شیخ فضلالله نوری: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
صفحه شیخ فضلالله نوری را محافظت کردم. ویرایش تنها مدیر اصلی (مدیر کل تأییدشده) با اسم و محل زندگی مشخص و فایل حقوقی. |
|||
خط ۱:
[[w:شیخ|شیخ]] '''[[w:فضلالله نوری|فضلالله نوری]] [[w:کیاییان|کیایی]] [[مازندران|مازندرانی]]''' (۲۴ دسامبر ۱۸۴۳، [[w:لاشک|لاشک]] – ۳۱ ژوئیه ۱۹۰۹، [[تهران]]؛ دفنشده در [[قم]]) فقیه شیعه، نویسنده و کنشگر سیاسی [[جنبش مشروطه ایران]] بود.
[[پرونده:Sheikh Fazlollah
== گفتاوردها ==
* «خدایا تو خودت شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم، به این مردم گفتم. خدایا تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم، گفتند قوطی سیگارش بود.»
** ''[[آخرین کلمات|آخرین سخنانش]] پیش از اعدام''<ref>{{یادکرد وب | نشانی = http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=132402 | عنوان = آخرین گفتههای شیخ فضلالله | تاریخ = ۱۳۸۹/۵/۱۱ | ناشر = تبیان}}</ref>
سطر ۷۵ ⟵ ۷۴:
* «امور عامه یعنی اموری که مربوط به تمام افراد رعایای مملکت باشد و تکلّم در امور عامه و مصالح عمومی ناس، مخصوص است به امام (ع) یا نواب او و ربطی به دیگران ندارد.»<ref>محمد ترکمان، همان، ص۶۷؛ عبدالحسین خسروپناه، همان، صص۲۱</ref>
* ابراهیم زنجانی، دادستان محکمهای که رای به اعدام شیخ فضلالله نوری داد در یادداشتهای خویش (رساله مکالمات با نورالانوار) مربوط به دوران نخستوزیری امینالسلطان در مشروطة اول، از «گستاخی» شیخ نوری با شاه و صدراعظم سخن میگوید: شیخ نوری «… محرم مجالس بزرگان و امرای پایتخت، بلکه گستاخ با صدارت و نفس سلطنت ('''قاجار''') است.»<ref>عبدالله شهبازی، «زندگی و زمانه شیخ ابراهیم زنجانی…»، زمانه، سال ۲، ش۱۰، صص۱۹–۱۸</ref>
=== خدا قرار داده زن را مختارة النفس، به آنچه شریعت حکم فرموده عیبی نیست ===
* اقرار مینمایم که آنچه دارا هستم از اموال … ملک طلق مال '''خالص علیه عالیه متعالیه خانم والده محترمه''' (سکینه دختر محدث نوری) فرزندی آقا ضیاءالدین و غیره سلمهم اللّه تعالی (است) و ابداً احدی از ورثه را نمیرسد با ایشان چون و چرا نماید، مال خود ایشان است، هر نحو بخواهند در آن تصرف نمایند؛ و به هر که میل ایشان باشد بدهند.<ref>همان، ج96.</ref>
* شیخ فضلالله نخستین کسی است که اجازه تأسیس مدارس دخترانه و پسرانه را در ایران میدهد.<ref>مجتهدی که صد سال پیش زبان فرانسه میدانست، حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی انصاری - مشرق نیوز 21 آوریل 1393</ref>▼
* خدا قرار داده زن را '''مختارة النفس''' به آنچه شریعت حکم فرموده عیبی نیست.<ref>وصیتنامه شیخ شهید، علی ابوالحسنی منذر، خانه بر دامنه آتشفشان، ج96.</ref>
=== طرح قتل شیخ فضلالله نوری و طرح محو کردن بافت اسپهبدان-سربداران<ref>طرح محو کردن بافت اسهبدان-سربداران: مرعشیان (سادات مرعشی) , علویان، رستمداران، رویان، کیاییان (سادات ملاطی) , کجور، طبرسیان، سادات هزارجریبی و …</ref> ===
▲* شیخ فضلالله نخستین کسی است که اجازه تأسیس مدارس دخترانه و پسرانه را در ایران میدهد.<ref>مجتهدی که صد سال پیش زبان فرانسه میدانست، حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی انصاری - مشرق نیوز 21 آوریل 1393</ref>
* '''ناظمالاسلام کرمانی''' در روزنامه کوکب دری در شماره ۱۳ سال اوّل خود در حمله به شیخ فضلالله نوری و اطرافیانش نوشت: «شما مردم نادان چرا این قدر اعتقاد به این اشخاص دارید که در هزار و سیصد سال قبل به یزید بن معاویه یاغی شد و (معاویه) قشون فرستاد، خود (و) همراهانش را کشتند. حالا این مردم روضه خوانی مینمایند، خرج میدهند و مال خود را بیجهت تفریط مینمایند. یک جماعتی به خاک کربلا اعتقاد دارند، این خاک چه مزیت و برتری با خاکهای دیگر دارد».
* '''جهانگیرخان صور اسرافیل''' و '''یحیی کاشانی''' در روزنامه حبل المتین (۲۶ ذی قعده ۱۳۲۵ قمری) چنین مینویسند: «خراب باد ناحیه نور مازندران که آب و خاکش شرارت خیز و فساد انگیز است سرزمینی که مادر و وطن حیله گران ترّار و مسقط الرأس شیادان مکار است، هنود را عقیدت بر آن است که دیو بزرگ یامها دیورا مسکن اصلی و نقطه مرکزی خطه مازندران است و فردوسی این وادی را آرامگاه دیوان و خوابگاه ددان و غولان مینویسد و الحق از تجربیات اخیره میتوان استکشاف نمود که این سخن تا حدی قرین به صحت است افسانه نیست و یاوه نه برآورد دکانش باطنی پلید و روانی نا پاک دارند اگر چه حکم کلی نمیتوان کرد و همه اهالیش را متهم نشاید ساخت لیکن بی شائبه اغراق و غلو از دیگر نقاط شریر و بدطینت زیاد دارد و نادرست و بد افکار فراوان پرورش میدهد» (حبل المتین، ۱۳۸۳، چ دانشگاه تهران: ۸۲۵).
سطر ۱۳۸ ⟵ ۱۲۱:
* [[سید علی خامنهای]] «در تاریخ خودمان در نهضت مشروطیت که روحانیون آمدند یک حادثه بزرگ (نظام مشروطیت) را در کشور ایجاد کردند و پایان دوره استبداد را تدارک دیدند، بعد همین مشروطیت، پایگاهی برای ضدیت با دین و روحانیت شد و هنوز ابتدای کار بود که روزنامه صدر مشروطیت، به نام آزادی شروع به کوبیدن دین کردند، تا جایی که یکی از شخصیتهای روحانی آن زمان مرحوم آقا شیخ فضلالله نوری که جزو پیشروان مشروطیت بود، در مقابل آن مجلس و مشروطیت ایستاد و سرانجام هم به شهادت رسید».<ref>سخنرانی، 2/12/1368.</ref>
* [[سید علی خامنهای]] «در تهران سه نفر عالم بزرگ مرحوم شیخ فضلالله نوری، مرحوم سید عبدالله بهبهانی، مرحوم سیدمحمد طباطبایی پیشوایان مشروطه بودند، پشتوانه اینها هم دستگاه حوزه علمیه در نجف بود، اینها چه میخواستند؟ اینها میخواستند که در ایران عدالت برپا بشود؛ یعنی استبداد از بین برود».».<ref>سخنرانی، 14/7/1379.</ref>
* [[سید علی خامنهای]] «نتیجه این شد که این نهضت عظیم مردم که پشت سر علما و به نام دین و با شعار دینخواهی بود، بعد از مدت بسیار کوتاهی منتهی به این شد که شیخ فضلالله نوری (...) را که در تهران به دار کشیدند، بعد از اندکی سید عبدالله بهبهانی را در خانهاش ترور کردند، بعد از اندکی سید محمد طباطبایی در انزوا و تنهایی از دنیا رفت، مشروطه را هم برگرداندند به همان شکلی که خودشان میخواستند، مشروطهای که بالاخره منتهی شد به حکومت رضاخان».».<ref>همان.</ref>
* [[سید علی خامنهای]] «شهید آیتالله شیخ فضلالله نوری مظهر جریانی است که در مقابل انحراف مشروطیت ایستاد، بنده به دلیل همین خصوصیت از شیخ شهید نوری با همه وجود دفاع میکنم».».<ref>ویژهنامه منشور، ش26، مرداد 1383، ص3.</ref>
* [[سید علی خامنهای]] «طبیعی است که ما نمیخواهیم بگوییم شیخ نوری (رضواناللهعلیه) در همه موضعگیریها و حرکات و گفتههایش صد در صد بر طبق مصلحت رفتار کرده، نه ممکن است یک جا چیزی را درست تشخیص نداده باشد، اما این حقیقت فراموشنشدنی است که مرحوم شیخ فضلالله نوری شهید ابقای اسلام در محتوای مشروطیت شد».».<ref>همان.</ref>
سطر ۱۵۱ ⟵ ۱۳۲:
=== واکنشها به توطئه قرن ===
[[پرونده:Sheikh Fazlollah Noori Young Man.jpg|شیخ فضلالله نوری - عکس از دوران جوانی|بندانگشتی]]
* مرحوم '''سیدمحمد کاظم یزدی''' صاحب کتاب «عروه الوثقی» و از
* اولین تلگرافی که مرحوم '''آخوند خراسانی''' پس از فتح تهران و تجدید مشروطه، به دولت ایران زده و اولین اقدامی که کرده، ارسال تلگراف برای حفظ حریم و جان حاج شیخ فضلالله بوده است. مطلب دیگری که، باز از مرحوم والد نقل میکنم، این است که: مرحوم آخوند خراسانی از درس میآمدند. در خلال مسیر، خبر اعدام شیخ را به ایشان دادند پدرم میفرمود: برای اولین و آخرین بار ما چنین عکس العملی را در مرحوم آخوند دیدیم مردی با آن شجاعت و استقامت، بر اثر شنیدن این خبر از شدت ضعف همانجا وسط کوچه به زمینخورد، چندانکه زیر بغلش را گرفتند و از جا بلند کردند. ایشان تأکید میکرد که: در هیچ مورد دیگری، حتی در قضیه اشغالِ شمال ایران توسط قشون تزاری، چنین عکس العمل شدیدی از آخوند دیده نشد!.<ref>روابط و مناسبات
▲* مرحوم '''سیدمحمد کاظم یزدی''' صاحب کتاب «عروه الوثقی» و از بزرگترین مراجع تقلید شیعه و مقیم نجف به قدری از جنایت قتل شیخ نوری متأثر شد که نوشتهاند، وی بعد از این واقعه بیشتر اوقات از ملاقات با ایرانیان خودداری میکرد و هیچگاه حاضر نشد مشروطه را تأیید کند. (بهمنی، جواد، فاجعه قرن، ص ۱۷۱.)
▲* اولین تلگرافی که مرحوم '''آخوند خراسانی''' پس از فتح تهران و تجدید مشروطه، به دولت ایران زده و اولین اقدامی که کرده، ارسال تلگراف برای حفظ حریم و جان حاج شیخ فضلالله بوده است. مطلب دیگری که، باز از مرحوم والد نقل میکنم، این است که: مرحوم آخوند خراسانی از درس میآمدند. در خلال مسیر، خبر اعدام شیخ را به ایشان دادند پدرم میفرمود: برای اولین و آخرین بار ما چنین عکس العملی را در مرحوم آخوند دیدیم مردی با آن شجاعت و استقامت، بر اثر شنیدن این خبر از شدت ضعف همانجا وسط کوچه به زمینخورد، چندانکه زیر بغلش را گرفتند و از جا بلند کردند. ایشان تأکید میکرد که: در هیچ مورد دیگری، حتی در قضیه اشغالِ شمال ایران توسط قشون تزاری، چنین عکس العمل شدیدی از آخوند دیده نشد!.<ref>روابط و مناسبات آیت الله خراسانی و شیخ فضلالله نوری در گفتگو با نواده آخوند: «آخوند» هرگز راضی به اعدام «شیخ» نبود.</ref> مرحوم '''آخوند خراسانی''' پس از خبر به دار آویختن شیخ که مورد انتظارش نبود، مجلس ترحیمی در منزل خود ترتیب داد و از چنین رویدادی اظهار تأسف و تأثر کرد. (انصاری، مهدی، شیخ فضلالله نوری و مشروطیت، ص ۳۷۷.)
* '''سیدحسن تقیزاده''' در یکی از نامههای خود به «ادوارد براون» آورده است: «در تبریز در خانهها و مساجد برای شیخ فضلالله و میرهاشم و سایرین مجلس ختم گذاشته و ماتم میگیرند». (همان، ص۳۸۰.)
* '''سیدمحمد طباطبایی''' پس از بازگشت از مشهد در پیامی که برای خانواده شیخ فرستاد، ضمن تسلیت شهادت وی صریحاً اعدام شیخ را عمل دشمنان اسلام خواند. (همان، ص۳۸۰.)
|