نیل گیمن: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴:
== گفتاوردها ==
=== کرولاین ===
{{اصلی|کورالاین}}
::کرولاین گفت: «اووم … داره بارون میاد.»
* «کورالاین قلّک پولش را باز کرد و به سوپرمارکت رفت. دوتا بطری بزرگ، شربت آبلیمو خرید، یک کیک شکلات و یک بستهٔ جدید سیب و به خانه برگشت و آن‌ها را برای شام خورد. مسواک زد و به اتاق مطالعهٔ پدرش رفت. کامپیوترش را روشن کرد و یک داستان نوشت. داستان کورلاین. یک دختر بود به اسم سیب. او خیلی می‌رقصید. آن قدر رقصید و رقصید که پاهایش تبدیل به سوسیس شد. پایان.»<ref>نیل گیمن، کورالاین، ترجمهٔ مهسا ملک مرزبان، انتشارات کتابسرای تندیس، ۱۳۹۳.</ref>
::پدرش گفت: «آره، به شدت.»
* «کورالاین از پله‌های بیرون ساختمان بالا رفت تا به بالاترین آپارتمان برود، جایی که در دنیای خودش پیرمرد خل وضع زندگی می‌کرد. قبلاً یک بار با مادر واقعی اش به آنجا رفته بود؛ وقتی مادرش داشت برای خیریه کمک جمع می‌کرد. جلوی در ایستاده بودند تا پیرمرد خل وضع با آن سبیل کلفتش پاکتی را که مادر کورالاین به او داده بود، پیدا کند. خانه بوی غذاهای عجیب وغریب، توتون پیپ و بوی تند و پنیرمانند و عجیبی می‌داد که کورالاین نمی‌توانست تشخیص بدهد بوی چیست. اصلاً دوست نداشت جلوتر برود.»
::کرولاین گفت: «نه، این جوریام نیست. می‌شه برم بیرون؟»
 
::- مامانت بهت چی گفت؟
=== کتاب گورستان ===
::- گفت تو توی این هوا بیرون نمی‌ری، کرولاین جونز!
{{اصلی|کتاب گورستان}}
::- پس روشنه.
* «دستی در تاریکی خنجری را گرفته بود. خنجر دسته ای از استخوان سیاه صیقلی داشت و تیغه ای بهتر و برنده تر از هر تیغی. اگر به بدن کسی فرومی‌رفت شخص تا مدتی حس نمی‌کرد جایی از بدن اش بریده شده‌است. خنجر هر آنچه را که برای انجام اش به آن خانه آورده شده بود انجام داده و حالا دسته و تیغه اش خیس بود. لای در خیابان هنوز باز بود، و خنجر و مردی که آن را در اختیار داشت از همان‌جا به داخل خانه آمده بودند و باریکه‌هایی از مه شبانه پیچ و تاب می‌خورد و از لای در باز به داخل می‌خزید.»<ref>نیل گیمن، کتاب گورستان، ترجمهٔ فرزاد فربد، انتشارات پریان، ۱۳۹۳.</ref>
::- اما من دلم می‌خواد به گشتنم ادامه بدم.
* «مردک همه‌کاره در پاگرد مکثی کرد. با دست چپ دستمال سفید بزرگی را از جیب کت سیاه اش بیرون آورد و با آن خنجر و دست راست پوشیده در دستکش اش که خنجر را گرفته بود پاک کرد؛ بعد دستمال را به کناری گذاشت. شکار تقریباً تمام شده بود. [[زن]] را در بسترش، [[مرد]] را کف اتاق خواب و بچهٔ بزرگ‌تر را در اتاق خوش آب و رنگ اش و در میان اسباب بازی‌ها و ماکت‌های نیمه کاره‌اش رها کرده بود. فقط بچهٔ کوچولو و نوپای خانواده باقی مانده بود. با کشتن او مأموریت اش به پایان می‌رسید…»
::پدرش پیشنهاد کرد: «خب تو آپارتمانو بگرد. بیا، این یه خودکار اینم یه ورق کاغذ. برو همهٔ در و پنجره‌ها رو بشمر. همهٔ چیزایی رو که رنگشون آبیه لیست کن. به یه سفر اکتشافی برای کشف منبع آب گرم برو و بزار منم به کارام برسم.»
 
::کرولاین حرف پدرشو جدی گرفت و بعد قلم و کاغذشو برداشت و رفت تا تو آپارتمانو بگرده. مخزن آب گرمو کشف کرد (توی یکی از کابینتای آشپزخونه بود). همهٔ چیزایی رو که رنگشون آبی بود شمرد (۱۵۳ تا). همهٔ پنجره‌ها رو شمرد (۲۱ تا). همهٔ درها رو هم شمرد (۱۴ تا). از درهایی که پیدا کرده‌بود سیزده تاش یا باز بودن یا بسته، و فقط یکیش - اون در بزرگ قهوه‌ای چوبی کنده‌کاری‌شدهٔ ته اتاق پذیرایی- قفل بود.<ref>نیل گیمن، کرولاین، ترجمهٔ سعید توانایی، انتشارات افراز، ۱۳۸۹.</ref>
== جستارهای وابسته ==
* [[کورالاین]]
* [[کتاب گورستان]]
 
== منابع ==