. ممتحنین البته همان ممیزین بودند. همراه آنان چند کارگردان تثبیت شده، شورای ممتحنین را تشکیل میدادند. برای امتحان من اینها شامل یاما- سان، یاسوجیروازو و توموتا ساکا میشدند؛ ولی یاما- سان کارداشت ونتوانست بیاید. مراپیش خود صدا کرد تا به من اطمینان دهد که همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت، چون ازو آنجا خواهد بود؛ ولی مانند یک سگ یک دنده به جنگ میمونهای مصر اداره ممیزی رفتم. بدخواهی شان مرا به نهایت تحملم رساند. حس کردم رنگ صورتم عوض شده وکاری نمیتوانستم بکنم. حرامزاده ها! بروید به جهنم! به این فکرها بودم که ناخواسته بلند شدم، ولی به محض این که این کار را کردم، ازو هم بلند شد وشروع به صحبت کرد:اگر نمره عالی بیست باشد، سوگاتا سانشیرو بیست ویک میگیرد! تبریک کوروساوا! ازو بیتوجه به ممیزین، به سوی من آمد، نام رستوران گینزا رادر گوشم زمزمه کرد و گفت: «برویم و جشن بگیریم.»
خط ۱۶:
* «درهمان ماهی که سوگاتاسانشیرو- قسمت دوم در سینماها توزیع شد، من ازدواج کردم. دقیق تر بگویم، در۱۹۴۵ درسی وپنج سالگی من بابازیگری به نام یوکویاگوچی طی مراسمی در سالن عروسی معبد میجی در توکیو ازدواج کردم. والدینم که به محله آکیتا نقل مکان داده شده بودند، نتوانستند در ازدواجم شرکت کنند. روز پس از مراسم، هواپیماهای آمریکایی که برعرشه ناوها بودند حمله عظیمی به توکیوکردندودر بمباران هواپیماهای ب-۲۹ معبد میجی شدیداً شعلهور شد. نتیجه این شد که ما حتی یک عکس هم از عروسی مان نداریم. ازوداج ما واقعه پراظطرابی بود. در طول مراسم آژیرحمله هوایی مرتباًنواخته میشد.»
** ''شبیه یک شرح حال''<ref name="آکیرا کوروساوا" />
* «من وهمسرم زندگی زناشویی
** ''شبیه یک شرح حال''<ref name="آکیرا کوروساوا" />
* «هنگامی که برای بازگشت به توکیو آماده میشدم، پدرم کیف پشتی ای پر از برنج به من داد. چون به شیوه دردناکی احساس پدرم را میفهمیدم که میخواست زن حاملهام حداقل برنج برای خوردن داشته باشد، قبول کردم که با من مثل یک حیوان بارکش رفتار شود. آنقدر سنگین بود که اگر ماهیچههایم راشل میکردم، از پشت میافتادم. با این بار سنگین سوار ترن شدم، که مانند یک جعبه ساردین از مسافر پر بود. در میان راه در ایستگاهی یک درجه دار ارتش وزنش به زور وارد ترن شلوغ شدند، زنی دربارهٔ شیوه زورگویی شان اعتراض کرد ومرد به او پرید که:چطور جراًت میکنی بایک سرباز ارتش سلطنتی این طوری صحبت کنی؟ زن هم جواب داد:وبه عنوان یک سرباز ارتش سلطنتی، فکر میکنی چه کار میکنی؟ درجه دار حرفی نزد وتاتوکیو محجوبانه ساکت ماند. این واقعه این احساس قوی را به من داد که ژاپن جنگ راباخته است.»
** ''شبیه یک شرح حال''<ref name="آکیرا کوروساوا" />
* «درحالی که دربارهٔ اوضاع تاًسف بارم فکرمی کردم تا خانه در کوما پیاده رفتم. نتیجه گرفتم برای مدتی باید برنج سرد بخورم وخودم را تسلیم این واقعیت کردم. تصمیم گرفتم هیجان زده شدن بی فایده است وبرای ماهیگیری به رودخانه تاماگاوا رفتم. قلاب را به آب انداختم. فوراً به چیزی گرفت وپاره شد. من که قلاب ونخ جایگزین نداشتم با عجله آن را کنار گذاشتم. با فکر این که بدشانسی همین است، به سوی خانه رفتم. بادلی گرفته به خانه رسیدم
** ''شبیه یک شرح حال''<ref name="آکیرا کوروساوا" />
* «هنگامی که روی فیلم فرشته مست کار میکردم، پدرم درگذشت. تلگرامی دریافت کردم که سریعاً مشرف به موت است، ولی آن چنان به من فشار میآمد که فیلم را برای تاریخ توزیع از پیش تعیین شده تمام کنم که نتوانستم به کنار بالینش در منطقه آلینکا بروم.»
|